۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '<references /> ' به '<references/> ') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') |
||
| خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
#:چهار- لازم به ذكر است كه در تأليف اين اثر بيشترين مراجعه به ترجمههاى گرانقدر اين تفسير قيّم بوده است، بهطورىكه در پنج جلد اوّل (عربى)، از ترجمههاى متفاوت آن استفاده شده است؛ لكن در پانزده جلد بقيه (از 6 تا 20) تنها از ترجمه حجتالاسلام [[موسوی، محمدباقر|[[موسوی، محمدباقر|سيدمحمدباقر موسوى همدانى]] بهره بردهام و بعضا، برخى مطالب را نيز با متن عربى الميزان تطبيق نمودهام و آدرس دقيق پاسخها و آيات در پاورقىها از الميزان مترجم ذكر شده است و قابل توجه اينكه هر جا در پاورقى از الميزان، بدون اشاره به 20 جلدى و يا 40 جلدى ياد شده است، منظور همان الميزان مترجم 20 جلدى است.<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ج1، ص21-23</ref> | #:چهار- لازم به ذكر است كه در تأليف اين اثر بيشترين مراجعه به ترجمههاى گرانقدر اين تفسير قيّم بوده است، بهطورىكه در پنج جلد اوّل (عربى)، از ترجمههاى متفاوت آن استفاده شده است؛ لكن در پانزده جلد بقيه (از 6 تا 20) تنها از ترجمه حجتالاسلام [[موسوی، محمدباقر|[[موسوی، محمدباقر|سيدمحمدباقر موسوى همدانى]] بهره بردهام و بعضا، برخى مطالب را نيز با متن عربى الميزان تطبيق نمودهام و آدرس دقيق پاسخها و آيات در پاورقىها از الميزان مترجم ذكر شده است و قابل توجه اينكه هر جا در پاورقى از الميزان، بدون اشاره به 20 جلدى و يا 40 جلدى ياد شده است، منظور همان الميزان مترجم 20 جلدى است.<ref>ر.ک: مقدمه كتاب، ج1، ص21-23</ref> | ||
#نویسنده در پاسخ پرسش از منظور از «كم خنديدن» و «گريه زياد» در آيه شريفه ''' «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» '''، نظر علامه را چنين گزارش كرده است: منظور از كم خنديدن، همان خوشحالى ناپايدار دنيوى است كه از ناحيه ترك جهاد و امثال آن به ايشان دست داده و منظور از گريه زياد، گريه در آخرت و در عذاب دوزخ است كه حرارتش شديدتر است؛ زيرا آن چيزى كه خنده و گريه متفرع بر آن شده است، همان مضمونى است كه در آيه قبلى.<ref>سوره توبه، آيه 81</ref>بوده و آن خشنودى از تخلّف و دورى از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است. پس اينكه امر كرد و فرمود: «بايد كم بخندند و زياد بگريند»، براى افاده اين معناست كه آثار اعمال ايشان موجب اين شد كه كم بخندند و بسيار گريه كنند.<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص645-646</ref> | #نویسنده در پاسخ پرسش از منظور از «كم خنديدن» و «گريه زياد» در آيه شريفه ''' «فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلًا وَ لْيَبْكُوا كَثِيراً جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» '''، نظر علامه را چنين گزارش كرده است: منظور از كم خنديدن، همان خوشحالى ناپايدار دنيوى است كه از ناحيه ترك جهاد و امثال آن به ايشان دست داده و منظور از گريه زياد، گريه در آخرت و در عذاب دوزخ است كه حرارتش شديدتر است؛ زيرا آن چيزى كه خنده و گريه متفرع بر آن شده است، همان مضمونى است كه در آيه قبلى.<ref>سوره توبه، آيه 81</ref>بوده و آن خشنودى از تخلّف و دورى از حرارت هوا و گرفتار شدن به حرارت دوزخ است. پس اينكه امر كرد و فرمود: «بايد كم بخندند و زياد بگريند»، براى افاده اين معناست كه آثار اعمال ايشان موجب اين شد كه كم بخندند و بسيار گريه كنند.<ref>ر.ک: متن كتاب، ج1، ص645-646</ref> | ||
#نویسنده در پاسخ پرسش از مقصود از اضطرار در آيه ''' «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ...» '''، از علامه نقل كرده است كه: مراد اين است كه خدا دعاى دعاكنندگان را مستجاب و حوائجشان را برمىآورد و اگر قيد اضطرار را در بين آورد، براى اين است كه در حال اضطرار، دعاى داعى از حقيقت برخوردار است و ديگر گزاف و بيهوده نيست؛ چون تا آدمى بيچاره و درمانده نشود، | #نویسنده در پاسخ پرسش از مقصود از اضطرار در آيه ''' «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ...» '''، از علامه نقل كرده است كه: مراد اين است كه خدا دعاى دعاكنندگان را مستجاب و حوائجشان را برمىآورد و اگر قيد اضطرار را در بين آورد، براى اين است كه در حال اضطرار، دعاى داعى از حقيقت برخوردار است و ديگر گزاف و بيهوده نيست؛ چون تا آدمى بيچاره و درمانده نشود، دعاهایش آن واقعيت و حقيقت را كه در حال اضطرار واجد است، ندارد.<ref>ر.ک: همان، ج1، ص666</ref> | ||
#نویسنده در مورد وجه تسميه «قرآن» نوشته است: كلمه «قرآن»، اسم كتابى است كه خداى تعالى آن را بر پيامبر گرامىاش محمّد(ص) نازل كرده و به اين جهت كه خوانده مىشود (خواندنى شد)، به اين نام ناميده شده است؛ قبلا از جنس خواندنىها نبود و بهمنظور اينكه درخور فهم بشر شود، نازلش كرد و در نتيجه كتابى خواندنى شد؛ چنانكه فرمود: ''' «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» '''؛ «ما آن را (قرآن را) كتابى خواندنى و عربى كرديم؛ باشد كه شما دركش كنيد».<ref>ر.ک: همان، ج2، ص323-324</ref> | #نویسنده در مورد وجه تسميه «قرآن» نوشته است: كلمه «قرآن»، اسم كتابى است كه خداى تعالى آن را بر پيامبر گرامىاش محمّد(ص) نازل كرده و به اين جهت كه خوانده مىشود (خواندنى شد)، به اين نام ناميده شده است؛ قبلا از جنس خواندنىها نبود و بهمنظور اينكه درخور فهم بشر شود، نازلش كرد و در نتيجه كتابى خواندنى شد؛ چنانكه فرمود: ''' «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ» '''؛ «ما آن را (قرآن را) كتابى خواندنى و عربى كرديم؛ باشد كه شما دركش كنيد».<ref>ر.ک: همان، ج2، ص323-324</ref> | ||
#نویسنده در پاسخ به اين پرسش كه چه غرض و هدفى در سوره مبارکه يوسف(ع) محوريت دارد، به نقل از علامه چنين پاسخ داده است: غرض اين سوره (يوسف) بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به آن بندهاش دارد كه ايمان خود را خالص و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز بهسوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد. چنين بندهاى را خداوند، خودش عهدهدار آموزش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مىكند، كه هرچند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مىكند؛ هرچند حوادث، او را خوار بخواهند، عزيزش مىكند؛ هرچند نوائب و ناملايمات روزگار، او را بهسوى ذلّت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد... هرپيشامدى كه در طريق تكامل او سدّ راهش مىشد، خداوند عين همان پيشامد را وسيله رشد و پخته شدن او و باعث موفقيّت و رسيدن به هدفش قرار داد.<ref>ر.ک: همان، ج2، ص814-815</ref> | #نویسنده در پاسخ به اين پرسش كه چه غرض و هدفى در سوره مبارکه يوسف(ع) محوريت دارد، به نقل از علامه چنين پاسخ داده است: غرض اين سوره (يوسف) بيان ولايتى است كه خداوند نسبت به آن بندهاش دارد كه ايمان خود را خالص و دلش را از محبت او پر كرده و ديگر جز بهسوى او به هيچ سوى ديگرى توجه نداشته باشد. چنين بندهاى را خداوند، خودش عهدهدار آموزش شده، او را به بهترين وجهى تربيت مىكند، كه هرچند اسباب ظاهرى همه در هلاكتش دست به دست هم داده باشند، او را بزرگ مىكند؛ هرچند حوادث، او را خوار بخواهند، عزيزش مىكند؛ هرچند نوائب و ناملايمات روزگار، او را بهسوى ذلّت بكشاند و قدر و منزلتش را منحط سازد... هرپيشامدى كه در طريق تكامل او سدّ راهش مىشد، خداوند عين همان پيشامد را وسيله رشد و پخته شدن او و باعث موفقيّت و رسيدن به هدفش قرار داد.<ref>ر.ک: همان، ج2، ص814-815</ref> | ||
ویرایش