۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') |
جز (جایگزینی متن - 'ولي' به 'ولی') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
نویسنده مقاله «فصلى در تاريخنگارى اسلامى؛ طبقات»، در ذكر دلائل ايجاد طبقاتنگارى به اين نكته اشاره كرده كه پس از تأسيس علم رجال، نياز به ايجاد رشتهاى ديگر احساس شد كه در آن، ضمن بيان تاريخ تولد و مرگ راويان و يا حداقل تعيين زمان حيات علمى آنان و نيز مشخص كردن سرزمينى كه در آن به تعليم و تعلم اشتغال داشتهاند، آنها را دستهبندى نموده و تشخيص امكان برقرارى رابطه شاگردى و استادى را در سلسله سند فراهم آورد. اين رشته كه به نام «طبقات» شناخته مىشود، در حقيقت حلقه مكمل زنجيره «اسناد» و «رجال» بود كه بدون آن، فايده آن دو بهطور كامل به دست نمىآمد. روشن است كه بستر پيدايش و يا لااقل بستر رشد اين رشته، سيره و سنت نبوى بود كه دانشمندان اسلامى را در قرون | نویسنده مقاله «فصلى در تاريخنگارى اسلامى؛ طبقات»، در ذكر دلائل ايجاد طبقاتنگارى به اين نكته اشاره كرده كه پس از تأسيس علم رجال، نياز به ايجاد رشتهاى ديگر احساس شد كه در آن، ضمن بيان تاريخ تولد و مرگ راويان و يا حداقل تعيين زمان حيات علمى آنان و نيز مشخص كردن سرزمينى كه در آن به تعليم و تعلم اشتغال داشتهاند، آنها را دستهبندى نموده و تشخيص امكان برقرارى رابطه شاگردى و استادى را در سلسله سند فراهم آورد. اين رشته كه به نام «طبقات» شناخته مىشود، در حقيقت حلقه مكمل زنجيره «اسناد» و «رجال» بود كه بدون آن، فايده آن دو بهطور كامل به دست نمىآمد. روشن است كه بستر پيدايش و يا لااقل بستر رشد اين رشته، سيره و سنت نبوى بود كه دانشمندان اسلامى را در قرون اولیه واداشت تا با هدف حفظ احاديث نبوى و جلوگيرى از تحريف و جعل، به ايجاد و تكميل آن بپردازند؛ هرچند بعدها صاحبان علوم ديگر همانند كلام، فقه، طب و... و البته نه با نظم و انضباط طبقاتنگارى محدّثين، به روشهاى گوناگون در علوم خود از آن بهره گرفته و مطالبى را به رشته تحرير درآوردند.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/4951/32 ر.ک: صفرى فروشانى، نعمتالله، 1379، ص32]</ref> | ||
محقق كتاب در مقدمهاش، به معرفى كتاب و ذكر اهميت آن پرداخته است. سپس ملاك صحت سخنان صوفيه را مطابقت با كتاب و سنت دانسته و به سخنانى از ابراهيم دسوقى، شيخ على خواص، شيخ محمد عنان و شيخ ابوالحسن شاذلى استشهاد كرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/6 ر.ک: مقدمه محقق، ص7-6]</ref> | محقق كتاب در مقدمهاش، به معرفى كتاب و ذكر اهميت آن پرداخته است. سپس ملاك صحت سخنان صوفيه را مطابقت با كتاب و سنت دانسته و به سخنانى از ابراهيم دسوقى، شيخ على خواص، شيخ محمد عنان و شيخ ابوالحسن شاذلى استشهاد كرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/6 ر.ک: مقدمه محقق، ص7-6]</ref> | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
شعرانى لازم ديده است كه پس از مقدمه اصلى و پيش از پرداختن به احوال صوفيان، مقدمه ديگرى را بيان كند. اين مقدمه در صدد تبيين اين مطلب است كه روش صوفيه مبتنى بر استباط از كتاب خدا و سنت رسولالله(ص) است. وى انكار گروهى نسبت به صوفيه را ناشى از جهل آنها از احوال صوفيان دانسته و به اين كلام از قشيرى استناد كرده است كه در تمام عصرها علما نسبت به شيوخ صوفيه ابراز تسليم و تواضع نموده و به آنها تبرک جستهاند و اگر صوفيان ويژگى و برترى خاصى نداشتند امر بر عكس بود.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/13 ر.ک: متن كتاب، ج1، ص13]</ref> | شعرانى لازم ديده است كه پس از مقدمه اصلى و پيش از پرداختن به احوال صوفيان، مقدمه ديگرى را بيان كند. اين مقدمه در صدد تبيين اين مطلب است كه روش صوفيه مبتنى بر استباط از كتاب خدا و سنت رسولالله(ص) است. وى انكار گروهى نسبت به صوفيه را ناشى از جهل آنها از احوال صوفيان دانسته و به اين كلام از قشيرى استناد كرده است كه در تمام عصرها علما نسبت به شيوخ صوفيه ابراز تسليم و تواضع نموده و به آنها تبرک جستهاند و اگر صوفيان ويژگى و برترى خاصى نداشتند امر بر عكس بود.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/13 ر.ک: متن كتاب، ج1، ص13]</ref> | ||
شعرانى در | شعرانى در اولین بخش از طبقات در ذكر شرح حال صحابه و تابعين، پس از ذكر شرح حال خلفاى ثلاثه به ذكر فضائل و كلمات [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين على(ع)]] پرداخته است؛ از آن جمله است: «قسم به خداوند كه دوست ندارد مرا مگر مؤمن و دشمن ندارد مرا مگر منافق».<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/40 همان، ص40]</ref>در ادامه شرح حال شخصيتهایى چون طلحه، زبير، سعد بن ابىوقاص، ابوعبيده جراح، عبدالله بن مسعود، سلمان فارسی، ابوذر غفارى و در انتها امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ذكر شده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/40 همان، ص53-40]</ref> | ||
در بخش ديگرى از طبقات به شرح حال تعدادى از سادات و بزرگان تابعين پرداخته شده است. اويس قرنى، عامر بن عبدالله بن قيس، مسروق بن عبدالرحيم، اسود بن زيد نخعى، ابوسعيد بصرى، محمد بن حنفيه و عمر بن عبدالعزيز از جمله زهاد تابعين و صوفيه هستند. نامهاى مبارک [[امام سجاد(ع)]]، امام محمد باقر(ع) و [[امام جعفر صادق(ع)]] نيز در بين اسامى اين بخش آمده است. درباره [[امام جعفر صادق(ع)]] به داستان معروف سفيان ثورى كه يكى از منحرفين متصوفه بوده و ايراد او بر نحوه لباس پوشيدن آن حضرت اشاره شده است. همچنين به كلام آن حضرت خطاب به [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] اشاره شده كه فرمود: «اى [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] باخبر شديم كه تو قياس مىكنى. اين كار را نكن؛ چراكه | در بخش ديگرى از طبقات به شرح حال تعدادى از سادات و بزرگان تابعين پرداخته شده است. اويس قرنى، عامر بن عبدالله بن قيس، مسروق بن عبدالرحيم، اسود بن زيد نخعى، ابوسعيد بصرى، محمد بن حنفيه و عمر بن عبدالعزيز از جمله زهاد تابعين و صوفيه هستند. نامهاى مبارک [[امام سجاد(ع)]]، امام محمد باقر(ع) و [[امام جعفر صادق(ع)]] نيز در بين اسامى اين بخش آمده است. درباره [[امام جعفر صادق(ع)]] به داستان معروف سفيان ثورى كه يكى از منحرفين متصوفه بوده و ايراد او بر نحوه لباس پوشيدن آن حضرت اشاره شده است. همچنين به كلام آن حضرت خطاب به [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] اشاره شده كه فرمود: «اى [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] باخبر شديم كه تو قياس مىكنى. اين كار را نكن؛ چراكه اولین كسى كه قياس كرد شيطان بود».<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/25660/1/62 همان، ج1، ص62]</ref> | ||
در جزء دوم كتاب، تعداد ديگرى از اعلام شناسانده شدهاند و در انتهاى كتاب تعدادى از علماى مذاهب اهل سنت بدون ذكر شماره بهاختصار معرفى گرديدهاند.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/41532/1/332 همان، ج2، ص336-332]</ref> | در جزء دوم كتاب، تعداد ديگرى از اعلام شناسانده شدهاند و در انتهاى كتاب تعدادى از علماى مذاهب اهل سنت بدون ذكر شماره بهاختصار معرفى گرديدهاند.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/41532/1/332 همان، ج2، ص336-332]</ref> |
ویرایش