۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
#توقيعاتى كه از طرف سفراى اربعه به يادگار مانده است؛ | #توقيعاتى كه از طرف سفراى اربعه به يادگار مانده است؛ | ||
#رواياتى كه از افراد مورد اطمينان در زمان سفراى اربعه، مانند احمد بن اسحاق اشعرى، ابراهيم بن محمد همدانى و احمد بن حمزة بن اليسع، ذكر شده است؛ | #رواياتى كه از افراد مورد اطمينان در زمان سفراى اربعه، مانند احمد بن اسحاق اشعرى، ابراهيم بن محمد همدانى و احمد بن حمزة بن اليسع، ذكر شده است؛ | ||
# | #داستانهایى كه درباره تشرفات برخى از افراد به محضر آن حضرت(ع) نقل شده است؛ | ||
#خبرهاى واحدى از آن حضرت كه بين مردم وجود دارد. | #خبرهاى واحدى از آن حضرت كه بين مردم وجود دارد. | ||
از جمله اين كلمات، داستانى است كه تحت عنوان «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» (او را برگردانيد، زيرا او مردى صابونى است)، ذكر شده است. اين داستان، مربوط به مرد عطارى از اهالى بصره است كه در دكان خويش، با ملازمان حضرت حجت(ع) مواجه شده و پس از قسم دادن آنها، به هويتشان پى برده و از ايشان تقاضا مىنمايد كه او را به خدمت حضرت ببرند. آنها نيز اين امر را مشروط به پذيرفتن و اذن آن حضرت(ع) كرده و او را با خويش همراه مىسازند تا اينكه به ساحل درياى عمان مىرسند. آن دو نفر، با بردن نام خداوند، شروع به راه رفتن بر روى دريا كرده و عطار را نيز به اين كار امر مىكنند. | از جمله اين كلمات، داستانى است كه تحت عنوان «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» (او را برگردانيد، زيرا او مردى صابونى است)، ذكر شده است. اين داستان، مربوط به مرد عطارى از اهالى بصره است كه در دكان خويش، با ملازمان حضرت حجت(ع) مواجه شده و پس از قسم دادن آنها، به هويتشان پى برده و از ايشان تقاضا مىنمايد كه او را به خدمت حضرت ببرند. آنها نيز اين امر را مشروط به پذيرفتن و اذن آن حضرت(ع) كرده و او را با خويش همراه مىسازند تا اينكه به ساحل درياى عمان مىرسند. آن دو نفر، با بردن نام خداوند، شروع به راه رفتن بر روى دريا كرده و عطار را نيز به اين كار امر مىكنند. | ||
اين مرد عطار كه شوق زيارت معشوق، سراپاى وجودش را گرفته، ولى گوشهاى از تعلقات مادى نيز در پستوى دلش خانه كرده بود، خدا را به حق ولى عصر(عج) قسم داده و پا بر روى آب گذاشته و با آن دو همراه مىشود، ولى در اثناى راه، باريدن باران، وى را به ياد | اين مرد عطار كه شوق زيارت معشوق، سراپاى وجودش را گرفته، ولى گوشهاى از تعلقات مادى نيز در پستوى دلش خانه كرده بود، خدا را به حق ولى عصر(عج) قسم داده و پا بر روى آب گذاشته و با آن دو همراه مىشود، ولى در اثناى راه، باريدن باران، وى را به ياد صابونهایى كه براى خشك شدن بر روى بام پهن كرده بود، مىاندازد و ياد يار، فراموشش شده و ناگهان در آب فرو مىرود. | ||
آن دو مرد، وى را از آب بيرون كشيده و به او عتاب مىكنند كه: از فكر هرچه بودى، بهدرآى. تا اينكه به خيمهاى بر روى آب مىرسند. يكى از آن دو، براى گرفتن اذن، داخل مىشود و خود عطار مىگويد: شنيدم كه آن حضرت(ع) در پاسخ به اذن ورود من فرمودند: «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» و دانستم كه زيارت آن حضرت، مقام شامخى است كه نفسهاى آلوده به تعلقات دنيوى، ياراى رسيدن به آن را ندارند. | آن دو مرد، وى را از آب بيرون كشيده و به او عتاب مىكنند كه: از فكر هرچه بودى، بهدرآى. تا اينكه به خيمهاى بر روى آب مىرسند. يكى از آن دو، براى گرفتن اذن، داخل مىشود و خود عطار مىگويد: شنيدم كه آن حضرت(ع) در پاسخ به اذن ورود من فرمودند: «ردّوه فإنه رجل صابونىّ» و دانستم كه زيارت آن حضرت، مقام شامخى است كه نفسهاى آلوده به تعلقات دنيوى، ياراى رسيدن به آن را ندارند. |
ویرایش