۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'علیهالسلام' به 'علیهالسلام') |
جز (جایگزینی متن - 'آیتالله' به 'آیتالله') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
1) رسالهای در اثـبات واجبالوجود؛ | 1) رسالهای در اثـبات واجبالوجود؛ | ||
این رساله از یادنامه [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی]] نقل شده و به قلم [[محمدی گیلانی، محمد| | این رساله از یادنامه [[طباطبایی، محمدحسین|علامه طباطبایی]] نقل شده و به قلم [[محمدی گیلانی، محمد|آیتالله مـحمدی گـیلانی]] به فارسی ترجمه شده است. نویسنده در این رساله در چهار فصل به اثبات واجبالوجود و تبیین صفات او پرداخته است. وی در توضیح اینکه واجبالوجود لذاته جامع همه کمالات وجودی است و هیچ کمالی از او خارج نیست مینویسد: چون واجب تعالى وجود صرف بوده و مشوب به چیزى از عدم یا عدمى که مغایر با ذات مقدّسش باشد نیست، واجد هر حقیقت وجودیه بماهو حقیقت وجودیه در هر تعینى از تعینات است و جامع هر کمال حقیقى از آن نظر که کمال حقیقى خواهد بود و هرگونه عدم و بطلانى از حریم قدس او مسلوب است<ref>ر.ک: متن کتاب، جلد1، ص29</ref>. | ||
2) رسالهای درباره توحید؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | 2) رسالهای درباره توحید؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | ||
خط ۵۶: | خط ۵۶: | ||
و یافتههاى عرفانى با آیات قرآنى و احادیث نبوى و ولوى همآهنگى ایجاد کند و به نحو شگفتانگیز و تحسینبرانگیزی نیز توفیق یافته است<ref>ر.ک: همان، ص35 و 40 و 41</ref>. | و یافتههاى عرفانى با آیات قرآنى و احادیث نبوى و ولوى همآهنگى ایجاد کند و به نحو شگفتانگیز و تحسینبرانگیزی نیز توفیق یافته است<ref>ر.ک: همان، ص35 و 40 و 41</ref>. | ||
3) رساله خلق جدید پایانناپذیر؛ ترجمه [[محمدی گیلانی، محمد| | 3) رساله خلق جدید پایانناپذیر؛ ترجمه [[محمدی گیلانی، محمد|آیتالله محمد محمدی گیلانی]]. | ||
مسئله «خلق جدید» از اهم مسائل فلسفه الهى است که بحث در آن از دیدگاه حکمت متعالیه بسیار شیرین و مسرتانگیز است که علامه آن را در یک مقاله که ظاهراً سنگینترین مقالات آن بزرگوار است، به طرز بدیعى بیان فرمودهاند و آن را به نام «مقاله قوه و فعل» نامگذارى نمودهاند. ترجمه آزاد این اثر توسط خود علامه مورد بازبینی و تصحیح قرار گرفته است. مباحث این رساله در ده فصل تدوین شده است<ref>ر.ک: همان، ص96</ref>. | مسئله «خلق جدید» از اهم مسائل فلسفه الهى است که بحث در آن از دیدگاه حکمت متعالیه بسیار شیرین و مسرتانگیز است که علامه آن را در یک مقاله که ظاهراً سنگینترین مقالات آن بزرگوار است، به طرز بدیعى بیان فرمودهاند و آن را به نام «مقاله قوه و فعل» نامگذارى نمودهاند. ترجمه آزاد این اثر توسط خود علامه مورد بازبینی و تصحیح قرار گرفته است. مباحث این رساله در ده فصل تدوین شده است<ref>ر.ک: همان، ص96</ref>. | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
4) رسالهای درباره وحی یا وحی یا شعور مرموز. | 4) رسالهای درباره وحی یا وحی یا شعور مرموز. | ||
رسالهای است که با توضیحات [[مکارم شیرازی، ناصر| | رسالهای است که با توضیحات [[مکارم شیرازی، ناصر|آیتالله مکارم شیرازی]] منتشر شده است. نویسنده در این مقاله پس از تبیین نظریه وحی، وحی و نبوت را موهبتی الهی نه اکتسابی دانسته است. در انتهای این رساله توضیحات آیتالله مکارم شیرازی پیرامون برخی مطالب ارائه شده است<ref>ر.ک: همان، ص180-141</ref>. | ||
5) علی و فلسفه الهی؛ ترجمه علیاکبر مهدیپور. | 5) علی و فلسفه الهی؛ ترجمه علیاکبر مهدیپور. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
7) رسالة الولایة (ولایتنامه)؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | 7) رسالة الولایة (ولایتنامه)؛ ترجمه دکتر همایون همتی. | ||
مسئله ولایت، از مباحث مهم عرفان نظرى است که پایههاى استوار فلسفى نیز دارد. در حقیقت مرتبه پایانى سیر عارفان است که خود در صحایف و مکتوبات و آثار خویش با عبارتهاى گوناگون از آن یاد کردهاند. همچون «فناى ذاتى» یا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعینات» و یا «مقام توحید ذات» و «فناى در توحید». [[حسنزاده آملی، حسن| | مسئله ولایت، از مباحث مهم عرفان نظرى است که پایههاى استوار فلسفى نیز دارد. در حقیقت مرتبه پایانى سیر عارفان است که خود در صحایف و مکتوبات و آثار خویش با عبارتهاى گوناگون از آن یاد کردهاند. همچون «فناى ذاتى» یا «مقام محو اسم و رسم و رفض تعینات» و یا «مقام توحید ذات» و «فناى در توحید». [[حسنزاده آملی، حسن|آیتالله حسنزاده آملی]] پیرامون این رساله چنین مینویسند: «یکى از آیات بزرگى که نشانه مقام شامخ عرفان آن جناب است «رساله ولایت» است. انسان آنچه را مىگوید و مىنویسد، تمام حالات انسان، معرف باطن اوست، حرف او معرف اوست، تمام حالات شئون زندگى انسان، عنوان باطن او هستند». سپس ادامه میدهد: | ||
در این رساله در چند فصل، درباره مقامات عرفانى انسان، حرفهایى دارد. تا سخن را مىرساند به ادراک شهودى و ادراک فکرى. ادراک فکرى، از فلسفه، از صغرى و کبرى، قدمى هست، اما اینکه انسان سیرى مىکند، آن ادراک شهودى و آن یافتنى که به زبان نمىآید، آن چشیدنى را که نمىشود به دیگرى بیان کرد، «قدر این باده، ندانى، به خدا تا نچشى»<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص17 و 18</ref>. | در این رساله در چند فصل، درباره مقامات عرفانى انسان، حرفهایى دارد. تا سخن را مىرساند به ادراک شهودى و ادراک فکرى. ادراک فکرى، از فلسفه، از صغرى و کبرى، قدمى هست، اما اینکه انسان سیرى مىکند، آن ادراک شهودى و آن یافتنى که به زبان نمىآید، آن چشیدنى را که نمىشود به دیگرى بیان کرد، «قدر این باده، ندانى، به خدا تا نچشى»<ref>ر.ک: همان، جلد2، ص17 و 18</ref>. | ||
8) رسالهای در علم؛ ترجمه [[محمدی گیلانی، محمد| | 8) رسالهای در علم؛ ترجمه [[محمدی گیلانی، محمد|آیتالله محمد محمدی گیلانی]]. | ||
این رساله در هشت فصل تنظیم شده است. در ابتدای این رساله چنین میخوانیم: «علم در اصطلاح فلاسفه به علم حضورى و علم حصولى منقسم مىشود، زیرا معلوم یا با وجود خارجى- یعنى وجودى که آثار مطلوب بر آن مترتّب است- نزد عالم حضور مىیابد که آن را علم حضورى مىگویند و یا حضورش نزد عالم، با ماهیت و صورت است که مىتوان گفت وجود ذهنى است- یعنى وجودى که آثار مطلوب بر آن مترتّب نیست- و این قسم علم را علم حصولى خوانند». علامه سپس به تبیین و تقریر این علوم میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. | این رساله در هشت فصل تنظیم شده است. در ابتدای این رساله چنین میخوانیم: «علم در اصطلاح فلاسفه به علم حضورى و علم حصولى منقسم مىشود، زیرا معلوم یا با وجود خارجى- یعنى وجودى که آثار مطلوب بر آن مترتّب است- نزد عالم حضور مىیابد که آن را علم حضورى مىگویند و یا حضورش نزد عالم، با ماهیت و صورت است که مىتوان گفت وجود ذهنى است- یعنى وجودى که آثار مطلوب بر آن مترتّب نیست- و این قسم علم را علم حصولى خوانند». علامه سپس به تبیین و تقریر این علوم میپردازد<ref>ر.ک: همان، ص123</ref>. | ||
خط ۸۸: | خط ۸۸: | ||
10) رساله علم امام. | 10) رساله علم امام. | ||
این رساله بهطور مستقل در سال 1396ق در تبریز با مقدمه [[قاضی طباطبایی، محمدعلی| | این رساله بهطور مستقل در سال 1396ق در تبریز با مقدمه [[قاضی طباطبایی، محمدعلی|آیتالله قاضی طباطبایی]] به چاپ رسیده که در این کتاب نیز به جهت تکمیل بحث ارائه شده است<ref>ر.ک: همان، ص225، پاورقی1</ref>. نویسنده معتقد است که امام(ع) | ||
به حقایق جهان هستى، در هرگونه شرایطى وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس مىباشند، مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. علامه همچنین راه اثبات علم را از راه نقل روایات متواتری میداند که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحارالانوار]] و غیر آنها ضبط شده است. بهموجب اين روايات كه به حد و حصر نمىآيد، امام علیهالسلام از راه موهبت الهى و نه از راه اكتساب، به همهچیز واقف و از همهچیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به ادنى توجهى مىداند. البته در قرآن كريم آياتى داريم كه علم غيب را مخصوص ذات خداى متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار مىدهد، ولى استثنايى كه در آيه كريمه «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً* إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» (جن، 26-27) وجود دارد نشان مىدهد كه اختصاص علم غيب به خداى متعال به اين معناست كه غيب را مستقلاً و از پيش خود (بالذات) كسى جز خداى نداند، ولى ممكن است پيغمبران پسنديده به تعليم خدايى بدانند و ممكن است پسنديدگان ديگر نيز به تعليم پيغمبران آن را بدانند، چنانکه در بسيارى از اين روايات وارد است كه پيغمبر و نيز هر امامى در آخرين لحظات زندگى خود علم امامت را به امام پس از خود مىسپارد.<ref>ر.ک: همان، ص244-243</ref>. | به حقایق جهان هستى، در هرگونه شرایطى وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس مىباشند، مانند موجودات آسمانى و حوادث گذشته و وقایع آینده<ref>ر.ک: همان، ص243</ref>. علامه همچنین راه اثبات علم را از راه نقل روایات متواتری میداند که در جوامع حدیث شیعه، مانند کتاب کافى و بصائر و کتب صدوق و کتاب [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهمالسلام|بحارالانوار]] و غیر آنها ضبط شده است. بهموجب اين روايات كه به حد و حصر نمىآيد، امام علیهالسلام از راه موهبت الهى و نه از راه اكتساب، به همهچیز واقف و از همهچیز آگاه است و هرچه را بخواهد به اذن خدا، به ادنى توجهى مىداند. البته در قرآن كريم آياتى داريم كه علم غيب را مخصوص ذات خداى متعال و منحصر در ساحت مقدس او قرار مىدهد، ولى استثنايى كه در آيه كريمه «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً* إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ» (جن، 26-27) وجود دارد نشان مىدهد كه اختصاص علم غيب به خداى متعال به اين معناست كه غيب را مستقلاً و از پيش خود (بالذات) كسى جز خداى نداند، ولى ممكن است پيغمبران پسنديده به تعليم خدايى بدانند و ممكن است پسنديدگان ديگر نيز به تعليم پيغمبران آن را بدانند، چنانکه در بسيارى از اين روايات وارد است كه پيغمبر و نيز هر امامى در آخرين لحظات زندگى خود علم امامت را به امام پس از خود مىسپارد.<ref>ر.ک: همان، ص244-243</ref>. |
ویرایش