۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مير فندرسکي، ابو القاسم بن ميرزا بزرگ' به 'میرفندرسکی، ابوالقاسم') |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
}} | }} | ||
'''رساله صناعیه'''، مهمترین اثر میرفندرسکی (متوفی 1050ق) است که به نام و عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله، مطالب علمی و فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات احادیث و اقوال بزرگان و حکما بیان داشته است.<ref>ر.ک: پیشگفتار کتاب، ص50-51</ref> | '''رساله صناعیه'''، مهمترین اثر [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] (متوفی 1050ق) است که به نام و عنوان حقایق الصنایع نیز شهرت دارد. وی در این رساله، مطالب علمی و فلسفی دقیق را با زبانی روشن و فصیح آمیخته با آیات احادیث و اقوال بزرگان و حکما بیان داشته است.<ref>ر.ک: پیشگفتار کتاب، ص50-51</ref> | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
از میان نثرهاى علمى دوره صفویه آنچه مربوط به نشر دعوت و بیان اصول عقاید شیعه است بسیار ساده و عوام فهم و کاملاً زیر (تحت) تأثیر صرف و نحو عربى است. در کنار این نوع نثر علمى، کتبى هم دیده مىشود که شیوه علمى و قدیم و سبک موجز و پخته و عبارتپردازى درست فارسى و استعمال فعلهاى قدیم هریک بهجای خود تحریر شده است که کتاب رساله الصناعیه ابوالقاسم میرفندرسکی از این نوع است که تا اندازهاى به شیوه بابا افضل نوشته شده است. کتابهایى که به نثر علمى نوشته مىشوند، معمولاً از صنایع لفظى چون موازنه، سجع و مترادفات خالى است. در مجموع کتب علمى از نظر محدودیت در موضوع بحث، ناگزیر جز به اصطلاحات نمىتوانند توجه کنند و معمولاً سادگى و روانى را در پیش مىگیرند. رساله صناعیه هم از این مسئله مستثنا نیست؛ ولى بهگونهای نثر علمى دورههاى پیشین را به ذهن مىآورد.<ref>ر.ک: همان، ص55</ref> | از میان نثرهاى علمى دوره صفویه آنچه مربوط به نشر دعوت و بیان اصول عقاید شیعه است بسیار ساده و عوام فهم و کاملاً زیر (تحت) تأثیر صرف و نحو عربى است. در کنار این نوع نثر علمى، کتبى هم دیده مىشود که شیوه علمى و قدیم و سبک موجز و پخته و عبارتپردازى درست فارسى و استعمال فعلهاى قدیم هریک بهجای خود تحریر شده است که کتاب رساله الصناعیه [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|ابوالقاسم میرفندرسکی]] از این نوع است که تا اندازهاى به شیوه بابا افضل نوشته شده است. کتابهایى که به نثر علمى نوشته مىشوند، معمولاً از صنایع لفظى چون موازنه، سجع و مترادفات خالى است. در مجموع کتب علمى از نظر محدودیت در موضوع بحث، ناگزیر جز به اصطلاحات نمىتوانند توجه کنند و معمولاً سادگى و روانى را در پیش مىگیرند. رساله صناعیه هم از این مسئله مستثنا نیست؛ ولى بهگونهای نثر علمى دورههاى پیشین را به ذهن مىآورد.<ref>ر.ک: همان، ص55</ref> | ||
برخی ویژگىهاى نثر رساله صناعیه عبارت است از: | برخی ویژگىهاى نثر رساله صناعیه عبارت است از: | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
# کاربرد زیاد فعل اسنادى «است».<ref>ر.ک: همان، ص55-57</ref> | # کاربرد زیاد فعل اسنادى «است».<ref>ر.ک: همان، ص55-57</ref> | ||
میرفندرسکی در این رساله، صناعت را به مفهومى بسیار گسترده گرفته است؛ به معناى هرچیز که از قواى عاقله و عامله آدمى به ظهور و حصول بپیوندد. او در 28 باب به این امور پرداخته است: | [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در این رساله، صناعت را به مفهومى بسیار گسترده گرفته است؛ به معناى هرچیز که از قواى عاقله و عامله آدمى به ظهور و حصول بپیوندد. او در 28 باب به این امور پرداخته است: | ||
1-تعریف پیشه؛ 2-سودمندى پیشه؛ 3-هدفمندی پیشه؛ 4-دستهبندى پیشهها: 1-4. به لحاظ سودمندى 2-4. به لحاظ هدفمندی؛ 5-دادوستد پیشهها با یکدیگر؛ 6-ردهبندى پیشهها: 1-6. به لحاظ سودمندى 2-6. به لحاظ شرف 3-6. به لحاظ هدف. | 1-تعریف پیشه؛ 2-سودمندى پیشه؛ 3-هدفمندی پیشه؛ 4-دستهبندى پیشهها: 1-4. به لحاظ سودمندى 2-4. به لحاظ هدفمندی؛ 5-دادوستد پیشهها با یکدیگر؛ 6-ردهبندى پیشهها: 1-6. به لحاظ سودمندى 2-6. به لحاظ شرف 3-6. به لحاظ هدف. | ||
او صناعت را اینگونه بازمىشناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مىپذیرد. میرفندرسکی در تعریف خود تلاش مىکند با بهرهگیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژهها را واشکافى مىکند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مىپردازد. بدین معنا که در گزینش تکتک واژهها انگیزهاى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مىپذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref> | او صناعت را اینگونه بازمىشناساند: صناعت همان پیشه است و پیشه، توانایى است که با فکر و اندیشه درست در موضوع تأثیر راسخ گذارد و موضوع هم به اقتضاى غرض و غایتى که در آن است، آن تأثیر را مىپذیرد. [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تعریف خود تلاش مىکند با بهرهگیرى از روش تحلیلى، زوایاى گوناگون مسئله را بررسى کند: نخست هریک از واژهها را واشکافى مىکند و پس از تبیین واژگانى و آوردن اصل تعریف دوباره به تحلیل تعریف مىپردازد. بدین معنا که در گزینش تکتک واژهها انگیزهاى خاص نهان است. با توجه به آنچه وى در تعریف پیشه گفته است، در پیشه سه پایه بنیادى وجود دارد: 1-موضوع؛ همان چیزى که تأثیر مىپذیرد. 2-ذات؛ تأثیرپذیرى به اقتضاى هویت و غایتى است که در ذات آن چیز نهفته است. 3-فاعل-تأثیرگذار؛ همان چیزى که تأثیرگذارى از آن است.<ref>همان، ص58-59</ref> | ||
میر با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه، 50﴾، اینگونه نتیجه مىگیرد که هر پدیدهاى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیدهاى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیدهها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیدهها داده شد و آن چیزى است که پدیدهها با جنبش و خیزش مىکوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیدهها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچیک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمىکند؛ بلکه به تعریفهاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمىگذرد. سپس مىگوید: بخشى از پدیدهها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حساند و آن جانورانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است. | [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میر]] با اشاره به آیه قرآن: «قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى» ﴿طه، 50﴾، اینگونه نتیجه مىگیرد که هر پدیدهاى در آفرینش داراى دو گونه کمال است: 1-کمال در آفرینش؛ 2-کمال در جنبش و خیزش. خداوند کمالى را که شایسته هر پدیدهاى است در همان آغاز آفرینش، به همه پدیدهها بخشید؛ و کمال دیگرى نیز به پدیدهها داده شد و آن چیزى است که پدیدهها با جنبش و خیزش مىکوشند تا بدان دست یابند و به سخن آشکارتر رهنمون گردند. رهنمونى پدیدهها و به بار نشستن کمال دوم، خود بر سه گونه است: 1-طبیعت؛ 2-حس؛ 3-عقل. وى هیچیک از این سه خاستگاه کمال دومى را تعریف نمىکند؛ بلکه به تعریفهاى پیشینیان بسنده کرده و از آن درمىگذرد. سپس مىگوید: بخشى از پدیدهها تنها برخوردار از رهنمونى طبیعى هستند و آن گیاهانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود، برخوردار از حساند و آن جانورانند. بخشى از پدیدهها، افزون بر طبیعت خود و حس، از نیروى عقل نیز برخوردارند و آن انسان است. | ||
خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسانها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مىپندارند، به نظر مىرسد میرفندرسکی بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مىتواند تحقق بیابد... او ما را توجه مىدهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیانهاى فردى و شخصى آنها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدانها خواهد پرداخت و زنهار مىدهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ بهجای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد. | خاصیت یا کارکرد عقل در گام نخست آن نیست که به امر جزئى و ریز بپردازد؛ بلکه عقل در پى آن است که: نخست تمامى هستى را انسجام بخشد و به سامان کند. در گام دوم آن است که امور انسانها را به سامان کند. در گام سوم آن است که امور شخص و فرد انسان را به سامان کند... بر خلاف برخى که کلى را امرى موجود و جداى از افراد خود مىپندارند، به نظر مىرسد [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] بر این باور است که کلى در ضمن افراد و مصادیق خود فقط مىتواند تحقق بیابد... او ما را توجه مىدهد که هدف و غرض سوم عقل، هدف و غرض نخست طبیعت و حس است. حس و طبیعت در گیاهان، جانداران و انسان، براى این است که به سود و زیانهاى فردى و شخصى آنها بپردازد؛ همان کارى که عقل در مرحله سوم بدانها خواهد پرداخت و زنهار مىدهد که عقل غرض سوم را جایگزین غرض نخست خود سازد؛ بهجای پرداختن به امور جهانى، در پى سود شخصى و فردى باشد. | ||
نکته دیگرى که میرفندرسکی در همین باب بدان مىپردازد، رابطه نظام کل با افراد و اجزاست. او بر این باور است که نظام کل در ضمن افراد و اشخاص و اجزاى خود تحقق مىیابد؛ زیرا پوشیدن، نوشیدن، خوردن و سرپناه، نیاز فراگیر همگان است و هرکس براى برطرف کردن نیاز خود مىکوشد. هیچکس نمىتواند بهتنهایی، تمامى نیازهایش را برطرف سازد؛ بلکه هرکس را یارانى بایسته است تا بهگونهای نیازى از وى را پاسخ بگویند... در نظام اجتماعى هرکس که بخواهد زنده بماند و به زندگى خود ادامه دهد بایسته است که حال نظام کل را رعایت کند و نظام کل هم بدون افراد و اشخاص پایدارى نخواهد داشت. میر براى اثبات این مدعاى خود-نیاز کل به اجزاى خود و اجزاء به کل-از دو برهان انّى-حسى-و لمّى-عقلى-بهره مىگیرد. به دیگر بیان سودمندى و بایستگى پیشهها را از دو راه: حس-برهان انّى-و عقل-برهان لمّى- به اثبات مىرساند. انگیزهاى که وى را واداشته تا بیشتر به گفتوگو در سودمندى پیشهها بپردازد، این است که آشکارا بگوید: هرکس داراى توانایىهاى ویژهاى است. بایسته است که حرفه و پیشه خاصى را هرکس فرابگیرد و بدان همت ورزد. | نکته دیگرى که [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در همین باب بدان مىپردازد، رابطه نظام کل با افراد و اجزاست. او بر این باور است که نظام کل در ضمن افراد و اشخاص و اجزاى خود تحقق مىیابد؛ زیرا پوشیدن، نوشیدن، خوردن و سرپناه، نیاز فراگیر همگان است و هرکس براى برطرف کردن نیاز خود مىکوشد. هیچکس نمىتواند بهتنهایی، تمامى نیازهایش را برطرف سازد؛ بلکه هرکس را یارانى بایسته است تا بهگونهای نیازى از وى را پاسخ بگویند... در نظام اجتماعى هرکس که بخواهد زنده بماند و به زندگى خود ادامه دهد بایسته است که حال نظام کل را رعایت کند و نظام کل هم بدون افراد و اشخاص پایدارى نخواهد داشت. میر براى اثبات این مدعاى خود-نیاز کل به اجزاى خود و اجزاء به کل-از دو برهان انّى-حسى-و لمّى-عقلى-بهره مىگیرد. به دیگر بیان سودمندى و بایستگى پیشهها را از دو راه: حس-برهان انّى-و عقل-برهان لمّى- به اثبات مىرساند. انگیزهاى که وى را واداشته تا بیشتر به گفتوگو در سودمندى پیشهها بپردازد، این است که آشکارا بگوید: هرکس داراى توانایىهاى ویژهاى است. بایسته است که حرفه و پیشه خاصى را هرکس فرابگیرد و بدان همت ورزد. | ||
پیشهها در سودمندى دگرگونهاند و نیز در هدفمندی هم چندگونهاند. هرکس بکوشد تا پیشهاى فراگیرد که در آن سود بیشتر و ارزش بالاترى است. میر در رساله صناعیه خود مىخواهد توانمندیهای بشر را به فعلیت درآورد و کسان جامعه را به سمتوسوی بالا و والایى از مهارتها و پیشهها بکشاند. بدینجهت تلاش مىکند تا دستهبندى و ردهبندى ارزشى ارایه کند و بنمایاند که هرکس در لایههاى گوناگون جامعه، در کجا جا گرفته است، چون حرفهها، از جهت توان (قوّه) بىنهایتند؛ ولى آنچه به فعلیت رسیده به شمار درآمدهاند. هرکس خود مىداند که به اقتضاى پیشهاى که دارد در چه جایگاهى قرار گرفته است و حال آنکه مىتواند به فراگیرى حرفهاى دیگر، جایگاه خود را بالاتر و یا پستتر برد. گرچه او بر این باور است که پیشههایى چون پیامبرى و پیشوایى همگانى نیست، بلکه از آن برگزیدگان خداوندگار است؛ ولى پیشههاى دیگر، راه براى فراگیرى آن بر همگان گشوده است. | پیشهها در سودمندى دگرگونهاند و نیز در هدفمندی هم چندگونهاند. هرکس بکوشد تا پیشهاى فراگیرد که در آن سود بیشتر و ارزش بالاترى است. میر در رساله صناعیه خود مىخواهد توانمندیهای بشر را به فعلیت درآورد و کسان جامعه را به سمتوسوی بالا و والایى از مهارتها و پیشهها بکشاند. بدینجهت تلاش مىکند تا دستهبندى و ردهبندى ارزشى ارایه کند و بنمایاند که هرکس در لایههاى گوناگون جامعه، در کجا جا گرفته است، چون حرفهها، از جهت توان (قوّه) بىنهایتند؛ ولى آنچه به فعلیت رسیده به شمار درآمدهاند. هرکس خود مىداند که به اقتضاى پیشهاى که دارد در چه جایگاهى قرار گرفته است و حال آنکه مىتواند به فراگیرى حرفهاى دیگر، جایگاه خود را بالاتر و یا پستتر برد. گرچه او بر این باور است که پیشههایى چون پیامبرى و پیشوایى همگانى نیست، بلکه از آن برگزیدگان خداوندگار است؛ ولى پیشههاى دیگر، راه براى فراگیرى آن بر همگان گشوده است. | ||
میرفندرسکی جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مىبیند که نوع انسان این سیستم را برپا مىدارد. هر انسانى در نظام اجتماعى بهمنزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آنکه آن عضو دیگر کار خود را نمىکند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref> | [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] جامعه را یک سیستم و نظام هماهنگ و منسجم مىبیند که نوع انسان این سیستم را برپا مىدارد. هر انسانى در نظام اجتماعى بهمنزله عضو است. هر عضوى را کارى است و به اقتضاى آن کار، در هر عضو توانایى خاصى است. چنانچه عضوى آن کار بایسته را نکند، به عضوى فاسد بدل خواهد شد. ضمن آنکه آن عضو دیگر کار خود را نمىکند، خلل به کار دیگر اعضا وارد خواهد ساخت.<ref>همان، ص59-63</ref> | ||
میرفندرسکی در تبیین دستهبندى و ردهبندى پیشهها اینگونه آنها را تقسیم مىکند: 1-پیشههایى که موضوع آنها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشهها بهگونهای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشههایى که موضوع آنها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشههایى که موضوع آنها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود مىاندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مىنهند. 4-پیشههایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود مىاندیشد، مانند سنتها و آدابى که بعضى از پیشههاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مىدهند... او باور دارد که جامعه در لایهها و طبقات گوناگون قرار مىگیرد. ورود به بعضى از لایهها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشهها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref> | [[میرفندرسکی، ابوالقاسم|میرفندرسکی]] در تبیین دستهبندى و ردهبندى پیشهها اینگونه آنها را تقسیم مىکند: 1-پیشههایى که موضوع آنها کلى است و هدف فاعل صلاح موضوع است. این پیشهها بهگونهای است که نظام کل جهان بر آن استوار است، همچون: پیامبرى، پیشوایى، مجتهدى و فیلسوفى. 2-پیشههایى که موضوع آنها جزئى است و غرض فاعل صلاح آن است، مانند پزشکى، داروسازى و... 3-پیشههایى که موضوع آنها کلى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد آن است، بلکه به صلاح خود مىاندیشد، همچون آیین و آدابى که شاهان براى صلاح خود مىنهند. 4-پیشههایى که موضوع آن جزئى است و غرض فاعل نه صلاح و نه فساد است، بلکه به صلاح خود مىاندیشد، مانند سنتها و آدابى که بعضى از پیشههاى جزئى براى صلاح و حفظ خود قرار مىدهند... او باور دارد که جامعه در لایهها و طبقات گوناگون قرار مىگیرد. ورود به بعضى از لایهها، مانند پیامبرى و پیشوایى ویژه افراد خاصى است؛ اما در دیگر پیشهها راه براى ورود و خروج همگان باز است.<ref>همان، ص65-66</ref> | ||
میر درباره دنیا میگوید: «نمىتوان دنیا را بهصورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چارهاى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref> | میر درباره دنیا میگوید: «نمىتوان دنیا را بهصورت مطلق مذمت کرد. دنیا منزلگاه است. چارهاى جز عبور از آن نیست.»<ref>همان، ص69</ref> |
ویرایش