۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میپردازد' به 'میپردازد') |
جز (جایگزینی متن - 'ید' به 'ید') |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
6) رسالهای در اعجاز و معجزه. | 6) رسالهای در اعجاز و معجزه. | ||
علامه در این رساله پس از توضیحاتی پیرامون موضوع بحث چنین نتیجه میگیرد که معجزه و کرامت و دعاى مستجاب خوارق عاداتى هستند که تکیهبر یک سبب غیر مغلوب دارند؛ به خلاف سحر و کهانت و غیر آنها که چون در جانب شر بوده و ارتباطى به ماده دارند و اسباب مادى هرچه قوىتر فرض شوند، قوىتر از آنها نیز جایزالفرض است، لذا قابلیت مغلوبیت را دارند<ref>ر.ک: همان، ص256</ref>. سپس به برخی شبهات پاسخ | علامه در این رساله پس از توضیحاتی پیرامون موضوع بحث چنین نتیجه میگیرد که معجزه و کرامت و دعاى مستجاب خوارق عاداتى هستند که تکیهبر یک سبب غیر مغلوب دارند؛ به خلاف سحر و کهانت و غیر آنها که چون در جانب شر بوده و ارتباطى به ماده دارند و اسباب مادى هرچه قوىتر فرض شوند، قوىتر از آنها نیز جایزالفرض است، لذا قابلیت مغلوبیت را دارند<ref>ر.ک: همان، ص256</ref>. سپس به برخی شبهات پاسخ میدهد. | ||
7) رسالة الولایة (ولایتنامه)؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | 7) رسالة الولایة (ولایتنامه)؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | ||
مسئله ولایت، از مباحث مهم عرفان نظرى است که پایههاى استوار فلسفى نیز دارد. در حقیقت مرتبه پایانى سیر عارفان است که خود در صحایف و مکتوبات و آثار خویش با عبارتهاى گوناگون از آن یاد کردهاند. همچون «فناى ذاتى» یا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعینات» و یا «مقام توحید ذات» و «فناى در توحید». [[حسنزاده آملی، حسن|آیتالله حسنزاده آملی]] پیرامون این رساله چنین مینویسند: «یکى از آیات بزرگى که نشانه مقام شامخ عرفان آن جناب است «رساله ولایت» است. انسان آنچه را مىگوید و مىنویسد، تمام حالات انسان، معرف باطن اوست، حرف او معرف اوست، تمام حالات شئون زندگى انسان، عنوان باطن او هستند». سپس ادامه | مسئله ولایت، از مباحث مهم عرفان نظرى است که پایههاى استوار فلسفى نیز دارد. در حقیقت مرتبه پایانى سیر عارفان است که خود در صحایف و مکتوبات و آثار خویش با عبارتهاى گوناگون از آن یاد کردهاند. همچون «فناى ذاتى» یا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعینات» و یا «مقام توحید ذات» و «فناى در توحید». [[حسنزاده آملی، حسن|آیتالله حسنزاده آملی]] پیرامون این رساله چنین مینویسند: «یکى از آیات بزرگى که نشانه مقام شامخ عرفان آن جناب است «رساله ولایت» است. انسان آنچه را مىگوید و مىنویسد، تمام حالات انسان، معرف باطن اوست، حرف او معرف اوست، تمام حالات شئون زندگى انسان، عنوان باطن او هستند». سپس ادامه میدهد: | ||
در این رساله در چند فصل، درباره مقامات عرفانى انسان، حرفهایى دارد. تا سخن را مىرساند به ادراک شهودى و ادراک فکرى. ادراک فکرى، از فلسفه، از صغرى و کبرى، قدمى هست، اما اینکه انسان سیرى مىکند، آن ادراک شهودى و آن یافتنى که به زبان نمىآید، آن چشیدنى را که نمىشود به دیگرى بیان کرد، «قدر این باده، ندانى، به خدا تا نچشى»<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص17 و 18</ref>. | در این رساله در چند فصل، درباره مقامات عرفانى انسان، حرفهایى دارد. تا سخن را مىرساند به ادراک شهودى و ادراک فکرى. ادراک فکرى، از فلسفه، از صغرى و کبرى، قدمى هست، اما اینکه انسان سیرى مىکند، آن ادراک شهودى و آن یافتنى که به زبان نمىآید، آن چشیدنى را که نمىشود به دیگرى بیان کرد، «قدر این باده، ندانى، به خدا تا نچشى»<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص17 و 18</ref>. | ||
خط ۹۰: | خط ۹۰: | ||
این رساله بهطور مستقل در سال 1396ق در تبریز با مقدمه [[قاضی طباطبایی، محمدعلی|آیتالله قاضی طباطبایی]] به چاپ رسیده که در این کتاب نیز به جهت تکمیل بحث ارائه شده است<ref>ر.ک: همان، ص225، پاورقی1</ref>. نویسنده معتقد است که امام(ع) | این رساله بهطور مستقل در سال 1396ق در تبریز با مقدمه [[قاضی طباطبایی، محمدعلی|آیتالله قاضی طباطبایی]] به چاپ رسیده که در این کتاب نیز به جهت تکمیل بحث ارائه شده است<ref>ر.ک: همان، ص225، پاورقی1</ref>. نویسنده معتقد است که امام(ع) | ||
به حقایق جهان هستى، در هرگونه شرایطى وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس مىباشند، مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. علامه همچنین راه اثبات علم را از راه نقل روایات متواتری | به حقایق جهان هستى، در هرگونه شرایطى وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس مىباشند، مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. علامه همچنین راه اثبات علم را از راه نقل روایات متواتری میداند که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحارالانوار]] و غیر آنها ضبط شده است. بهموجب اين روايات كه به حد و حصر نمىآيد، امام علیهالسلام از راه موهبت الهى و نه از راه اكتساب، به همهچیز واقف و از همهچیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به ادنى توجهى مىداند. البته در قرآن كريم آياتى داريم كه علم غيب را مخصوص ذات خداى متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار مىدهد، ولى استثنايى كه در آيه كريمه «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً* إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» (جن، 26-27) وجود دارد نشان مىدهد كه اختصاص علم غيب به خداى متعال به اين معناست كه غيب را مستقلاً و از پيش خود (بالذات) كسى جز خداى نداند، ولى ممكن است پيغمبران پسنديده به تعليم خدايى بدانند و ممكن است پسنديدگان ديگر نيز به تعليم پيغمبران آن را بدانند، چنانکه در بسيارى از اين روايات وارد است كه پيغمبر و نيز هر امامى در آخرين لحظات زندگى خود علم امامت را به امام پس از خود مىسپارد.<ref>ر.ک: همان، ص244-243</ref>. | ||
11) تعلیقات بر [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحارالانوار]]. | 11) تعلیقات بر [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحارالانوار]]. |
ویرایش