۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یش' به 'یش') |
جز (جایگزینی متن - 'ها' به 'ها') |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
'''الفارابي الموفق و الشارح'''، اثر نویسنده معاصر محمد بهی، به مهمترین کار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] (259-339ق)، یعنی توفیق میان دین و فلسفه، اختصاص یافته است. | '''الفارابي الموفق و الشارح'''، اثر نویسنده معاصر محمد بهی، به مهمترین کار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] (259-339ق)، یعنی توفیق میان دین و فلسفه، اختصاص یافته است. | ||
[[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در | [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در فلسفهاش دو کار و نوآوری داشته است؛ او نظراتی را که در فلسفه [[ارسطو]] وجود داشته، با دین اسلام چنان جمع کرده که در آن بیگانگی و تعارض آشکار وجود ندارد و فیلسوف میتواند آن را باطن دین تلقی کند. دومین نوآوری او، شرح برخی از نظرات فلسفی است. شرح در اینجا به معنای تأویل است. هرچند قبل از او، یعقوب بن اسحاق کندی (181-258ق) و بعد از او، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابنسینا]] (359-416ق) نیز چنین عملی را انجام دادهاند؛ لکن «ضم» و ترکیب کردن دین با فلسفه نزد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] متفاوت است. نزد [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، فلسفه و دین دو تعبیر از یک معناست؛ علیرغم اینکه این دو دارای تضارب خفی هستند<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38551/1/7 ر.ک: متن کتاب، ص7]</ref>. | ||
همان طور که گفته شد قبل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، یعقوب بن اسحاق کندی نیز دست به چنین عملی زده است؛ لکن او نتوانسته جریان فلسفی از خود بهجای بگذارد و حتی میان مباحثی که طرح کرده، وحدت ایجاد کند<ref>ر.ک: پایگاه باشگاه اندیشه</ref>. | همان طور که گفته شد قبل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، یعقوب بن اسحاق کندی نیز دست به چنین عملی زده است؛ لکن او نتوانسته جریان فلسفی از خود بهجای بگذارد و حتی میان مباحثی که طرح کرده، وحدت ایجاد کند<ref>ر.ک: پایگاه باشگاه اندیشه</ref>. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده در مقدمه بهصورت مختصر، به سیر تحول مدارس فلسفی و ویژگیهای آنها و تلاشی که برخی از دانشمندان برای جمع بین آموزههای فلسفی و آموزههای دینی | نویسنده در مقدمه بهصورت مختصر، به سیر تحول مدارس فلسفی و ویژگیهای آنها و تلاشی که برخی از دانشمندان برای جمع بین آموزههای فلسفی و آموزههای دینی نمودهاند، پرداخته است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38551/1/3 ر.ک: مقدمه، ص3-6]</ref>. | ||
وی در متن کتاب، نخست در ذیل عنوان «أسلوب الفارابي في التوفيق»، به روش [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در جمع بین آموزههای فلسفی و آموزههای دینی اشاره کرده، سپس مباحثی فلسفی، مرتبط با وجود، خداوند، نبوت، وحی و قضا و قدر را مطرح و ارتباط این مباحث را با آموزههای دینی بیان نموده است. | وی در متن کتاب، نخست در ذیل عنوان «أسلوب الفارابي في التوفيق»، به روش [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] در جمع بین آموزههای فلسفی و آموزههای دینی اشاره کرده، سپس مباحثی فلسفی، مرتبط با وجود، خداوند، نبوت، وحی و قضا و قدر را مطرح و ارتباط این مباحث را با آموزههای دینی بیان نموده است. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
نویسنده درباره وجود خداوند، به نقل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] مینویسد: دو راه برای اثبات خداوند وجود دارد: | نویسنده درباره وجود خداوند، به نقل از [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] مینویسد: دو راه برای اثبات خداوند وجود دارد: | ||
# نظر کردن به مخلوقات، یا آنچه فارابی آن را «عالم خلق» (عالمی پس از عالم امر یا عالم فرشتگان) مینامد و مشاهده صنعتی که در مخلوقات است و دال بر صانع، یعنی خدای تعالی میباشد. این دلیل، یک دلیل تصاعدی است؛ یعنی از عالم خلق به عالم اعلی که عالم وجود الهی است، انتقال حاصل میشود. | # نظر کردن به مخلوقات، یا آنچه فارابی آن را «عالم خلق» (عالمی پس از عالم امر یا عالم فرشتگان) مینامد و مشاهده صنعتی که در مخلوقات است و دال بر صانع، یعنی خدای تعالی میباشد. این دلیل، یک دلیل تصاعدی است؛ یعنی از عالم خلق به عالم اعلی که عالم وجود الهی است، انتقال حاصل میشود. | ||
# نظر کردن به وجود محض (وجود از آن جهت که وجود است) و رسیدن به این نتیجه که در دار وجود، موجودی که ذاتا واجبالوجود (خدا) است، وجود دارد و اوست که سبب وجود ممکن و واجب شدن وجود آن میباشد و ممکن هم هر عالمی است که در | # نظر کردن به وجود محض (وجود از آن جهت که وجود است) و رسیدن به این نتیجه که در دار وجود، موجودی که ذاتا واجبالوجود (خدا) است، وجود دارد و اوست که سبب وجود ممکن و واجب شدن وجود آن میباشد و ممکن هم هر عالمی است که در رتبهای پس از خدا قرار گرفته است. این دلیل، یک دلیل تنازلی است؛ چون از وجود واجبالوجود بذاته (عالم اعلی)، به عالم مخلوقات (عالم ادنی) انتقال صورت میگیرد. | ||
فارابی آیه شریفه: «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ» (فصلت: 53)؛ «بهزودی نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است» را مشیر به دو دلیل مزبور میداند؛ فقره «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، مشیر به دلیل اول و فقره «أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ»، مشیر به دلیل دوم است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38551/1/10 ر.ک: همان، ص10-11]</ref>. | فارابی آیه شریفه: «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ» (فصلت: 53)؛ «بهزودی نشانههاى خود را در افقها [ى گوناگون] و در دلهایشان بدیشان خواهیم نمود تا برایشان روشن گردد که او خود حق است. آیا کافى نیست که پروردگارت خود شاهد هر چیزى است» را مشیر به دو دلیل مزبور میداند؛ فقره «سَنُرِيهِمْ آياتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يتَبَينَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»، مشیر به دلیل اول و فقره «أَ وَ لَمْ يكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيءٍ شَهِيدٌ»، مشیر به دلیل دوم است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38551/1/10 ر.ک: همان، ص10-11]</ref>. | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
مبحث بعدی کتاب، بحث قضا و قدر است. | مبحث بعدی کتاب، بحث قضا و قدر است. | ||
از جمله ابداعات و نوآوریهای فلسفی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، تفسیری عقلانی است که او از برخی مفاهیم و اصطلاحات دینی مانند لوح، قلم، کتاب و قضا و قدر به عمل آورده است؛ وی میگوید: مقصود از این مفاهیم و اصطلاحات، معانی ظاهری و جسمانی نیست و مینویسد: «گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح، یک سطح و کتاب، شکل و صورت | از جمله ابداعات و نوآوریهای فلسفی [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، تفسیری عقلانی است که او از برخی مفاهیم و اصطلاحات دینی مانند لوح، قلم، کتاب و قضا و قدر به عمل آورده است؛ وی میگوید: مقصود از این مفاهیم و اصطلاحات، معانی ظاهری و جسمانی نیست و مینویسد: «گمان نکن که قلم، یک ابزار جامد و لوح، یک سطح و کتاب، شکل و صورت نوشتهشدهای است، بلکه مراد از قلم و لوح، فرشته روحانی و مقصود از کتاب، تصویر حقایق است. قلم، معانی را که در عالم امر است میگیرد و آنها را با کتابت روحانی به ودیعت به لوح میسپارد و در نتیجه، قضا از قلم و تقدیر از لوح جریان مییابند»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/41303/85 ر.ک: بهارنژاد، زکریا، ص85]</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش