۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'یش' به 'یش') |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
رسالة القدس را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|روزبهان]] برای مریدان خویش در ترکستان و خراسان نوشته و برای آنان فرستاده است. مؤلف «تحفة أهل العرفان» در سبب تصنیف رسالة القدس مینویسد: «و ساختن این رساله را سبب آن بود که بزرگی بود از مریدان شیخ که او را ابوالفرج خواندندی، مردی بازرگان بود، به اسم تجارت به اطراف و اکناف جهان بهدر رفتی. او چنین حکایت کرد که سالی به ترکستان رفته بودم و در شهری از شهرهای ترکستان به جهت معاملهای که کرده بودم چند روز در آن شهر اقامت ساخته بودم، روزی اهل شهر را دیدم که به اتفاق عزم جایی میکردند. از ایشان سؤال کردم که کجا میروند؟ جواد دادند که: ترکی است در این ولایت ما که دوازده سال است تا بر سنگی ایستاده است و حیرتی دارد و با کس سخن نمیگوید. ما به زیارت او میرویم. هرسال یکبار. و ابوالفرج گفت: من با ایشان عزیمت زیارت آن بزرگ کردم. پس مرا گفت از کجایی؟ گفتم: از فارس. گفت: [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|شیخ روزبهان]] را دیدهای؟ گفتم: بلی، من چاکر و مرید اویم. چون این بشنید از سر سنگ فرود آمد و چشمهای من ببوسید و گفت: خنک چشمهای تو که [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|شیخ روزبهان]] را دیده است. چون به شیراز رسیدم، با هزاران شوق و ذوق آهنگ حضرت شیخ کردم، چون به رباط آمدم شیخ در حجرات نشسته بود. شرف دستبوسی دریافتم. مرا گفت: ابوالفرج آن ترک دوست ما چون یافتی؟ فریاد از نهادم برآمد، گفتم: این از آن عجبتر. در قدم شیخ افتادم و حال بازگفتم. مریدان را وجدها و ذوقها حاصل شد. بعد از مدتی عزم آنطرف داشتم. به خدمت شیخ آمدم. حال عرضه داشتم که: مشایخ آنطرف، چه اهل خراسان و چه ترکستان، همه مشتاق حضرت تواند و خواهان سخن تو. شیخ این رساله بساخت، من بدان طرف بردم»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/5 ر.ک: پیشگفتار، ص6-5]</ref>. | رسالة القدس را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|روزبهان]] برای مریدان خویش در ترکستان و خراسان نوشته و برای آنان فرستاده است. مؤلف «تحفة أهل العرفان» در سبب تصنیف رسالة القدس مینویسد: «و ساختن این رساله را سبب آن بود که بزرگی بود از مریدان شیخ که او را ابوالفرج خواندندی، مردی بازرگان بود، به اسم تجارت به اطراف و اکناف جهان بهدر رفتی. او چنین حکایت کرد که سالی به ترکستان رفته بودم و در شهری از شهرهای ترکستان به جهت معاملهای که کرده بودم چند روز در آن شهر اقامت ساخته بودم، روزی اهل شهر را دیدم که به اتفاق عزم جایی میکردند. از ایشان سؤال کردم که کجا میروند؟ جواد دادند که: ترکی است در این ولایت ما که دوازده سال است تا بر سنگی ایستاده است و حیرتی دارد و با کس سخن نمیگوید. ما به زیارت او میرویم. هرسال یکبار. و ابوالفرج گفت: من با ایشان عزیمت زیارت آن بزرگ کردم. پس مرا گفت از کجایی؟ گفتم: از فارس. گفت: [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|شیخ روزبهان]] را دیدهای؟ گفتم: بلی، من چاکر و مرید اویم. چون این بشنید از سر سنگ فرود آمد و چشمهای من ببوسید و گفت: خنک چشمهای تو که [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|شیخ روزبهان]] را دیده است. چون به شیراز رسیدم، با هزاران شوق و ذوق آهنگ حضرت شیخ کردم، چون به رباط آمدم شیخ در حجرات نشسته بود. شرف دستبوسی دریافتم. مرا گفت: ابوالفرج آن ترک دوست ما چون یافتی؟ فریاد از نهادم برآمد، گفتم: این از آن عجبتر. در قدم شیخ افتادم و حال بازگفتم. مریدان را وجدها و ذوقها حاصل شد. بعد از مدتی عزم آنطرف داشتم. به خدمت شیخ آمدم. حال عرضه داشتم که: مشایخ آنطرف، چه اهل خراسان و چه ترکستان، همه مشتاق حضرت تواند و خواهان سخن تو. شیخ این رساله بساخت، من بدان طرف بردم»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/5 ر.ک: پیشگفتار، ص6-5]</ref>. | ||
فصل اول رسالة القدس در بیان حقیقت توحید است. نویسنده پس از معرفی توحید با این عبارت که «توحید ذروه علیای احوال است، و عروه و ثقای مقامات است، و تیجان انبیاست، و حلیه اولیاست...»، اصل توحید را سه قسم دانسته است: توحید عام، خاص و خاص الخاص. سپس هر یک را توضیح | فصل اول رسالة القدس در بیان حقیقت توحید است. نویسنده پس از معرفی توحید با این عبارت که «توحید ذروه علیای احوال است، و عروه و ثقای مقامات است، و تیجان انبیاست، و حلیه اولیاست...»، اصل توحید را سه قسم دانسته است: توحید عام، خاص و خاص الخاص. سپس هر یک را توضیح میدهد؛ از جمله توحید خاص الخاص را اینگونه معرفی میکند: «اما توحید خاص الخاص آن است که از حق به حق سیر کنند، و آن سیر آنگه باشد که روح مقدس از همه مراکب حدوث پیاده شود و علوش سفل شود، و سفلش علو گردد، و جهات و مکان و سیر و زمان نزد او معزول شود» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/21 ر.ک: متن کتاب، ص21] و [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/23 23]</ref>. | ||
بهتبع فصل اول، در فصل دوم نیز معرفت به سه قسم معرفت عام، خاص و خاص الخاص تقسیم شده است. معرفت بر اسماء و شواهد و افعال را معرفت عام، معرفت بر حالات و مکاشفات و مقامات را معرفت خاص و معرفت بر حقیقت مشاهده را معرفت خاص الخاص دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/31 ر.ک: همان، ص31]</ref>. | بهتبع فصل اول، در فصل دوم نیز معرفت به سه قسم معرفت عام، خاص و خاص الخاص تقسیم شده است. معرفت بر اسماء و شواهد و افعال را معرفت عام، معرفت بر حالات و مکاشفات و مقامات را معرفت خاص و معرفت بر حقیقت مشاهده را معرفت خاص الخاص دانسته است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/31 ر.ک: همان، ص31]</ref>. | ||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
در فصل پنجم رساله به موضوع مکاشفه اشاره شده و آن را مخصوص انبیا و بهتبع آنها اولیای الهی دانسته است: «اعلموا الخوانی –زادکم الله حقایق المکاشفه و وقایع المشاهدة- که مقام مکاشفه خصوصیت انبیاست، و معراج رسل و منهاج اولیاست و مکاشفه بعد از مقامات و حالات باشد مر امناء حق را و این صفت بعد از استقامت و جد پدید آید...» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/47 ر.ک: همان، ص47]</ref>. | در فصل پنجم رساله به موضوع مکاشفه اشاره شده و آن را مخصوص انبیا و بهتبع آنها اولیای الهی دانسته است: «اعلموا الخوانی –زادکم الله حقایق المکاشفه و وقایع المشاهدة- که مقام مکاشفه خصوصیت انبیاست، و معراج رسل و منهاج اولیاست و مکاشفه بعد از مقامات و حالات باشد مر امناء حق را و این صفت بعد از استقامت و جد پدید آید...» <ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/47 ر.ک: همان، ص47]</ref>. | ||
در فصل هفتم، بقلی همچون دیگر صوفیان برای سماع جایگاه ویژهای قائل شده است. او همه موجودات را متمایل به سماع دانسته و روح همه موجودات را به سماع زنده | در فصل هفتم، بقلی همچون دیگر صوفیان برای سماع جایگاه ویژهای قائل شده است. او همه موجودات را متمایل به سماع دانسته و روح همه موجودات را به سماع زنده میداند: «بلی، جملگی موجودات آنچه هستند از حیوانات مایلاند به سماع، زیرا که هر یکی را علیحده درخور خویش روحی است که او بدان روح زنده است و آن روح به سماع زنده باشد». همچنین سماع را محرک اسرار ربانی میداند: «سماع استرواح جمله خاطرهاست از اثقال بشریت و مهیج است مر طبایع آدمی را و محرک اسرار ربانی است»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/57 ر.ک: همان، ص57]</ref>. | ||
در آخرین فصل این رساله نیز نفس به اماره، لوامه و مطمئنه تقسیم و معرفت هر سه واجب دانسته شده و معرفت حق بر معرفت اینها متوقف شده است. سپس از نفس اماره به نفس روینده، از لوامه به جوینده و از مطمئنه به گوینده تعبیر شده و توضیح بیشتر را به فصول پیشین ارجاع داده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/83 ر.ک: همان، ص83]</ref>. | در آخرین فصل این رساله نیز نفس به اماره، لوامه و مطمئنه تقسیم و معرفت هر سه واجب دانسته شده و معرفت حق بر معرفت اینها متوقف شده است. سپس از نفس اماره به نفس روینده، از لوامه به جوینده و از مطمئنه به گوینده تعبیر شده و توضیح بیشتر را به فصول پیشین ارجاع داده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/83 ر.ک: همان، ص83]</ref>. | ||
=== رساله غلطات السالکین=== | === رساله غلطات السالکین=== | ||
رساله غلطات السالکین را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|روزبهان]] درباره اشتباهاتی که ممکن است سالکان الی الله را در طریقت پیش آید تصنیف کرده است. شاید در عهدی که شیخ میزیسته است مدعیانی در طریقت بودهاند که راه را از چاه نمیشناخته و بیپیر، خرقهپوش بوده و نام درویشی را برای تأمین زندگی چندروزه دنیا دستاویز قرار | رساله غلطات السالکین را [[روزبهان بقلی، روزبهان بن ابینصر|روزبهان]] درباره اشتباهاتی که ممکن است سالکان الی الله را در طریقت پیش آید تصنیف کرده است. شاید در عهدی که شیخ میزیسته است مدعیانی در طریقت بودهاند که راه را از چاه نمیشناخته و بیپیر، خرقهپوش بوده و نام درویشی را برای تأمین زندگی چندروزه دنیا دستاویز قرار میدادهاند و انگیزه اصلی شیخ از تصنیف این رساله روشن ساختن اذهان نسبت به این واقعیت و بیان حقیقت و حالات و مقامات عرفا بوده است. لهذا شیخ اشتباهاتی را که پیران و مریدان ممکن است دانسته یا ندانسته مرتکب شوند ذکر میکند. باید گفت که چنین کاری مهم درخور توانایی چنان عارفی بزرگ بوده است<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/7 ر.ک: پیشگفتار، ص 7]</ref>. | ||
این رساله چنانکه از نامش پیداست رسالهای است تعلیمی. سالکی جوینده از شیخ پرسشهایی مینماید، شیخ ضمن شرح آنها به نقد هرکدام میپردازد و او را از غلطات و مهلکات آنها بر حذر | این رساله چنانکه از نامش پیداست رسالهای است تعلیمی. سالکی جوینده از شیخ پرسشهایی مینماید، شیخ ضمن شرح آنها به نقد هرکدام میپردازد و او را از غلطات و مهلکات آنها بر حذر میدارد. پرسشهای او این است که حقیقت کفر چیست، و مراحل عشق و صحبت کدام است، و شیخ کیست و مرید را با او چگونه ارادت باید و آفات و غلطات طریق چیست، و تبیین اینکه چگونه عابدی پرهیزگار چون منصور حلاج «انا الحق» گفت، و آخرین پرسش از سیر اشباح در هوی است که رساله به پاسخ آن اتمام میپذیرد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/50029/46 ر.ک: حسینی، رعنا، ص46]</ref>. | ||
در یکی از مسائل کتاب از عشق و محبت و حقیقت آن سؤال شده است که بقلی در جواب چنین مینویسد: «اعلم وفقک الله طریق العاشقین. بدان که مبادی عشق محبت است، و بعدازآن شوق است، و نهایتش عشق است، و آن استغراق محبت است، و این هر سه بعد از کشف و مشاهده است، که تا تواتر الطاف به وسایل انوار از غیب حق به دل نرسد، دل از حب حق مملو نشود، و تا فیض حسن وی متواتر نشود، شوقش پدید نیاید، و تا در جمال و جلال روح مقدس مست نشود، عشقش پدید نیاید...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/95 ر.ک: متن کتاب، ص95]</ref>. | در یکی از مسائل کتاب از عشق و محبت و حقیقت آن سؤال شده است که بقلی در جواب چنین مینویسد: «اعلم وفقک الله طریق العاشقین. بدان که مبادی عشق محبت است، و بعدازآن شوق است، و نهایتش عشق است، و آن استغراق محبت است، و این هر سه بعد از کشف و مشاهده است، که تا تواتر الطاف به وسایل انوار از غیب حق به دل نرسد، دل از حب حق مملو نشود، و تا فیض حسن وی متواتر نشود، شوقش پدید نیاید، و تا در جمال و جلال روح مقدس مست نشود، عشقش پدید نیاید...»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/6549/1/95 ر.ک: متن کتاب، ص95]</ref>. |
ویرایش