۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میپردازد' به 'میپردازد') |
جز (جایگزینی متن - 'یش' به 'یش') |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب از یک مقدمه در تاریخ علم منطق و دو قسم تشکیل شده است. مطالب این دو قسم برحسب کتبی که در مدارس دینی و حوزوی تدریس | کتاب از یک مقدمه در تاریخ علم منطق و دو قسم تشکیل شده است. مطالب این دو قسم برحسب کتبی که در مدارس دینی و حوزوی تدریس میشود مرتب شده است. قسم اول در تصورات و قسم دوم در تصدیقات است و در خاتمه بحث مغالطات مطرح شده است. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
# اگر مقصود منطقیان از تصور، ادراک به شرط عدم حکم باشد، یعنی ادراک به شرط لا، پس لازمهاش این است که تصورات همراه با تصدیق، قسم سومی از علم باشد؛ زیرا نه از قسم تصورات سادهاند؛ چون با حکم همراهند و نه از قبیل تصدیق؛ چون یا از اجزای تصدیقند و یا از شروط آن، نه خود آن و اگر مقصود آنان از تصور، ذات آن بدون اعتبار حکم و عدم حکم باشد، یعنی تصور لا بشرط، این، همان علم و عین مقسم است؛ پس صحیح نیست که قسمی از علم قرار بگیرد... | # اگر مقصود منطقیان از تصور، ادراک به شرط عدم حکم باشد، یعنی ادراک به شرط لا، پس لازمهاش این است که تصورات همراه با تصدیق، قسم سومی از علم باشد؛ زیرا نه از قسم تصورات سادهاند؛ چون با حکم همراهند و نه از قبیل تصدیق؛ چون یا از اجزای تصدیقند و یا از شروط آن، نه خود آن و اگر مقصود آنان از تصور، ذات آن بدون اعتبار حکم و عدم حکم باشد، یعنی تصور لا بشرط، این، همان علم و عین مقسم است؛ پس صحیح نیست که قسمی از علم قرار بگیرد... | ||
# علمی که مقسم است، تصور بر آن صدق میکند؛ پس نتیجه آن این است که مقسم، قسمی از اقسام خود باشد. | # علمی که مقسم است، تصور بر آن صدق میکند؛ پس نتیجه آن این است که مقسم، قسمی از اقسام خود باشد. | ||
# اگر تصدیق عبارت از حکم یا مجموع مرکب از تصورات سهگانه بههمراه حکم باشد، پس تصدیق قسیم تصور و مقابل با آن | # اگر تصدیق عبارت از حکم یا مجموع مرکب از تصورات سهگانه بههمراه حکم باشد، پس تصدیق قسیم تصور و مقابل با آن میشود؛ درحالیکه تصور عبارت از نفس علم است، پس تصدیق مقابل با علم میشود؛ حال چگونه تصدیق قسمی از علم میباشد و اگر تصدیق عبارت است از نفس تصور بر وجهی که حکم بر آن بار شود و اذعان در آن صورت گیرد، پس قسمی از تصور میشود؛ پس چگونه قسیم تصور و مقابل با آن قرار میگیرد؟ | ||
# تصور و تصدیق به علم و جهل تقسیم | # تصور و تصدیق به علم و جهل تقسیم میشوند پس در آن خطا واقع میشود؛ بنابراین اگر علم به این دو تقسیم گردد، لازمه آن این است علم به علم و جهل تقسیم گردد و تقسیم علم به خودش و ضدش محال است. | ||
# مورد قسمت، علم است؛ زیرا در اینجا بحث درباره تقسیم علم است و هر علمی یا تصور است یا تصدیق، بنابراین از شکل اول نتیجه این | # مورد قسمت، علم است؛ زیرا در اینجا بحث درباره تقسیم علم است و هر علمی یا تصور است یا تصدیق، بنابراین از شکل اول نتیجه این میشود که مورد قسمت یا تصور است یا تصدیق و این نتیجه باطل است؛ زیرا مورد قسمت اگر تصور باشد، صحیح نیست که به تصدیق تقسیم بشود و اگر تصدیق باشد جایز نیست که به تصور تقسیم شود<ref>ر.ک: همان، ص69-72</ref>. | ||
نویسنده بعد از ذکر هریک از اشکالات مذکور، به آنان پاسخ میدهد و نسبت به اشکال آخر نیز به بحث مغالطات ارجاع میدهد<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. | نویسنده بعد از ذکر هریک از اشکالات مذکور، به آنان پاسخ میدهد و نسبت به اشکال آخر نیز به بحث مغالطات ارجاع میدهد<ref>ر.ک: همان، ص72</ref>. | ||
نویسنده بعد از مباحث تصور و تصدیق در پایان کتاب به مباحث مغالطات میپردازد. ایشان در این مباحث نمونههایی از مغالطات صورتگرفته را ذکر و به آنها پاسخ میدهد. اولین مغالطهای که ایشان به آن اشاره میکند، قیاس مستفاد از آیه شریفه '''وَ لَوْ عَلِمَ اَللّٰهُ فِيهِمْ خَيراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ''' ﴿انفال: 23﴾ (اگر خدا [نسبت به پذیرفتن هدایت، شایستگی و..] خیری در آنان میدید، یقیناً ایشان را شنوا [ی حقایق و معارف] میکرد و اگر [با لجبازی و عنادی که فعلاً دارند] آنان را شنوا کند، باز اعراضکنان، روی [از حق] میگردانند)، است. شرح آن چنین است: قیاسی که در این آیه شریفه وجود دارد از قبیل شکل اول است که نتیجه آن چنین | نویسنده بعد از مباحث تصور و تصدیق در پایان کتاب به مباحث مغالطات میپردازد. ایشان در این مباحث نمونههایی از مغالطات صورتگرفته را ذکر و به آنها پاسخ میدهد. اولین مغالطهای که ایشان به آن اشاره میکند، قیاس مستفاد از آیه شریفه '''وَ لَوْ عَلِمَ اَللّٰهُ فِيهِمْ خَيراً لَأَسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أَسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ''' ﴿انفال: 23﴾ (اگر خدا [نسبت به پذیرفتن هدایت، شایستگی و..] خیری در آنان میدید، یقیناً ایشان را شنوا [ی حقایق و معارف] میکرد و اگر [با لجبازی و عنادی که فعلاً دارند] آنان را شنوا کند، باز اعراضکنان، روی [از حق] میگردانند)، است. شرح آن چنین است: قیاسی که در این آیه شریفه وجود دارد از قبیل شکل اول است که نتیجه آن چنین میشود: «لو علم الله فيهم خيرا لتولوا»؛ یعنی اگر خداوند خیری در آنان میدید اعراض میکردند؛ که این یک نتیجه کاذب است؛ زیرا انصراف از حق با علم خدا به وجود خیر در آنها منافات دارد. نویسنده در جواب میگوید: در اینجا قیاس از نوع شرطی مرکب از دو قضیه متصله است که شرط انتاج آن لزومیه بودن کبری است در صورت لزومیه بودن صغری؛ لکن در اینجا هرچند صغری لزومیه است، ولی کبری اتفاقیه است. بدین معنا که ملازمهای بین شنواندن و رویگردانی وجود ندارد؛ زیرا اگر ملازمه وجود داشته باشد، هرجا که بحث شنواندن از جانب خدا باشد باید روگردانی نیز وجود داشته باشد؛ درنتیجه میبایست هیچ مطیعی در جهان وجود نداشته باشد<ref>ر.ک: همان، ج2، ص573</ref>. | ||
تعداد مغالطات و جواب آنها در این بخش به عدد 34 ختم | تعداد مغالطات و جواب آنها در این بخش به عدد 34 ختم میشود که نویسنده بعد از ذکر هرکدام و جوابیه آن، به تعدادی از مغالطات در متن کتاب نیز اشاره و به آدرس آنها بسنده میکند<ref>ر.ک: همان، ص588-591</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش