پرش به محتوا

رسالة القدس و رسالة غلطات السالكين: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎د' به 'می‌د'
جز (جایگزینی متن - 'ی‎ش' به 'ی‌ش')
جز (جایگزینی متن - 'می‎د' به 'می‌د')
خط ۳۷: خط ۳۷:
رسالة القدس را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان]] برای مریدان خویش در ترکستان و خراسان نوشته و برای آنان فرستاده است. مؤلف «تحفة أهل العرفان» در سبب تصنیف رسالة القدس می‎نویسد: «و ساختن این رساله را سبب آن بود که بزرگی بود از مریدان شیخ که او را ابوالفرج خواندندی، مردی بازرگان بود، به اسم تجارت به اطراف و اکناف جهان به‎در رفتی. او چنین حکایت کرد که سالی به ترکستان رفته بودم و در شهری از شهرهای ترکستان به جهت معامله‎ای که کرده بودم چند روز در آن شهر اقامت ساخته بودم، روزی اهل شهر را دیدم که به اتفاق عزم جایی می‎کردند. از ایشان سؤال کردم که کجا می‎روند؟ جواد دادند که: ترکی است در این ولایت ما که دوازده سال است تا بر سنگی ایستاده است و حیرتی دارد و با کس سخن نمی‎گوید. ما به زیارت او می‎رویم. هرسال یک‎بار. و ابوالفرج گفت: من با ایشان عزیمت زیارت آن بزرگ کردم. پس مرا گفت از کجایی؟ گفتم: از فارس. گفت: [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|شیخ روزبهان]] را دیده‎ای؟ گفتم: بلی، من چاکر و مرید اویم. چون این بشنید از سر سنگ فرود آمد و چشم‎های من ببوسید و گفت: خنک چشم‎های تو که [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|شیخ روزبهان]] را دیده است. چون به شیراز رسیدم، با هزاران شوق و ذوق آهنگ حضرت شیخ کردم، چون به رباط آمدم شیخ در حجرات نشسته بود. شرف دست‎بوسی دریافتم. مرا گفت: ابوالفرج آن ترک دوست ما چون یافتی؟ فریاد از نهادم برآمد، گفتم: این از آن عجب‎تر. در قدم شیخ افتادم و حال بازگفتم. مریدان را وجدها و ذوق‎ها حاصل شد. بعد از مدتی عزم آن‎طرف داشتم. به خدمت شیخ آمدم. حال عرضه داشتم که: مشایخ آن‎طرف، چه اهل خراسان و چه ترکستان، همه مشتاق حضرت تواند و خواهان سخن تو. شیخ این رساله بساخت، من بدان طرف بردم»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/5 ر.ک: پیشگفتار، ص6-5]</ref>.
رسالة القدس را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان]] برای مریدان خویش در ترکستان و خراسان نوشته و برای آنان فرستاده است. مؤلف «تحفة أهل العرفان» در سبب تصنیف رسالة القدس می‎نویسد: «و ساختن این رساله را سبب آن بود که بزرگی بود از مریدان شیخ که او را ابوالفرج خواندندی، مردی بازرگان بود، به اسم تجارت به اطراف و اکناف جهان به‎در رفتی. او چنین حکایت کرد که سالی به ترکستان رفته بودم و در شهری از شهرهای ترکستان به جهت معامله‎ای که کرده بودم چند روز در آن شهر اقامت ساخته بودم، روزی اهل شهر را دیدم که به اتفاق عزم جایی می‎کردند. از ایشان سؤال کردم که کجا می‎روند؟ جواد دادند که: ترکی است در این ولایت ما که دوازده سال است تا بر سنگی ایستاده است و حیرتی دارد و با کس سخن نمی‎گوید. ما به زیارت او می‎رویم. هرسال یک‎بار. و ابوالفرج گفت: من با ایشان عزیمت زیارت آن بزرگ کردم. پس مرا گفت از کجایی؟ گفتم: از فارس. گفت: [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|شیخ روزبهان]] را دیده‎ای؟ گفتم: بلی، من چاکر و مرید اویم. چون این بشنید از سر سنگ فرود آمد و چشم‎های من ببوسید و گفت: خنک چشم‎های تو که [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|شیخ روزبهان]] را دیده است. چون به شیراز رسیدم، با هزاران شوق و ذوق آهنگ حضرت شیخ کردم، چون به رباط آمدم شیخ در حجرات نشسته بود. شرف دست‎بوسی دریافتم. مرا گفت: ابوالفرج آن ترک دوست ما چون یافتی؟ فریاد از نهادم برآمد، گفتم: این از آن عجب‎تر. در قدم شیخ افتادم و حال بازگفتم. مریدان را وجدها و ذوق‎ها حاصل شد. بعد از مدتی عزم آن‎طرف داشتم. به خدمت شیخ آمدم. حال عرضه داشتم که: مشایخ آن‎طرف، چه اهل خراسان و چه ترکستان، همه مشتاق حضرت تواند و خواهان سخن تو. شیخ این رساله بساخت، من بدان طرف بردم»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/5 ر.ک: پیشگفتار، ص6-5]</ref>.


فصل اول رسالة القدس در بیان حقیقت توحید است. نویسنده پس از معرفی توحید با این عبارت که «توحید ذروه علیای احوال است، و عروه و ثقای مقامات است، و تیجان انبیاست، و حلیه اولیاست...»، اصل توحید را سه قسم دانسته است: توحید عام، خاص و خاص الخاص. سپس هر یک را توضیح می‎دهد؛ از جمله توحید خاص الخاص را این‎گونه معرفی می‎کند: «اما توحید خاص الخاص آن است که از حق به حق سیر کنند، و آن سیر آنگه باشد که روح مقدس از همه مراکب حدوث پیاده شود و علوش سفل شود، و سفلش علو گردد، و جهات و مکان و سیر و زمان نزد او معزول شود» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/21 ر.ک: متن کتاب، ص21] و [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/23 23]</ref>.
فصل اول رسالة القدس در بیان حقیقت توحید است. نویسنده پس از معرفی توحید با این عبارت که «توحید ذروه علیای احوال است، و عروه و ثقای مقامات است، و تیجان انبیاست، و حلیه اولیاست...»، اصل توحید را سه قسم دانسته است: توحید عام، خاص و خاص الخاص. سپس هر یک را توضیح می‌دهد؛ از جمله توحید خاص الخاص را این‎گونه معرفی می‎کند: «اما توحید خاص الخاص آن است که از حق به حق سیر کنند، و آن سیر آنگه باشد که روح مقدس از همه مراکب حدوث پیاده شود و علوش سفل شود، و سفلش علو گردد، و جهات و مکان و سیر و زمان نزد او معزول شود» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/21 ر.ک: متن کتاب، ص21] و [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/23 23]</ref>.


به‎تبع فصل اول، در فصل دوم نیز معرفت به سه قسم معرفت عام، خاص و خاص الخاص تقسیم شده است. معرفت بر اسماء و شواهد و افعال را معرفت عام، معرفت بر حالات و مکاشفات و مقامات را معرفت خاص و معرفت بر حقیقت مشاهده را معرفت خاص الخاص دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/31 ر.ک: همان، ص31]</ref>.
به‎تبع فصل اول، در فصل دوم نیز معرفت به سه قسم معرفت عام، خاص و خاص الخاص تقسیم شده است. معرفت بر اسماء و شواهد و افعال را معرفت عام، معرفت بر حالات و مکاشفات و مقامات را معرفت خاص و معرفت بر حقیقت مشاهده را معرفت خاص الخاص دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/31 ر.ک: همان، ص31]</ref>.
خط ۴۳: خط ۴۳:
در فصل پنجم رساله به موضوع مکاشفه اشاره شده و آن را مخصوص انبیا و به‎تبع آن‎ها اولیای الهی دانسته است: «اعلموا الخوانی –زادکم الله حقایق المکاشفه و وقایع المشاهدة- که مقام مکاشفه خصوصیت انبیاست، و معراج رسل و منهاج اولیاست و مکاشفه بعد از مقامات و حالات باشد مر امناء حق را و این صفت بعد از استقامت و جد پدید آید...» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/47 ر.ک: همان، ص47]</ref>.
در فصل پنجم رساله به موضوع مکاشفه اشاره شده و آن را مخصوص انبیا و به‎تبع آن‎ها اولیای الهی دانسته است: «اعلموا الخوانی –زادکم الله حقایق المکاشفه و وقایع المشاهدة- که مقام مکاشفه خصوصیت انبیاست، و معراج رسل و منهاج اولیاست و مکاشفه بعد از مقامات و حالات باشد مر امناء حق را و این صفت بعد از استقامت و جد پدید آید...» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/47 ر.ک: همان، ص47]</ref>.


در فصل هفتم، بقلی همچون دیگر صوفیان برای سماع جایگاه ویژه‎ای قائل شده است. او همه موجودات را متمایل به سماع دانسته و روح همه موجودات را به سماع زنده می‎داند: «بلی، جملگی موجودات آنچه هستند از حیوانات مایل‎اند به سماع، زیرا که هر یکی را علیحده درخور خویش روحی است که او بدان روح زنده است و آن روح به سماع زنده باشد». همچنین سماع را محرک اسرار ربانی می‎داند: «سماع استرواح جمله خاطرهاست از اثقال بشریت و مهیج است مر طبایع آدمی را و محرک اسرار ربانی است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/57 ر.ک: همان، ص57]</ref>.
در فصل هفتم، بقلی همچون دیگر صوفیان برای سماع جایگاه ویژه‎ای قائل شده است. او همه موجودات را متمایل به سماع دانسته و روح همه موجودات را به سماع زنده می‌داند: «بلی، جملگی موجودات آنچه هستند از حیوانات مایل‎اند به سماع، زیرا که هر یکی را علیحده درخور خویش روحی است که او بدان روح زنده است و آن روح به سماع زنده باشد». همچنین سماع را محرک اسرار ربانی می‌داند: «سماع استرواح جمله خاطرهاست از اثقال بشریت و مهیج است مر طبایع آدمی را و محرک اسرار ربانی است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/57 ر.ک: همان، ص57]</ref>.


در آخرین فصل این رساله نیز نفس به اماره، لوامه و مطمئنه تقسیم و معرفت هر سه واجب دانسته شده و معرفت حق بر معرفت این‎ها متوقف شده است. سپس از نفس اماره به نفس روینده، از لوامه به جوینده و از مطمئنه به گوینده تعبیر شده و توضیح بیشتر را به فصول پیشین ارجاع داده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/83 ر.ک: همان، ص83]</ref>.
در آخرین فصل این رساله نیز نفس به اماره، لوامه و مطمئنه تقسیم و معرفت هر سه واجب دانسته شده و معرفت حق بر معرفت این‎ها متوقف شده است. سپس از نفس اماره به نفس روینده، از لوامه به جوینده و از مطمئنه به گوینده تعبیر شده و توضیح بیشتر را به فصول پیشین ارجاع داده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/83 ر.ک: همان، ص83]</ref>.


=== رساله غلطات السالکین===
=== رساله غلطات السالکین===
رساله غلطات السالکین را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان]] درباره اشتباهاتی که ممکن است سالکان الی الله را در طریقت پیش آید تصنیف کرده است. شاید در عهدی که شیخ می‎زیسته است مدعیانی در طریقت بوده‎اند که راه را از چاه نمی‌شناخته و بی‎پیر، خرقه‎پوش بوده و نام درویشی را برای تأمین زندگی چندروزه دنیا دستاویز قرار می‎داده‎اند و انگیزه اصلی شیخ از تصنیف این رساله روشن ساختن اذهان نسبت به این واقعیت و بیان حقیقت و حالات و مقامات عرفا بوده است. لهذا شیخ اشتباهاتی را که پیران و مریدان ممکن است دانسته یا ندانسته مرتکب شوند ذکر می‎کند. باید گفت که چنین کاری مهم درخور توانایی چنان عارفی بزرگ بوده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/7 ر.ک: پیشگفتار، ص 7]</ref>.
رساله غلطات السالکین را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابی‌نصر|روزبهان]] درباره اشتباهاتی که ممکن است سالکان الی الله را در طریقت پیش آید تصنیف کرده است. شاید در عهدی که شیخ می‎زیسته است مدعیانی در طریقت بوده‎اند که راه را از چاه نمی‌شناخته و بی‎پیر، خرقه‎پوش بوده و نام درویشی را برای تأمین زندگی چندروزه دنیا دستاویز قرار می‌داده‎اند و انگیزه اصلی شیخ از تصنیف این رساله روشن ساختن اذهان نسبت به این واقعیت و بیان حقیقت و حالات و مقامات عرفا بوده است. لهذا شیخ اشتباهاتی را که پیران و مریدان ممکن است دانسته یا ندانسته مرتکب شوند ذکر می‎کند. باید گفت که چنین کاری مهم درخور توانایی چنان عارفی بزرگ بوده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/7 ر.ک: پیشگفتار، ص 7]</ref>.


این رساله چنان‎که‎ از‎ نامش پیداست رساله‎ای است تعلیمی. سالکی‎ جوینده‎ از‎ شیخ پرسش‎هایی می‎نماید، شیخ ضمن شرح آن‎ها به نقد هرکدام می‎پردازد و او را از غلطات و مهلکات آن‎ها بر حذر می‎دارد. پرسش‎های‎ او‎ این‎ است که حقیقت کفر چیست، و مراحل عشق و صحبت‎ کدام‎ است، و شیخ کیست و مرید را با او چگونه ارادت باید و آفات و غلطات طریق چیست، و تبیین این‎که چگونه عابدی پرهیزگار چون‎ منصور‎ حلاج «انا الحق» گفت، و آخرین پرسش از سیر اشباح در هوی است‎ که رساله به پاسخ آن اتمام می‎پذیرد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/50029/46 ر.ک: حسینی، رعنا، ص46]</ref>.
این رساله چنان‎که‎ از‎ نامش پیداست رساله‎ای است تعلیمی. سالکی‎ جوینده‎ از‎ شیخ پرسش‎هایی می‎نماید، شیخ ضمن شرح آن‎ها به نقد هرکدام می‎پردازد و او را از غلطات و مهلکات آن‎ها بر حذر می‌دارد. پرسش‎های‎ او‎ این‎ است که حقیقت کفر چیست، و مراحل عشق و صحبت‎ کدام‎ است، و شیخ کیست و مرید را با او چگونه ارادت باید و آفات و غلطات طریق چیست، و تبیین این‎که چگونه عابدی پرهیزگار چون‎ منصور‎ حلاج «انا الحق» گفت، و آخرین پرسش از سیر اشباح در هوی است‎ که رساله به پاسخ آن اتمام می‎پذیرد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/50029/46 ر.ک: حسینی، رعنا، ص46]</ref>.


در یکی از مسائل کتاب از عشق و محبت و حقیقت آن سؤال شده است که بقلی در جواب چنین می‎نویسد: «اعلم وفقک الله طریق العاشقین. بدان که مبادی عشق محبت است، و بعدازآن شوق است، و نهایتش عشق است، و آن استغراق محبت است، و این هر سه بعد از کشف و مشاهده است، که تا تواتر الطاف به وسایل انوار از غیب حق به دل نرسد، دل از حب حق مملو نشود، و تا فیض حسن وی متواتر نشود، شوقش پدید نیاید، و تا در جمال و جلال روح مقدس مست نشود، عشقش پدید نیاید...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/95 ر.ک: متن کتاب، ص95]</ref>.
در یکی از مسائل کتاب از عشق و محبت و حقیقت آن سؤال شده است که بقلی در جواب چنین می‎نویسد: «اعلم وفقک الله طریق العاشقین. بدان که مبادی عشق محبت است، و بعدازآن شوق است، و نهایتش عشق است، و آن استغراق محبت است، و این هر سه بعد از کشف و مشاهده است، که تا تواتر الطاف به وسایل انوار از غیب حق به دل نرسد، دل از حب حق مملو نشود، و تا فیض حسن وی متواتر نشود، شوقش پدید نیاید، و تا در جمال و جلال روح مقدس مست نشود، عشقش پدید نیاید...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/95 ر.ک: متن کتاب، ص95]</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش