پرش به محتوا

الإمام و الأخلاق و السياسة: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۱ اوت ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - 'می‎د' به 'می‌د'
جز (جایگزینی متن - 'خميني، روح الله، رهبر انقلاب و بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران' به 'خمینی، روح‌الله، رهبر انقلاب و بنيان‌گذار جمهوری اسلامی ايران')
جز (جایگزینی متن - 'می‎د' به 'می‌د')
خط ۴۲: خط ۴۲:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
محور کتاب‎، اخلاق‎ و نسبت آن با سیاست از دیدگاه‎ [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] است. مؤلف‎ با‎ این باور که اخلاق، جایگاه‎ خاص‎ در نظام فکری امام خمینی دارد، بحث خود را آغاز کرده و نشان داده‎ که‎ امام به سیاست به‎مثابه‎ امتداد‎ اخلاق‎ می‎نگریسته و آن را‎ از‎ منظری اخلاقی می‎دیده و معتقد‎ بوده‎ که سیاست با همه پیچیدگی‎هایی که دارد می‎تواند و باید اخلاقی باشد؛ چراکه اخلاق ازنظر‎ ایشان، منحصر به آموزه و توصیه‎های فردی‎ و فرعی‎ نیست، بلکه‎ زیرساز‎ زندگی‎ فردی و اجتماعی و اساس سعادت‎ دو جهان است. اخلاق نه یک مسئله حاشیه‎ای که اساس حرکت و رشد جامعه است و همه‎ مظاهر‎ اجتماعی را می‎پوشاند؛ لذا نمی‎توان سیاست‎ را‎ از‎ آن‎ برکنار‎ دانست<ref>ر.ک: همان؛ بی‎نام، 1381، ص117</ref>.
محور کتاب‎، اخلاق‎ و نسبت آن با سیاست از دیدگاه‎ [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] است. مؤلف‎ با‎ این باور که اخلاق، جایگاه‎ خاص‎ در نظام فکری امام خمینی دارد، بحث خود را آغاز کرده و نشان داده‎ که‎ امام به سیاست به‎مثابه‎ امتداد‎ اخلاق‎ می‎نگریسته و آن را‎ از‎ منظری اخلاقی می‌دیده و معتقد‎ بوده‎ که سیاست با همه پیچیدگی‎هایی که دارد می‎تواند و باید اخلاقی باشد؛ چراکه اخلاق ازنظر‎ ایشان، منحصر به آموزه و توصیه‎های فردی‎ و فرعی‎ نیست، بلکه‎ زیرساز‎ زندگی‎ فردی و اجتماعی و اساس سعادت‎ دو جهان است. اخلاق نه یک مسئله حاشیه‎ای که اساس حرکت و رشد جامعه است و همه‎ مظاهر‎ اجتماعی را می‎پوشاند؛ لذا نمی‎توان سیاست‎ را‎ از‎ آن‎ برکنار‎ دانست<ref>ر.ک: همان؛ بی‎نام، 1381، ص117</ref>.


از نظر [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] به استناد حدیثی از رسول خدا(ص)، همه دانش‎ها در سه مقوله کلی جای می‎گیرند؛ چراکه انسان دارای سه ساحت وجودی و سه نشئه است: یکی، نشئه ظاهری و حسی و دیگری، نشئه مثالی و سوم نشئه عقلی. علم معاشرت و احکام فقه و معاملات، ناظر به ساحت نخست است و علوم عقلی، ناظر به ساحت سوم؛ اما آنچه متناظر به ساحت دوم و مکمل آن است، اخلاق نامیده می‎شود. انسان اگر بخواهد از منطق و قانون غرایز فراتر برود، نیازمند اخلاق به معنای وسیع آن است. اخلاق در این نگرش به تعدادی دستورات اخلاقی صرف، منحصر نمی‎شود، بلکه در حقیقت دانشی است که عمیق‎ترین زوایای وجودی انسان را می‎کاود و می‎شکافد و بر دمل‎های چرکین او نیشتر می‎زند و او را درمان می‎کند. این اخلاق، در حقیقت گونه‎ای انسان‎شناسی نظری - عملی است. آگاهی به اصولی پایدار و به‎کار بستن آن‎هاست. از اینجاست که می‎توان این دانش را شریف‎ترین دانش‎ها و غایت بعثت پیامبران دانست. سخن رسول خدا نیز ناظر به این‎گونه اخلاق بود که آن را هدف بعثت خود معرفی نمود. بدین معنا، انسان می‎تواند از بسیاری از دانش‎ها بی‎نیاز باشد، اما نمی‎تواند خود را از اخلاق بی‎نیاز شمارد<ref>ر.ک: اسلامی، سید حسن، ص3-4؛ متن کتاب، ص7-8</ref>.
از نظر [[خمینی، سید روح‌الله|امام خمینی(ره)]] به استناد حدیثی از رسول خدا(ص)، همه دانش‎ها در سه مقوله کلی جای می‎گیرند؛ چراکه انسان دارای سه ساحت وجودی و سه نشئه است: یکی، نشئه ظاهری و حسی و دیگری، نشئه مثالی و سوم نشئه عقلی. علم معاشرت و احکام فقه و معاملات، ناظر به ساحت نخست است و علوم عقلی، ناظر به ساحت سوم؛ اما آنچه متناظر به ساحت دوم و مکمل آن است، اخلاق نامیده می‎شود. انسان اگر بخواهد از منطق و قانون غرایز فراتر برود، نیازمند اخلاق به معنای وسیع آن است. اخلاق در این نگرش به تعدادی دستورات اخلاقی صرف، منحصر نمی‎شود، بلکه در حقیقت دانشی است که عمیق‎ترین زوایای وجودی انسان را می‎کاود و می‎شکافد و بر دمل‎های چرکین او نیشتر می‎زند و او را درمان می‎کند. این اخلاق، در حقیقت گونه‎ای انسان‎شناسی نظری - عملی است. آگاهی به اصولی پایدار و به‎کار بستن آن‎هاست. از اینجاست که می‎توان این دانش را شریف‎ترین دانش‎ها و غایت بعثت پیامبران دانست. سخن رسول خدا نیز ناظر به این‎گونه اخلاق بود که آن را هدف بعثت خود معرفی نمود. بدین معنا، انسان می‎تواند از بسیاری از دانش‎ها بی‎نیاز باشد، اما نمی‎تواند خود را از اخلاق بی‎نیاز شمارد<ref>ر.ک: اسلامی، سید حسن، ص3-4؛ متن کتاب، ص7-8</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:
در دیدگاه اخلاقی امام، کوشش در جهت ارائه تعریف مشخص و قاطعی از انسان، شدنی نیست و تنها پس از تحقیق همه امکانات و استعدادهای آدمی می‎توان از او تعریف کاملی به دست داد. از این اصل مسلم فلسفی، امام سه نتیجه اخلاقی به دست می‎آورد: امکان تربیت در همه حال؛ همزیستی بیم و امید؛ تعلیق قضاوت.
در دیدگاه اخلاقی امام، کوشش در جهت ارائه تعریف مشخص و قاطعی از انسان، شدنی نیست و تنها پس از تحقیق همه امکانات و استعدادهای آدمی می‎توان از او تعریف کاملی به دست داد. از این اصل مسلم فلسفی، امام سه نتیجه اخلاقی به دست می‎آورد: امکان تربیت در همه حال؛ همزیستی بیم و امید؛ تعلیق قضاوت.


از نظرگاه امام، تردید در امکان تربیت، ناشی از وسوسه‎های شیطان و نفس اماره است و این دو هستند که راهزن طریق کمال آدمی می‎شوند و با آوردن بهانه‎هایی همچون «دیگر از ما گذشته است» او را از اصلاح نفس بازمی‎دارند: «گمان مکن که رذایل نفسانی و اخلاقی روحی ممکن الزوال نیست. اینها خیال خامی است که نفس اماره و شیطان القا می‎کند. می‎خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس بازدارد. انسان تا در این دار تغیر و نشئه تبدل است، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند»<ref>ر.ک: همان، ص11-14؛ همان، ص12-17</ref>.
از نظرگاه امام، تردید در امکان تربیت، ناشی از وسوسه‎های شیطان و نفس اماره است و این دو هستند که راهزن طریق کمال آدمی می‎شوند و با آوردن بهانه‎هایی همچون «دیگر از ما گذشته است» او را از اصلاح نفس بازمی‌دارند: «گمان مکن که رذایل نفسانی و اخلاقی روحی ممکن الزوال نیست. اینها خیال خامی است که نفس اماره و شیطان القا می‎کند. می‎خواهد تو را از سلوک راه آخرت و اصلاح نفس بازدارد. انسان تا در این دار تغیر و نشئه تبدل است، ممکن است در تمام اوصاف و اخلاق تغییر پیدا کند»<ref>ر.ک: همان، ص11-14؛ همان، ص12-17</ref>.


نویسنده با ذکر کلام امام درباره پرهیز از قضاوت درباره خود و دیگران، سه دیدگاه را درباره ذات انسان مورد بررسی قرار داده است. در ابتدا دیدگاه توماس هابز (1588-1679م) را مورد توجه قرار می‎دهد<ref>ر.ک: همان، ص28-32؛ همان، ص30-34</ref>، سپس نظریه ژان ژآک روسو (1712-1778م) را در این‎باره نقل می‎کند. روسو نظریه‎ای در مقابل نظریه هابز دارد و معتقد است که انسان در وضع طبیعی، نجیب، سربه‎راه و آزاده و صلح‎طلب است. این جامعه است که او را فاسد می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص32-36؛ همان، 34-37</ref>. نویسنده، می‎گوید: این دو دیدگاه، مدافعان و مخالفانی دارند و بارها آزموده شده و کاستی‎های خود را نشان داده‎اند. بی‎گمان هریک از این دو نظریه، پاره‎ای از حقیقت را در خود دارند. آنچه مسلم است انسان دارای فطرت است. حل این مشکل را می‎توان در فطرت یافت. امام به‎تفصیل نقش فطرت و جایگاه آن را در سرشت آدمی و برخی از جلوه‎های آن را در شرح حدیث یازدهم، از جهل حدیث خویش بیان می‎کند. مهم‎ترین اصل فطری آدمی، سرشت توحیدگرای اوست و دومی، اعتقاد به معاد و سومی، قبول اصل نبوت است. یکی دیگر از احکام فطری انسان فطرت عشق به کمال است که اگر در تمام دوره‎های زندگانی بشر قدم زنی و هریک از افراد، هریک از طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیره او می‎یابی و قلب او را متوجه کمال می‎بینی... همین فطرت کمال‎جویی و کمال‎طلبی است که کاروان تمدن و دانش را پیش می‎برد و از انسان‎های اولیه که از حیوانات درنده بیمناک بودند، امیران و حاکمان سیارات می‎سازد... اگر این اصل نبود، هیچ قرارداد اجتماعی - چه در عالم فرض و چه در عالم واقع – صورت نمی‎بست و هرگز آدم‎ها حاضر نبودند، از منافع خود بگذرند و یکدیگر را تحمل کنند. پس هم هابز درست می‎گوید که انسان گرگ انسان است و هم روسو برحق است که فطرت آدمی، پاک و صلح‎جوست. هریک جنبه‎ای از وجود او را دیده‎اند<ref>ر.ک: همان، ص40-41؛ همان، ص40-41</ref>.
نویسنده با ذکر کلام امام درباره پرهیز از قضاوت درباره خود و دیگران، سه دیدگاه را درباره ذات انسان مورد بررسی قرار داده است. در ابتدا دیدگاه توماس هابز (1588-1679م) را مورد توجه قرار می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص28-32؛ همان، ص30-34</ref>، سپس نظریه ژان ژآک روسو (1712-1778م) را در این‎باره نقل می‎کند. روسو نظریه‎ای در مقابل نظریه هابز دارد و معتقد است که انسان در وضع طبیعی، نجیب، سربه‎راه و آزاده و صلح‎طلب است. این جامعه است که او را فاسد می‎کند<ref>ر.ک: همان، ص32-36؛ همان، 34-37</ref>. نویسنده، می‎گوید: این دو دیدگاه، مدافعان و مخالفانی دارند و بارها آزموده شده و کاستی‎های خود را نشان داده‎اند. بی‎گمان هریک از این دو نظریه، پاره‎ای از حقیقت را در خود دارند. آنچه مسلم است انسان دارای فطرت است. حل این مشکل را می‎توان در فطرت یافت. امام به‎تفصیل نقش فطرت و جایگاه آن را در سرشت آدمی و برخی از جلوه‎های آن را در شرح حدیث یازدهم، از جهل حدیث خویش بیان می‎کند. مهم‎ترین اصل فطری آدمی، سرشت توحیدگرای اوست و دومی، اعتقاد به معاد و سومی، قبول اصل نبوت است. یکی دیگر از احکام فطری انسان فطرت عشق به کمال است که اگر در تمام دوره‎های زندگانی بشر قدم زنی و هریک از افراد، هریک از طوایف و ملل را استنطاق کنی، این عشق و محبت را در خمیره او می‎یابی و قلب او را متوجه کمال می‎بینی... همین فطرت کمال‎جویی و کمال‎طلبی است که کاروان تمدن و دانش را پیش می‎برد و از انسان‎های اولیه که از حیوانات درنده بیمناک بودند، امیران و حاکمان سیارات می‎سازد... اگر این اصل نبود، هیچ قرارداد اجتماعی - چه در عالم فرض و چه در عالم واقع – صورت نمی‎بست و هرگز آدم‎ها حاضر نبودند، از منافع خود بگذرند و یکدیگر را تحمل کنند. پس هم هابز درست می‎گوید که انسان گرگ انسان است و هم روسو برحق است که فطرت آدمی، پاک و صلح‎جوست. هریک جنبه‎ای از وجود او را دیده‎اند<ref>ر.ک: همان، ص40-41؛ همان، ص40-41</ref>.


از نظر امام، انسان در وضع طبیعی، موجودی است خون‎ریز و خودمحور و دارای حب ذات شدید و به تعبیر امام پیرو منطق و «شریعت حیوانات»؛ لیکن فطرت توحیدی و کمال‎طلبش، درصورتی‎که زمینه بروز و رشد پیدا کند، او را بر آن می‎دارد تا بر خود و منطق حیوانی‎اش چیره شود و راه کمالات بپیماید...<ref>ر.ک: همان، ص42-43؛ همان، ص‎42-43</ref>.
از نظر امام، انسان در وضع طبیعی، موجودی است خون‎ریز و خودمحور و دارای حب ذات شدید و به تعبیر امام پیرو منطق و «شریعت حیوانات»؛ لیکن فطرت توحیدی و کمال‎طلبش، درصورتی‎که زمینه بروز و رشد پیدا کند، او را بر آن می‌دارد تا بر خود و منطق حیوانی‎اش چیره شود و راه کمالات بپیماید...<ref>ر.ک: همان، ص42-43؛ همان، ص‎42-43</ref>.


نویسنده، معتقد است که انسان عرصه نبرد خیر و شر است. او دارای سرشتی دوگانه است. موجودی است آسمانی و زمینی. این موجود، ریشه در زمین دارد و دستان خو را به‎سوی آسمان برکشیده است. نگاهی به این جهان گذرا دارد و چشمی به آن جهان پایدار دوخته است. این موجود، برزخ میان حیوان و فرشته است<ref>ر.ک: همان، ص45؛ همان، ص44</ref>.
نویسنده، معتقد است که انسان عرصه نبرد خیر و شر است. او دارای سرشتی دوگانه است. موجودی است آسمانی و زمینی. این موجود، ریشه در زمین دارد و دستان خو را به‎سوی آسمان برکشیده است. نگاهی به این جهان گذرا دارد و چشمی به آن جهان پایدار دوخته است. این موجود، برزخ میان حیوان و فرشته است<ref>ر.ک: همان، ص45؛ همان، ص44</ref>.
خط ۶۲: خط ۶۲:
باب دوم کتاب درباره اخلاق و سیاست است که حاوی دو فصل رابطه اخلاق و سیاست و امام و سیاست اخلاقی است.
باب دوم کتاب درباره اخلاق و سیاست است که حاوی دو فصل رابطه اخلاق و سیاست و امام و سیاست اخلاقی است.
در طول تاریخ، داستان سیاست، داستانی تراژیک است و سرشار از پدرکشی‎ها، برادرکشی‎ها و فرزندکشی‎ها. اگر سیاست چنین باشد، با اخلاق چه نسبتی خواهد داشت و آیا می‎توان میان این دو پلی برقرار ساخت؟
در طول تاریخ، داستان سیاست، داستانی تراژیک است و سرشار از پدرکشی‎ها، برادرکشی‎ها و فرزندکشی‎ها. اگر سیاست چنین باشد، با اخلاق چه نسبتی خواهد داشت و آیا می‎توان میان این دو پلی برقرار ساخت؟
نویسنده برای پاسخ به این سؤال، چهار آموزه «جدایی اخلاق از سیاست»، «تبعیت اخلاق از سیاست»، «دوگانگی اخلاق و سیاست» و «یگانگی اخلاق و سیاست» را مورد بررسی و نقد قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص172؛ همان، ص162</ref> و نظر مختار خویش را آموزه یگانگی اخلاق و سیاست می‎داند و معتقد است که اخلاق و سیاست هر دو در پی تأمین سعادت انسانند<ref>ر.ک: همان، ص207؛ همان، ص193</ref>.
نویسنده برای پاسخ به این سؤال، چهار آموزه «جدایی اخلاق از سیاست»، «تبعیت اخلاق از سیاست»، «دوگانگی اخلاق و سیاست» و «یگانگی اخلاق و سیاست» را مورد بررسی و نقد قرار داده است<ref>ر.ک: همان، ص172؛ همان، ص162</ref> و نظر مختار خویش را آموزه یگانگی اخلاق و سیاست می‌داند و معتقد است که اخلاق و سیاست هر دو در پی تأمین سعادت انسانند<ref>ر.ک: همان، ص207؛ همان، ص193</ref>.


سپس با توجه به روایات و وقایع تاریخی صدر اسلام، نمونه‎هایی از اخلاق ائمه، سیاستمداران و حاکمان را به معرض نمایش گذاشته است.
سپس با توجه به روایات و وقایع تاریخی صدر اسلام، نمونه‎هایی از اخلاق ائمه، سیاستمداران و حاکمان را به معرض نمایش گذاشته است.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش