۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'به' به 'به') |
جز (جایگزینی متن - 'یت' به 'یت') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
==برخی نظریات و ارزیابیها درباره شخصیتها== | ==برخی نظریات و ارزیابیها درباره شخصیتها== | ||
===سر سید احمدخان هندی و امیرعلیخان=== | ===سر سید احمدخان هندی و امیرعلیخان=== | ||
در قرن نوزدهم میلادی، در حین ارتباط و مواجهه میان اسلام و تمدن غربی، حرکتی تجددگرا شروع به شکل گرفتن کرد که بهترین نماینده آن سید احمدخان بهادری (متوفای ۱۸۹۸) است. او در دهلی به دنیا آمد، تحصیلات سنتی کرد و بهویژه تحت تأثیر مشابهت میان مسیحیت و اسلام قرار گرفت. به عقیده او، این مشابهت بدین سبب است که هر دوی آنها بر پایه «اخلاق طبیعی» بنیاد شدهاند که مؤلفههای فوق طبیعی را | در قرن نوزدهم میلادی، در حین ارتباط و مواجهه میان اسلام و تمدن غربی، حرکتی تجددگرا شروع به شکل گرفتن کرد که بهترین نماینده آن سید احمدخان بهادری (متوفای ۱۸۹۸) است. او در دهلی به دنیا آمد، تحصیلات سنتی کرد و بهویژه تحت تأثیر مشابهت میان مسیحیت و اسلام قرار گرفت. به عقیده او، این مشابهت بدین سبب است که هر دوی آنها بر پایه «اخلاق طبیعی» بنیاد شدهاند که مؤلفههای فوق طبیعی را میتوان از آن حذف کرد. احمدخان به چاپ تفسیری اردو بر قرآن مبادرت ورزید که تماماً بر پایه اصطلاحات و مفاهیم «طبیعتگرایانه» قرار داشت. مهمترین جانشین احمدخان در هند، سید امیرعلی (متوفای ۱۹۲۸) بود. به گمان امیرعلی، روح اسلام قابل تحویل و فروکاستن به آن معیارها یا اندیشههایی است که «هسته لیبرالیسم وعقلگرایی را تشکیل میدهند». | ||
ماجد فخری معتقد است که امیرعلی مانند بسیاری دیگر از مدافعهگران اسلام استدلال میکرد که مسیحیت غرب و علم غربی، پایه و اساسی محکم در آموزش اسلامی دارند و اینکه بهرغم ناملایمات زمان و بداقبالیها، اسلام همچنان «دین کردار نیک، اندیشه نیک و گفتار نیک است که بر محبت الهی، شفقت بر همگان و تساوی آدمیان در نزد پروردگار بنا شده است.» امیرعلی بر آن بود که در واقع اسلام با تمایل به پیشرفت سازگار است و عامل پویایی تمدن است. ارزیابی ماجد فخری درباره امیرعلی آن است که تصویری که او - بهرغم دانش تاریخیاش - از اسلام به دست میدهد اساساً رمانتیک و تا حدودی دور از واقعیت است<ref>ر.ک: آفتاب آنلاین</ref>. | ماجد فخری معتقد است که امیرعلی مانند بسیاری دیگر از مدافعهگران اسلام استدلال میکرد که مسیحیت غرب و علم غربی، پایه و اساسی محکم در آموزش اسلامی دارند و اینکه بهرغم ناملایمات زمان و بداقبالیها، اسلام همچنان «دین کردار نیک، اندیشه نیک و گفتار نیک است که بر محبت الهی، شفقت بر همگان و تساوی آدمیان در نزد پروردگار بنا شده است.» امیرعلی بر آن بود که در واقع اسلام با تمایل به پیشرفت سازگار است و عامل پویایی تمدن است. ارزیابی ماجد فخری درباره امیرعلی آن است که تصویری که او - بهرغم دانش تاریخیاش - از اسلام به دست میدهد اساساً رمانتیک و تا حدودی دور از واقعیت است<ref>ر.ک: آفتاب آنلاین</ref>. | ||
===اقبال لاهوری=== | ===اقبال لاهوری=== | ||
به گمان ماجد فخری، | به گمان ماجد فخری، جدیترین مفسر هندی پاکستانی اسلام برحسب اصطلاحات و مفاهیم فلسفی جدید، اقبال لاهوری (۱۸۷۸-۱۹۳۸) است که تأثیرش بر اندیشه اسلامی در پاکستان، قابل ملاحظه بوده است. | ||
اقبال به برتری اسلام بهعنوان یک آرمان اخلاقی و معنوی معتقد بود و در صدد برآمد از این آرمان و کمال مطلوب در کتاب مشهورش به نام احیا (بازسازی) اندیشه دینی در اسلام دفاع کند. به دید اقبال، دین برخلاف نظر غزالی (۴۵۰-۵۰۵)، ابن تیمیه و برخی دیگر، مخالف فلسفه نیست، بلکه قلب آن تجربه تام و تمامی است که فلسفه باید به تأمل و غور در آن بپردازد. ماجد فخری، درباره دیدگاه اقبال راجع به واکنش مسلمانان در مورد فلسفه یونان مینویسد: به عقیده اقبال، واکنش فکر اسلامی در برابر فلسفه یونان، متأثر از گرایش به بیان مجدد واقعیت عینی هم در وجوه تجربی و مادی و هم در وجوه معنوی و روحانی آن بوده است. این عکسالعمل در برابر تفکر نظری و دور از تجربه یونانیان، به روش استقرایی انجامید که اساساً ظهور علم مدرن اروپایی را امکانپذیر ساخت؛ زیرا این راجر بیکن (۱۲۱۴-۱۲۹۴) بود که روش استقرایی را به غرب معرفی کرد؛ آنهم پس از آنکه از طریق فلاسفه مسلمان با آن آشنایی پیدا کرد... معالوصف اقبال با برخی از جنبههای متافیزیکی اندیشه مدرن اروپایی همدلی بسیار داشت، مثل نیروی حیاتی برگسون (۱۸۹۵-۱۹۴۱)، روح مطلق هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) و فلسفه پویشی (process) وایتهد (۱۸۶۱-۱۹۴۷) که چندان جنبه استقرایی یا تجربی نداشتند. اقبال در تفسیرش از دیدگاه قرآن راجع به واقعیت و ماهیت آن از این اندیشهها بهره میگرفت. ماجد فخری در یک ارزیابی کلی مینویسد: «صرف نظر از اینکه کسی با این تفسیر اقبال موافق باشد یا نه، این نکته حائز اهمیت است که اقبال یکی از معدود فیلسوفان مسلمان در دوره معاصر است که خواسته است مقولات فلسفی غربی را در تفسیر قرآن بهکار بندد. بهرغم معلومات وسیعش، اندیشه اقبال باز تا حدودی التقاطی (eclectic) است و تفسیر کلی او از جهانبینی قرآنی همیشه هم مطابق با تفسیرهای سنتی مفسران کلاسیک نیست»<ref>ر.ک: همان</ref>. | اقبال به برتری اسلام بهعنوان یک آرمان اخلاقی و معنوی معتقد بود و در صدد برآمد از این آرمان و کمال مطلوب در کتاب مشهورش به نام احیا (بازسازی) اندیشه دینی در اسلام دفاع کند. به دید اقبال، دین برخلاف نظر غزالی (۴۵۰-۵۰۵)، ابن تیمیه و برخی دیگر، مخالف فلسفه نیست، بلکه قلب آن تجربه تام و تمامی است که فلسفه باید به تأمل و غور در آن بپردازد. ماجد فخری، درباره دیدگاه اقبال راجع به واکنش مسلمانان در مورد فلسفه یونان مینویسد: به عقیده اقبال، واکنش فکر اسلامی در برابر فلسفه یونان، متأثر از گرایش به بیان مجدد واقعیت عینی هم در وجوه تجربی و مادی و هم در وجوه معنوی و روحانی آن بوده است. این عکسالعمل در برابر تفکر نظری و دور از تجربه یونانیان، به روش استقرایی انجامید که اساساً ظهور علم مدرن اروپایی را امکانپذیر ساخت؛ زیرا این راجر بیکن (۱۲۱۴-۱۲۹۴) بود که روش استقرایی را به غرب معرفی کرد؛ آنهم پس از آنکه از طریق فلاسفه مسلمان با آن آشنایی پیدا کرد... معالوصف اقبال با برخی از جنبههای متافیزیکی اندیشه مدرن اروپایی همدلی بسیار داشت، مثل نیروی حیاتی برگسون (۱۸۹۵-۱۹۴۱)، روح مطلق هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) و فلسفه پویشی (process) وایتهد (۱۸۶۱-۱۹۴۷) که چندان جنبه استقرایی یا تجربی نداشتند. اقبال در تفسیرش از دیدگاه قرآن راجع به واقعیت و ماهیت آن از این اندیشهها بهره میگرفت. ماجد فخری در یک ارزیابی کلی مینویسد: «صرف نظر از اینکه کسی با این تفسیر اقبال موافق باشد یا نه، این نکته حائز اهمیت است که اقبال یکی از معدود فیلسوفان مسلمان در دوره معاصر است که خواسته است مقولات فلسفی غربی را در تفسیر قرآن بهکار بندد. بهرغم معلومات وسیعش، اندیشه اقبال باز تا حدودی التقاطی (eclectic) است و تفسیر کلی او از جهانبینی قرآنی همیشه هم مطابق با تفسیرهای سنتی مفسران کلاسیک نیست»<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
ویرایش