۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'سوال' به 'سؤال') |
جز (جایگزینی متن - 'بندي' به 'بندی') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
در مورد تبحر جامى در هيأت و نجوم [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] راجع به على قوشچى (ف 879)، كه خود از بزرگان متأخر علم نجوم و مأمور تشكيل رصدخانه الغبيگ در سمرقند بود و زيج الغ بيگ را به پايان رساند، چنين مىنويسد: مدتى قوشچى را «مسئلهاى مشكل بوده است در علم هيأت...و از هيچ محل مشكل وى حل نمىگشته، تا آنكه اتفاقا به شرف صحبت حضرت ايشان (يعنى جامى) رسيده است و از ايشان استفسار نموده، و ايشان حل مشكل وى كرده است». | در مورد تبحر جامى در هيأت و نجوم [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] راجع به على قوشچى (ف 879)، كه خود از بزرگان متأخر علم نجوم و مأمور تشكيل رصدخانه الغبيگ در سمرقند بود و زيج الغ بيگ را به پايان رساند، چنين مىنويسد: مدتى قوشچى را «مسئلهاى مشكل بوده است در علم هيأت...و از هيچ محل مشكل وى حل نمىگشته، تا آنكه اتفاقا به شرف صحبت حضرت ايشان (يعنى جامى) رسيده است و از ايشان استفسار نموده، و ايشان حل مشكل وى كرده است». | ||
لارى قدرت قوه عقلى و تعمق جامى در علوم متعدد را معلول انتساب او به طريقه صوفيه | لارى قدرت قوه عقلى و تعمق جامى در علوم متعدد را معلول انتساب او به طريقه صوفيه نقشبندیه مىداند، كه آن «ممد تعقل و مقوى قوت مدركه» او بوده است. شك نيست كه براى درك مقام علمى و شعرى جامى فهم اين نسبت در درجه اول اهميت است.خود جامى نيز اين نسبت را در زندگى و افكار خويش كاملا مؤثر مىدانست.تصوف از نظر او حقيقت اسلام بود، و از پرتو سير و سلوك صوفيانه بود كه به اعلا مراحل عرفان نظرى و عملى رسيده بود.مقصود از «عملى» اين است كه عرفان او فقط «علمى» و نظرى نبود، بلكه به حقايق اسلام از طريق ذوق نيز پى برده بود.حقيقت اسلام توحيد است، و توحيد براى اينكه در وجود انسان تحقق يابد نمىتواند ذهنى بماند، بلكه بايد در دل سالك سرايت كند.به قول جامى،«فرق است ميان يكتا گفتن و يكتا بودن»، و او خود بدون شك به مرحله «يكتا بودن» رسيده بود، چنانكه [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] در ضمن شرح حال او مكرر به اين نكته اشاره كرده است. | ||
استغراق و استهلاك جامى در حقيقت دين و عرفان ناچار در تمام آثار او متجلى شده است، چنانكه [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] نقل مىكند كه جامى درباره خود گفته است، «سر وحدت و معنى توحيد چنان غالب شده است كه دفع وى را از خود نمىدانيم، و در اين هيچ اختيارى نيست.هيچ چيز قبل از اين معنى در خاطر نيايد.اين معنى پيش همه گرفته است.«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله.» پس از نظر عملى و ذوقى جامى مظهر مقام فناء و بقاء بود، زيرا خود به اين مرحله از سير و سلوك رسيده بود؛ و از نظر عقيده و رأى چون تابع مكتب شيخ اكبر بود، ناچار مقام وصال خود را به شيوه اين مكتب بيان مىكرد. | استغراق و استهلاك جامى در حقيقت دين و عرفان ناچار در تمام آثار او متجلى شده است، چنانكه [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] نقل مىكند كه جامى درباره خود گفته است، «سر وحدت و معنى توحيد چنان غالب شده است كه دفع وى را از خود نمىدانيم، و در اين هيچ اختيارى نيست.هيچ چيز قبل از اين معنى در خاطر نيايد.اين معنى پيش همه گرفته است.«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله.» پس از نظر عملى و ذوقى جامى مظهر مقام فناء و بقاء بود، زيرا خود به اين مرحله از سير و سلوك رسيده بود؛ و از نظر عقيده و رأى چون تابع مكتب شيخ اكبر بود، ناچار مقام وصال خود را به شيوه اين مكتب بيان مىكرد. | ||
رابطه جامى با طريقه | رابطه جامى با طريقه نقشبندیه يا «طريقه خواجگان» را [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] به تفصيل شرح داده است، و تذكره او در اين مورد از جمله منابع موثق به شمار مىرود، زيرا وى خود مريد و شاگرد بلافصل جامى بوده و بنابر اين به آداب و شيوه سير و سلوك اين طريقه كاملا وارد بوده است. | ||
استاد معنوى و مرشد جامى سعدالدين كاشغرى(ف 860) بوده، كه با دو واسطه مريد مؤسس طريقه نقشبندى خواجه بهاءالدين محمد بن محمد نقشبند بخارى (ف 791) بوده است. به قول لارى جامى ابتدا خواجه سعدالدين را در واقعهاى ديده بوده و سپس به خدمت او رسيده و به فقر مشرف شده است. هنگامى كه جامى به صحبت خواجه رسيده او گفته بوده است،«شاهبازى به چنگ ما افتاده». اين مىرساند كه در همان بدايت كار استعداد معنوى جامى در نظر حقيقت بين خواجه كاملا مشهود بوده است.ظاهرا جامى در ابتدا شش ماه در خلوت نشسته، زيرا همانطور كه رسم صوفيان است مريد در بدو امر به «چله» یا خلوت چهل روزه (و گاهى كمتر و گاهى بيشتر از چهل روز) مىنشيند تا تعلق او به دنيا و عادتهاى ديرين خود قطع شود و زندگى تازهاى را آغاز كند. | استاد معنوى و مرشد جامى سعدالدين كاشغرى(ف 860) بوده، كه با دو واسطه مريد مؤسس طريقه نقشبندى خواجه بهاءالدين محمد بن محمد نقشبند بخارى (ف 791) بوده است. به قول لارى جامى ابتدا خواجه سعدالدين را در واقعهاى ديده بوده و سپس به خدمت او رسيده و به فقر مشرف شده است. هنگامى كه جامى به صحبت خواجه رسيده او گفته بوده است،«شاهبازى به چنگ ما افتاده». اين مىرساند كه در همان بدايت كار استعداد معنوى جامى در نظر حقيقت بين خواجه كاملا مشهود بوده است.ظاهرا جامى در ابتدا شش ماه در خلوت نشسته، زيرا همانطور كه رسم صوفيان است مريد در بدو امر به «چله» یا خلوت چهل روزه (و گاهى كمتر و گاهى بيشتر از چهل روز) مىنشيند تا تعلق او به دنيا و عادتهاى ديرين خود قطع شود و زندگى تازهاى را آغاز كند. | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
====ه.تصوف و آداب عملى آن==== | ====ه.تصوف و آداب عملى آن==== | ||
#رساله طريق صوفيان، رساله در طريق خواجگان، رساله پاس انفاس، رساله طريق توجه خواجهها، رساله در شرايط ذكر، رساله در طريق | #رساله طريق صوفيان، رساله در طريق خواجگان، رساله پاس انفاس، رساله طريق توجه خواجهها، رساله در شرايط ذكر، رساله در طريق نقشبندیه، رساله سررشته، نوريه، نقشبندیه.چاپى، حدود 5 ص.در بيان مسائل عملى تصوف و اركان آن، يعنى ذكر، توجه و مراقبه، رابطه با پير پرونده.شبيه است به آنچه در شرح آخرين رباعى رساله شرح رباعيات جامى(رك شماره 33) و در بعضى از مواضع نفحات الانس و همچنين در صفحات زيادى از تكلمه [[لاری، عبدالغفور|عبدالغفور لارى]] آمده است (42،32،39). | ||
آغاز: | آغاز: |
ویرایش