۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'یش' به 'یش') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
در ابتدای اثر، شرح حال مارونی با معرفی خاندان و سیر زندگانی او آغاز شده است. در بخش تألیفات مطبوع و آماده طبع مارونی، از کتاب مورد بحث بهعنوان پنجمین اثر مطبوع یاد شده است: «این کتاب را توماس آکویناس، بزرگ فلاسفه غرب به زبان لاتین در چهار جلد منتشر کرده و در آن دیدگاه علما و فلاسفه غیر مسیحی، بهویژه علمای مسلمان، مانند [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] را مورد مناقشه قرار داده و نظریات و مبانی آنها را منصفانه نقد کرده است». کتاب حاضر جلد اول از این مجموعه چهار جلدی است که با عبارات بلیغ و با رعایت امانت و دقت به عربی ترجمه شده است<ref>ر.ک: همان، صفحه ق</ref>. | در ابتدای اثر، شرح حال مارونی با معرفی خاندان و سیر زندگانی او آغاز شده است. در بخش تألیفات مطبوع و آماده طبع مارونی، از کتاب مورد بحث بهعنوان پنجمین اثر مطبوع یاد شده است: «این کتاب را توماس آکویناس، بزرگ فلاسفه غرب به زبان لاتین در چهار جلد منتشر کرده و در آن دیدگاه علما و فلاسفه غیر مسیحی، بهویژه علمای مسلمان، مانند [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]]، [[ابن سینا، حسین بن عبدالله|ابن سینا]]، [[ابن رشد، محمد بن احمد|ابن رشد]] و [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] را مورد مناقشه قرار داده و نظریات و مبانی آنها را منصفانه نقد کرده است». کتاب حاضر جلد اول از این مجموعه چهار جلدی است که با عبارات بلیغ و با رعایت امانت و دقت به عربی ترجمه شده است<ref>ر.ک: همان، صفحه ق</ref>. | ||
تأثیر فلسفه ارسطویی بر آکویناس آنقدر مشخص است که کشف موارد اختلاف آنان بررسی دقیقتری را میطلبد. البته، یکی از اختلافات عمده و مشهور این است که توماس یک مسیحی است و سعی او بر این است که در همان حال که ارسطوگرای خوبی است، مسیحی خوبی هم باشد و مسائل نسبتاً مشکل هم از همین تلاش برای وحدت این دو دیدگاه ناشی | تأثیر فلسفه ارسطویی بر آکویناس آنقدر مشخص است که کشف موارد اختلاف آنان بررسی دقیقتری را میطلبد. البته، یکی از اختلافات عمده و مشهور این است که توماس یک مسیحی است و سعی او بر این است که در همان حال که ارسطوگرای خوبی است، مسیحی خوبی هم باشد و مسائل نسبتاً مشکل هم از همین تلاش برای وحدت این دو دیدگاه ناشی میشود. اما تقریباً به دلیل اینکه یک فیلسوف مسیحی بود، فلسفه او عناصری از ریشههای افلاطونی یا نوافلاطونی را نیز به خود جذب کرده است<ref>ر.ک: نوت ترانوی، ص165</ref>. | ||
استنادات نویسنده به عباراتی از کتاب مقدس یا سخنان پولس و متهم کردن فلاسفه اسلامی به تبعیت از «مانی» که معتقد به افکاری التقاطی بوده، از نکات قابل تأمل کتاب است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13 و 400</ref>. | استنادات نویسنده به عباراتی از کتاب مقدس یا سخنان پولس و متهم کردن فلاسفه اسلامی به تبعیت از «مانی» که معتقد به افکاری التقاطی بوده، از نکات قابل تأمل کتاب است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص13 و 400</ref>. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
آکویناس در فصل هفتم، حقیقت ایمان مسیحی را اگرچه فوق طاقت عقل انسانی میداند، اما در تضاد با حقیقت عقل نمیداند و بر این مدعا چهار دلیل میآورد<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | آکویناس در فصل هفتم، حقیقت ایمان مسیحی را اگرچه فوق طاقت عقل انسانی میداند، اما در تضاد با حقیقت عقل نمیداند و بر این مدعا چهار دلیل میآورد<ref>ر.ک: همان، ص23</ref>. | ||
وی در دوازدهمین فصل کتاب دیدگاه کسانی را که قائل به وجود خداوند هستند، اما معتقدند «اقامه برهان عقلی بر آن ممکن نیست و تنها از طریق ایمان و وحی میتوان به وجود خداوند اذعان نمود»، مورد نقد و بررسی قرار داده است. او ادامه میدهد که ممکن است این اشتباه ناشی از دیدگاه برخی از فلاسفهای باشد که به برهان عقلی ثابت میکنند که ذات و وجود در خداوند یکی است؛ یعنی آنچه که در جواب سؤال ما هو؟ یا هل هو؟ واقع | وی در دوازدهمین فصل کتاب دیدگاه کسانی را که قائل به وجود خداوند هستند، اما معتقدند «اقامه برهان عقلی بر آن ممکن نیست و تنها از طریق ایمان و وحی میتوان به وجود خداوند اذعان نمود»، مورد نقد و بررسی قرار داده است. او ادامه میدهد که ممکن است این اشتباه ناشی از دیدگاه برخی از فلاسفهای باشد که به برهان عقلی ثابت میکنند که ذات و وجود در خداوند یکی است؛ یعنی آنچه که در جواب سؤال ما هو؟ یا هل هو؟ واقع میشود یکی است و چون به طریق عقل معرفت به اینکه خداوند «ما هو» (چیست)، ممتنع است، لذا اثبات اینکه خداوند «هل هو» (آیا هست) نیز از راه عقل ممکن نیست<ref>ر.ک: همان، ص41</ref>. | ||
یا اینکه همان طور که آنچه که برتر از حواس و محسوسات است، غیر قابل برهان است، وجود خداوند نیز که موجودی فوق محسوسات است، اثبات | یا اینکه همان طور که آنچه که برتر از حواس و محسوسات است، غیر قابل برهان است، وجود خداوند نیز که موجودی فوق محسوسات است، اثبات نمیشود<ref>ر.ک: همان، ص42</ref>. سپس در رد این دیدگاه، ادله مختلفی را ذکر کرده و در آخر چنین استدلال میکند که خداوند متعال اگرچه برتر از همه محسوسات و هر حسی است، اما معلولات وی که آنها را برای اثبات وجود او بهکار میگیریم، تحت حواس قرار دارند و بنابراین مصدر شناخت ما حس است<ref>ر.ک: همان، ص45</ref>. | ||
بیستمین فصل کتاب به جسم نبودن خداوند اشاره دارد؛ چراکه هر جسمی چون متصل و بههمپیوسته است، مرکب است و اجزائی دارد؛ درحالیکه خداوند مرکب نیست، پس جسم نیست<ref>ر.ک: همان، ص95-94</ref>. | بیستمین فصل کتاب به جسم نبودن خداوند اشاره دارد؛ چراکه هر جسمی چون متصل و بههمپیوسته است، مرکب است و اجزائی دارد؛ درحالیکه خداوند مرکب نیست، پس جسم نیست<ref>ر.ک: همان، ص95-94</ref>. |
ویرایش