رسائل حکمیه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۲ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎گ' به 'ی‌گ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'می‎ک' به 'می‌ک')
خط ۳۳: خط ۳۳:
پرسش‎های فلسفی بدیع‎الملک که با مطالعه نسبی آثار متفکران اروپایی شکل گرفته است، نخستین بار به‎صورت شش سؤال از محضر میرزا علی‌اکبر پرسش شده است. نکته حائز اهمیت در پرسش‎های بدیع‎الملک روح کنجکاو و تلاشگر وی است که در شناسایی فرهنگ‎های دیگر به‎خوبی نمایان می‌شود. وی با زبان فرانسه مأنوس بوده و با اطلاع نسبی به آثار حکمای جدید اروپایی و از آن جمله بیکن، دکارت، کانت و هگل به‎خوبی توانسته است مطالب آنان را که تا آن زمان برای متفکران ایرانی کاملاً ناشناخته بود، در خلال پرسش‎های خود با حکیمان مشهور هم‎عصر خود در میان گذارد و از آنان پاسخ و تبیین آن سؤال‎ها را تقاضا کند. حکیم یزدی، پس از دریافت سؤالات مزبور فقط به چهار سؤال بدیع‎الملک پاسخی موجز داده، می‎نویسد: «از این بیانات، جواب از سؤال پنجم و ششم نیز معلوم شد» و در ادامه این مطلب، پاسخ خود را «نخبه و نتیجه» تحقیقات حکما و عرفای پیشین دانسته و سائل را هشدار می‌دهد که فهم و دریافت این‎گونه مسائل مقدمات بسیاری می‌خواهد و زمان زیادی را باید صرف آن کرد و همچنین می‌افزاید که حکمای سلف درباره این مسائل، کتاب‎ها و رسائل فراوانی نوشته‎اند و براهین بی‌شماری اقامه کرده‎اند و خلاصه آنکه وی نباید ورود به این موضوع را سهل بپندارد و باید توجه داشته باشد که پاسخ‎گویی به این نوع مسائل نیز به‌هیچ‎وجه کار ساده و آسانی نیست. عین عبارت حکیم یزدی چنین است: «نیز معلوم شد این مطالب مقدمات زیادی دارد و کتاب‎ها در این مطالب تصنیف شده و زمان زیاد می‌خواهد و عمر زیاد در آن‎ها باید صرف بشود و بر هریک از این مطالب براهین عدیده اقامه شده؛ اینکه ذکر شد نخبه و نتیجه است». حکیم یزدی در خاتمه جوابیه خود می‌گوید: «اگر از این مختصرات، چیزی بر نواب والا معین بشود، مایه خرسندی من است و الا شرمساری خواهم داشت که نتوانستم چیز مفید بنویسم»<ref>ر.ک: همان، ص130-128</ref>.
پرسش‎های فلسفی بدیع‎الملک که با مطالعه نسبی آثار متفکران اروپایی شکل گرفته است، نخستین بار به‎صورت شش سؤال از محضر میرزا علی‌اکبر پرسش شده است. نکته حائز اهمیت در پرسش‎های بدیع‎الملک روح کنجکاو و تلاشگر وی است که در شناسایی فرهنگ‎های دیگر به‎خوبی نمایان می‌شود. وی با زبان فرانسه مأنوس بوده و با اطلاع نسبی به آثار حکمای جدید اروپایی و از آن جمله بیکن، دکارت، کانت و هگل به‎خوبی توانسته است مطالب آنان را که تا آن زمان برای متفکران ایرانی کاملاً ناشناخته بود، در خلال پرسش‎های خود با حکیمان مشهور هم‎عصر خود در میان گذارد و از آنان پاسخ و تبیین آن سؤال‎ها را تقاضا کند. حکیم یزدی، پس از دریافت سؤالات مزبور فقط به چهار سؤال بدیع‎الملک پاسخی موجز داده، می‎نویسد: «از این بیانات، جواب از سؤال پنجم و ششم نیز معلوم شد» و در ادامه این مطلب، پاسخ خود را «نخبه و نتیجه» تحقیقات حکما و عرفای پیشین دانسته و سائل را هشدار می‌دهد که فهم و دریافت این‎گونه مسائل مقدمات بسیاری می‌خواهد و زمان زیادی را باید صرف آن کرد و همچنین می‌افزاید که حکمای سلف درباره این مسائل، کتاب‎ها و رسائل فراوانی نوشته‎اند و براهین بی‌شماری اقامه کرده‎اند و خلاصه آنکه وی نباید ورود به این موضوع را سهل بپندارد و باید توجه داشته باشد که پاسخ‎گویی به این نوع مسائل نیز به‌هیچ‎وجه کار ساده و آسانی نیست. عین عبارت حکیم یزدی چنین است: «نیز معلوم شد این مطالب مقدمات زیادی دارد و کتاب‎ها در این مطالب تصنیف شده و زمان زیاد می‌خواهد و عمر زیاد در آن‎ها باید صرف بشود و بر هریک از این مطالب براهین عدیده اقامه شده؛ اینکه ذکر شد نخبه و نتیجه است». حکیم یزدی در خاتمه جوابیه خود می‌گوید: «اگر از این مختصرات، چیزی بر نواب والا معین بشود، مایه خرسندی من است و الا شرمساری خواهم داشت که نتوانستم چیز مفید بنویسم»<ref>ر.ک: همان، ص130-128</ref>.
   
   
بدیع‎الملک که ظاهراً پاسخ‎های کوتاه میرزا علی‌اکبر، وی را خرسند نساخته، پس از دریافت جوابیه اول حکیم یزدی، یک سؤال دیگر (یعنی همان سؤالی که در آن نام حکمای فرنگ را آورده است)، بر سؤالات قبلی خود افزوده و برای دومین بار از حکیم یزدی تقاضای پاسخ به آن سؤالات را می‎کند. میرزا علی‌اکبر این بار پاسخی مفصل‎تر به سؤالات وی می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>.
بدیع‎الملک که ظاهراً پاسخ‎های کوتاه میرزا علی‌اکبر، وی را خرسند نساخته، پس از دریافت جوابیه اول حکیم یزدی، یک سؤال دیگر (یعنی همان سؤالی که در آن نام حکمای فرنگ را آورده است)، بر سؤالات قبلی خود افزوده و برای دومین بار از حکیم یزدی تقاضای پاسخ به آن سؤالات را می‌کند. میرزا علی‌اکبر این بار پاسخی مفصل‎تر به سؤالات وی می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص132</ref>.
   
   
مدرس، در ضمن پاسخ به سؤالات مطرح‎شده در رساله بدیعه موضوعات مختلفی را مطرح کرده که از آن جمله است: تقسیم مـاهیت، تـقسیم‎ بـرهان‎، وحدت‎ نوعیه‎، احدیت ذات و اسماء و صفات، بیان عرفا در باب چگونگی علم، بیان مـراتب وجـود و شبهه‎ ابن‎ کمونه، مسئله اشراق و مشاء، فرق وجود‎ ذهنی‎ و خارجی، توحید‎ واجب‎ الوجـود‎ و شـبهه ابـن کمونه، بحث در علم باری تعالی، اخـتیار‎ عـباد‎ در افعال و توضیح در باب دور‎ و تسلسل.  
مدرس، در ضمن پاسخ به سؤالات مطرح‎شده در رساله بدیعه موضوعات مختلفی را مطرح کرده که از آن جمله است: تقسیم مـاهیت، تـقسیم‎ بـرهان‎، وحدت‎ نوعیه‎، احدیت ذات و اسماء و صفات، بیان عرفا در باب چگونگی علم، بیان مـراتب وجـود و شبهه‎ ابن‎ کمونه، مسئله اشراق و مشاء، فرق وجود‎ ذهنی‎ و خارجی، توحید‎ واجب‎ الوجـود‎ و شـبهه ابـن کمونه، بحث در علم باری تعالی، اخـتیار‎ عـباد‎ در افعال و توضیح در باب دور‎ و تسلسل.  
خط ۴۵: خط ۴۵:
در بخشی از این رساله چنین می‌خوانیم: «وجود، چیزى است که به انضمام او به‎سوى ماهیات، آثار مختصه به ماهیات مترتب شود بر آنها؛ یعنى وجود منشائیت آثار است که اگر ماهیت موجود نباشد، آثارش بر وى مترتب نشود و پس از موجود شدن به وجود، صاحب آثار شود؛ چنانچه ظاهر است که انسان معدوم، نه عالم است و نه جاهل، نه شاعر است نه کاتب، نه قادر است نه قائم، نه ماشى نه ضاحک و هکذا و پس از موجودیت، این آثار را دارا شود<ref>ر.ک: همان، ص153-152</ref>. ‎
در بخشی از این رساله چنین می‌خوانیم: «وجود، چیزى است که به انضمام او به‎سوى ماهیات، آثار مختصه به ماهیات مترتب شود بر آنها؛ یعنى وجود منشائیت آثار است که اگر ماهیت موجود نباشد، آثارش بر وى مترتب نشود و پس از موجود شدن به وجود، صاحب آثار شود؛ چنانچه ظاهر است که انسان معدوم، نه عالم است و نه جاهل، نه شاعر است نه کاتب، نه قادر است نه قائم، نه ماشى نه ضاحک و هکذا و پس از موجودیت، این آثار را دارا شود<ref>ر.ک: همان، ص153-152</ref>. ‎


«رساله معرفة النفس و معرفة الرب»، رساله‎ای به زبان فارسی است. نویسنده در این رساله، ایمان عوام را تقلیدی دانسته که: «شنیده‏‌اند خدائى هست متّصف به صفات مذکوره و به زبان اقرار کرده و اصلاً به ذوق دل وى را ندانسته و تصدیق نکرده‎اند». وی معتقد است: «دانستن به ذوق قلبى موقوف است بر شناخت نفس ناطقه خود؛ زیراکه او نیز موصوف است به صفات مذکوره»، سپس اشاره می‎کند که دلائل بر ثبوت نفس ناطقه و اتصاف او به صفات مذکوره بسیار است که در این رساله به سهل‎ترین و کوتاه‎ترین آنها بسنده می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص170-169</ref>.  
«رساله معرفة النفس و معرفة الرب»، رساله‎ای به زبان فارسی است. نویسنده در این رساله، ایمان عوام را تقلیدی دانسته که: «شنیده‏‌اند خدائى هست متّصف به صفات مذکوره و به زبان اقرار کرده و اصلاً به ذوق دل وى را ندانسته و تصدیق نکرده‎اند». وی معتقد است: «دانستن به ذوق قلبى موقوف است بر شناخت نفس ناطقه خود؛ زیراکه او نیز موصوف است به صفات مذکوره»، سپس اشاره می‌کند که دلائل بر ثبوت نفس ناطقه و اتصاف او به صفات مذکوره بسیار است که در این رساله به سهل‎ترین و کوتاه‎ترین آنها بسنده می‌شود<ref>ر.ک: همان، ص170-169</ref>.  


مدرس در این رساله، شش دلیل بر وجود نفس ناطقه اقامه کرده و در دلیل هفتم در اثبات بقای نفس ناطقه پس از مرگ می‎نویسد: «چنان‎که معرفت ذات نفس ناطقه، ایمان تقلیدى را به خداى تعالى ایمان ذوقى می‌‏گرداند، معرفت بقاى او پس از مرگ بدن نیز ایمان تقلیدى را به احوال معاد از لذت و الم بعد از مفارقت بدن، ایمان ذوقى می‌‏گرداند و دلیل بر بقاى او بسیار است و بسیار مشکل، در فهم عوام درنمی‌آید، فأمّا در این رساله، ما چیزى را بیان کنیم که تو را از جمیع دلائل بی‌نیاز گرداند»<ref>ر.ک: همان، ص‎172</ref>. «پس چنان‎که نفس ناطقه در حالت شیخى باقى است بى‎آن بدن، در حالت مرگ هم باقى است بى‌‏بدن. بعضى از فضلا گفته‌‏اند هر چیزى که او قابل فناست، جهت هلاک، در خارج نیز اسباب و آلات و ادوات موضوعند؛ چنان‎که جهت جنس حیوان، تیر و شمشیر و سایر مهلکات و نفس ناطقه چون جسم نیست، هلاک او با این اسباب و آلات متصوّر نیست و آن علاقه عدم فناى وى است»<ref>ر.ک: همان، ص‎173</ref>.  
مدرس در این رساله، شش دلیل بر وجود نفس ناطقه اقامه کرده و در دلیل هفتم در اثبات بقای نفس ناطقه پس از مرگ می‎نویسد: «چنان‎که معرفت ذات نفس ناطقه، ایمان تقلیدى را به خداى تعالى ایمان ذوقى می‌‏گرداند، معرفت بقاى او پس از مرگ بدن نیز ایمان تقلیدى را به احوال معاد از لذت و الم بعد از مفارقت بدن، ایمان ذوقى می‌‏گرداند و دلیل بر بقاى او بسیار است و بسیار مشکل، در فهم عوام درنمی‌آید، فأمّا در این رساله، ما چیزى را بیان کنیم که تو را از جمیع دلائل بی‌نیاز گرداند»<ref>ر.ک: همان، ص‎172</ref>. «پس چنان‎که نفس ناطقه در حالت شیخى باقى است بى‎آن بدن، در حالت مرگ هم باقى است بى‌‏بدن. بعضى از فضلا گفته‌‏اند هر چیزى که او قابل فناست، جهت هلاک، در خارج نیز اسباب و آلات و ادوات موضوعند؛ چنان‎که جهت جنس حیوان، تیر و شمشیر و سایر مهلکات و نفس ناطقه چون جسم نیست، هلاک او با این اسباب و آلات متصوّر نیست و آن علاقه عدم فناى وى است»<ref>ر.ک: همان، ص‎173</ref>.  
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش