۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'میپردازد' به 'میپردازد') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'مید' به 'مید') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
شارح، ابتدای این رساله را به زندگینامه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] (260-339ق) اختصاص داده است. ایشان، از حکایت جعلی ملاقات [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] سخن به میان آورده و دلایلی بر کذب بودن این حکایت مطرح نموده است. ایشان در ادامه به آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشاره کرده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص3-1</ref>. | شارح، ابتدای این رساله را به زندگینامه [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] (260-339ق) اختصاص داده است. ایشان، از حکایت جعلی ملاقات [[صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد|صاحب بن عباد]] و [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] سخن به میان آورده و دلایلی بر کذب بودن این حکایت مطرح نموده است. ایشان در ادامه به آثار [[فارابی، محمد بن محمد|فارابی]] اشاره کرده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص3-1</ref>. | ||
شارح، انگیزه خود را درباره ترجمه و شرح این رساله چنین توضیح | شارح، انگیزه خود را درباره ترجمه و شرح این رساله چنین توضیح میدهد: چون آن مخدرات سراپرده حقیقت و آن فرائد لئالی ناسفته بحار معرفت و طریقت در خیام احتجاب الفاظ، مستور و در زیر نقاب کلمات و عبارات، مقصور و پوشیده بود و بر غالب شائقین به حکمت و تشنگان شراب حقیقت، واضح و هویدا نبود، لذا اینجانب با قلت بضاعت بر خود مخمر نموده و کمر همت را استوار بسته و در بیان معضلات و عویصات او رنج و زحمت را بر خود هموار نموده و آن مطالب عالیه را از قالب الفاظ عربی خارج کرده و به الفاظ فارسی که سهل التناول است درآورده و در توضیح عبارات و تشریح مشکلات و معضلات تا آن مقدار که درخور این رساله بود، جهد وافی مبذول داشتهام<ref>ر.ک: همان، ص4-3</ref>. | ||
عادت ایشان در این شرح چینن است که بدون اشاره به متن عربی [[فصوص الحكم (فارابي)|فصوص]]، تمام 65 فص را ترجمه و شرح نموده است. هرچند در برخی از موارد، بخشی جزئی و کوچک از متن یک فص را آورده، سپس توضیحاتی را درباره آن متن ارائه داده است. | عادت ایشان در این شرح چینن است که بدون اشاره به متن عربی [[فصوص الحكم (فارابي)|فصوص]]، تمام 65 فص را ترجمه و شرح نموده است. هرچند در برخی از موارد، بخشی جزئی و کوچک از متن یک فص را آورده، سپس توضیحاتی را درباره آن متن ارائه داده است. | ||
ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن میپردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمهای بر فص دیگر | ضیاءالدین دری اصفهانی برای فصوص ابتدایی، عنوانی را ذکر نکرده و فقط به شماره آن در پرانتر اشاره کرده است. در ادامه شیوه او تغییر کرده و از فص یازدهم، به عنوان و موضوع آن فص اشاره کرده، سپس به شرح و توضیحاتی درباره آن میپردازد. ایشان، گاه یک فص را مقدمهای بر فص دیگر میداند و یا برای توضیح هرکدام از فصوص، مقدماتی را ذکر میکند. | ||
ایشان در فص ششم چنین میگوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که میگوییم مفهومات کلیه که برای آنها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم میباشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام. | ایشان در فص ششم چنین میگوید: این فص، مقدمه است برای فص هفتم. برای توضیح این فص ما محتاجیم به یک مقدمه مختصری و آن مقدمه آن است که میگوییم مفهومات کلیه که برای آنها افراد ذهنی و یا خارجی است، بر پنچ قسم میباشند: جنس، فصل، نوع، عرض خاص و عرض عام. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده میکند و در پایان میگوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آبهایی که در آنها جاری است، گودالهای بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ بهطوریکه باعث میشود که قطعات بزرگ از زمین جدا میگردد و در آن گودالها ریزش میکند..<ref>همان، ص73</ref>. | نویسنده برای جواب دادن به سؤال اول از چهار مقدمه استفاده میکند و در پایان میگوید: ممکن است حدوث زلزله به جهت آن است که در اعماق زمین مجاری زیادی برای آبهایی که در آنها جاری است، گودالهای بزرگ و عمیقی پدید آمده باشد و باطن زمین را سست و رخو ساخته؛ بهطوریکه باعث میشود که قطعات بزرگ از زمین جدا میگردد و در آن گودالها ریزش میکند..<ref>همان، ص73</ref>. | ||
بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ | بعد از پاسخ به سؤال اول، به سؤال دوم چنین پاسخ میدهد: این آبهایی که باعث حفرههای بزرگ در زمین و نیز سستی آن شده است، دارای فواید بیشماری است که انسان و حیوان با آن زندگی و تولیدمثل میکنند و انسانها خدا را پرستش و عبادت میکنند؛ پس این آبها خیر محض هستند و هیچ شری در آنها نیست. حال اگر پس از سالهای عدیده در گوشهای از زمین زلزلهای واقع شود و عده قلیلی از انسانها و حیوانات به هلاکت رسند، در جنب اینهمه خیرات و عطاهای بیشمار هیچ است و قابلمقایسه نیست<ref>ر.ک: همان، ص74</ref>. | ||
===رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر=== | ===رساله سوم: ترجمه رساله عمر خیام در خصوص خیر و شر=== | ||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس میگوید: اکنونکه این مقدمات را دانستی، پی میبری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، بهواسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود میگردد و وقتیکه عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود میشود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>. | عمر خیام برای پاسخ به این سؤال، سه مقدمه را آورده است، سپس میگوید: اکنونکه این مقدمات را دانستی، پی میبری به اینکه اگر تضاد و تنافی در موجودات ممکنه مشاهده شود، بهواسطه جعل جاعل نیست؛ بلکه به جهت آن است که هرگاه آن موجود یافت شد تضاد بالضروره موجود خواهد شد و چون تضاد موجود شد، عدم بالضروره موجود میگردد و وقتیکه عدم موجود شد بالضروره شر هم موجود میشود<ref>ر.ک: همان، ص80</ref>. | ||
مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن سینا را نیز در اینباره متذکر میشود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس میگوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کاملترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کاملتر از این بود آیا خدا | مترجم بعد از ذکر پاسخ عمر خیام، پاسخ ابن سینا را نیز در اینباره متذکر میشود<ref>ر.ک: همان، ص82-81</ref>، سپس میگوید: این نظام فعلی که در عالم وجود، موجود است، بهترین و کاملترین نظام است؛ برای آنکه اگر کسی بگوید این نظام حسن نیست، در جواب او باید بگوییم: اگر نظامی بهتر و کاملتر از این بود آیا خدا میدانست و یا نمیدانست؟ اگر بگوید نمیدانست که قائل به جهل خدا شده است و اگر بگوید میدانست، این هم دو صورت دارد: به این صورت که وقتیکه میدانست نظامی احسن از این نظام فعلی است و ایجاد نفرمود، یا میتوانست و نکرد و یا نمیتوانست. اگر بگوید میتوانست و نکرد، بخل در خدا لازم میآید و اگر بگوید نمیتوانست، عجز خدا لازم میآید. پس نسبت جهل دادن به خدا در صورت اول و نسبت بخل و عجز در دو فرض اخیر مسلماً کفر است؛ پس هرکس بگوید این نظام و روش در این عالم بد است من آن شخص را به این بیانی که گفتم کافر میدانم<ref>ر.ک: همان، ص83</ref>. | ||
===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه=== | ===رساله چهارم: رساله در اصطلاحات فلسفه=== |
ویرایش