۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
وى در خراسان و در خط بلخ به وعظ و درس مىپرداخت و موعظههاى او با انديشهها و كلمات صوفيان آميخته بوده است. وى شيوه تحقيق حكما و فلاسفه و نيز علوم اهل مدرسه را راه وصول به حقيقت نمىديده است و اختلاف او را با فلاسفه و متكلمان آن زمان، مىتوان در اشارتى كه در معارف به [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخرالدين رازى]]، متكلم سد 6ق كرده است، ملاحظه كرد. گاهى كنايات و تذكرات او در وعظ و منبر از حدّ اعتدال مىگذشت و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخرالدين رازى]] دانشمند و متكلم مشهور آن زمان را كه مورد احترام محمد خوارزمشاه بود و حتى خود پادشاه را نيز صراحتاً و به تندى مورد خطاب و انتقاد قرار مىداد. اما ظاهراً مردم بلخ به وى ارادت بسيار داشتند و از جمله مريدان و ياران نزدیک او سيد برهانالدين محقق ترمذى را مىتوان نام برد كه از جمل اقطاب و بزرگان صوفيه به شمار مىرفت. دلبستگى مردم به وى و شهرت و تأثير كلام او، بنابر برخى روايات، موجب شد كه محمد خوارزمشاه بيمناك گردد و بدين سبب قاصدان خود را نزد او فرستاد و از وى خواست كه پادشاهى سرزمين بلخ را خود برعهده گيرد، «كه در يك اقليم دو پادشاه نشايد». معلوم نيست كه اين گفت افلاكى تا چه حد درست باشد، زيرا معمولاً مناقبنويسان از اين گونه اقوال و اعمال به مشايخ خود نسبت مىدهند؛ ولى آنچه مسلم است و از گفت سلطان ولد نيز برمىآيد، اندكى پيش از حمله مغول به آن نواحى و به سبب آزردگى از مردم بلخ و پادشاه وقت، صلاح كار خود را در آن ديد كه از خراسان دور شود و بدين سبب به عزم سفر مكه، از بلخ بيرون شد. البته در آن زمان، در بلخ و اطراف آن آشوب و ناامنى پديد آمده بود و بيم هجوم مغولان، روز به روز بيشتر مىشد و بىشك اين امر نيز در تصميم او به ترك خراسان تأثير بسيار داشته است. | وى در خراسان و در خط بلخ به وعظ و درس مىپرداخت و موعظههاى او با انديشهها و كلمات صوفيان آميخته بوده است. وى شيوه تحقيق حكما و فلاسفه و نيز علوم اهل مدرسه را راه وصول به حقيقت نمىديده است و اختلاف او را با فلاسفه و متكلمان آن زمان، مىتوان در اشارتى كه در معارف به [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخرالدين رازى]]، متكلم سد 6ق كرده است، ملاحظه كرد. گاهى كنايات و تذكرات او در وعظ و منبر از حدّ اعتدال مىگذشت و [[فخر رازی، محمد بن عمر|فخرالدين رازى]] دانشمند و متكلم مشهور آن زمان را كه مورد احترام محمد خوارزمشاه بود و حتى خود پادشاه را نيز صراحتاً و به تندى مورد خطاب و انتقاد قرار مىداد. اما ظاهراً مردم بلخ به وى ارادت بسيار داشتند و از جمله مريدان و ياران نزدیک او سيد برهانالدين محقق ترمذى را مىتوان نام برد كه از جمل اقطاب و بزرگان صوفيه به شمار مىرفت. دلبستگى مردم به وى و شهرت و تأثير كلام او، بنابر برخى روايات، موجب شد كه محمد خوارزمشاه بيمناك گردد و بدين سبب قاصدان خود را نزد او فرستاد و از وى خواست كه پادشاهى سرزمين بلخ را خود برعهده گيرد، «كه در يك اقليم دو پادشاه نشايد». معلوم نيست كه اين گفت افلاكى تا چه حد درست باشد، زيرا معمولاً مناقبنويسان از اين گونه اقوال و اعمال به مشايخ خود نسبت مىدهند؛ ولى آنچه مسلم است و از گفت سلطان ولد نيز برمىآيد، اندكى پيش از حمله مغول به آن نواحى و به سبب آزردگى از مردم بلخ و پادشاه وقت، صلاح كار خود را در آن ديد كه از خراسان دور شود و بدين سبب به عزم سفر مكه، از بلخ بيرون شد. البته در آن زمان، در بلخ و اطراف آن آشوب و ناامنى پديد آمده بود و بيم هجوم مغولان، روز به روز بيشتر مىشد و بىشك اين امر نيز در تصميم او به ترك خراسان تأثير بسيار داشته است. | ||
به گفت افلاكى، خوارزمشاه از او درخواست كرد كه به نوعى از شهر خارج شود كه مردم آگاه نشوند. بنابر قراين و شواهدى مهمتر، مهاجرت وى در حدود سال 616 تا 617ق و اندكى پيش از حمله مغول به خراسان بوده است. با اين حال، به نظر مىرسد كه حسدورزى علما و آزار و دشمنى آنان نيز در مهاجرت او بىتأثير نبوده و در عينحال، | به گفت افلاكى، خوارزمشاه از او درخواست كرد كه به نوعى از شهر خارج شود كه مردم آگاه نشوند. بنابر قراين و شواهدى مهمتر، مهاجرت وى در حدود سال 616 تا 617ق و اندكى پيش از حمله مغول به خراسان بوده است. با اين حال، به نظر مىرسد كه حسدورزى علما و آزار و دشمنى آنان نيز در مهاجرت او بىتأثير نبوده و در عينحال، رنجشهایى هم از سلطان و عمال او داشته است و شايد از همين روى بود كه وى در سالهاى پيش از ترك خراسان، غالباً از بلخ خارج مىشده و در شهرهاى ديگر آن نواحى چون وَخش، ترمذ و سمرقند اقامتهاى كوتاهى داشته است. | ||
او در آغاز سفر، در نيشابور با شيخ فريدالدين [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] ديدار كرد و شيخ [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] نسخهاى از اسرارنامه را به فرزندش، جلالالدين محمد كه در آن هنگام نوجوان بود، اهدا كرد. بهاء ولد و همراهانش از نيشابور رهسپار بغداد شدند و چون به آنجا رسيدند، شيخ شهابالدين ابوحفص عمر سهروردى (539-632ق1144/-1235م)، مؤلف «عوارف المعارف» به ديدار وى شتافت و از او استقبال كرد. | او در آغاز سفر، در نيشابور با شيخ فريدالدين [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] ديدار كرد و شيخ [[عطار، محمد بن ابراهیم|عطار]] نسخهاى از اسرارنامه را به فرزندش، جلالالدين محمد كه در آن هنگام نوجوان بود، اهدا كرد. بهاء ولد و همراهانش از نيشابور رهسپار بغداد شدند و چون به آنجا رسيدند، شيخ شهابالدين ابوحفص عمر سهروردى (539-632ق1144/-1235م)، مؤلف «عوارف المعارف» به ديدار وى شتافت و از او استقبال كرد. |
ویرایش