۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
محقق اثر در مقدمه کتاب درباره تاریخچه ترجمه و شرح بخشهای نهگانه منطق ارسطاطالیسی (ارسطویی) سخن گفته است. وی آثار [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و [[ابن بهريز، حبيب بن بهريز|ابن بهریز]] را از کهنترین آثار در این زمینه میداند: «در آغاز بنیاد گرفتن فرهنگ اسلامی نیز به منطق ارسطاطالیسی ارج بسیار نهادند و در حوزههای علمی مرو و بغداد بهویژه بیت الحکمه مأمونی که به دست مانویان اداره میشده است دانشمندان از این دانش بیگانه نبودند. در این مراکز علمی که یاد کردهام این دانش را در نصوص یونانی که زبان آورنده منطق است و سریانی که زبان دانشگاهی دانشمندان آرامی و ایرانی بوده است و پهلوی که زبان رسمی ایران بوده است میخواندهاند و پس از اسلام خواستهاند که آن را به زبان عربی که جانشین زبان سریانی شده و مانند زبان لاتین برای اروپا زبان علمی مسلمانان گشته بود درآوردند. چندین دانشمندان در این روزگار بدینکار دست یازیدند و گویا بتوان گفت که ترجمه و تألیفی که [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و [[ابن بهريز، حبيب بن بهريز|ابن بهریز]] از آن کردهاند از کهنترین اثر در این دانش خواهد بود»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/1 ر.ک: دیباچه، صفحه یک تا سه]</ref>. وی همچنین علاوه بر تاریخچه نگارش آثار منطقی به ساختمان کتاب و نکاتی در رابطه با مطالب آن اشاره کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/70 ر.ک: همان، صفحه هفتاد تا هفتادوسه]</ref>. | محقق اثر در مقدمه کتاب درباره تاریخچه ترجمه و شرح بخشهای نهگانه منطق ارسطاطالیسی (ارسطویی) سخن گفته است. وی آثار [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و [[ابن بهريز، حبيب بن بهريز|ابن بهریز]] را از کهنترین آثار در این زمینه میداند: «در آغاز بنیاد گرفتن فرهنگ اسلامی نیز به منطق ارسطاطالیسی ارج بسیار نهادند و در حوزههای علمی مرو و بغداد بهویژه بیت الحکمه مأمونی که به دست مانویان اداره میشده است دانشمندان از این دانش بیگانه نبودند. در این مراکز علمی که یاد کردهام این دانش را در نصوص یونانی که زبان آورنده منطق است و سریانی که زبان دانشگاهی دانشمندان آرامی و ایرانی بوده است و پهلوی که زبان رسمی ایران بوده است میخواندهاند و پس از اسلام خواستهاند که آن را به زبان عربی که جانشین زبان سریانی شده و مانند زبان لاتین برای اروپا زبان علمی مسلمانان گشته بود درآوردند. چندین دانشمندان در این روزگار بدینکار دست یازیدند و گویا بتوان گفت که ترجمه و تألیفی که [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و [[ابن بهريز، حبيب بن بهريز|ابن بهریز]] از آن کردهاند از کهنترین اثر در این دانش خواهد بود»<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/1 ر.ک: دیباچه، صفحه یک تا سه]</ref>. وی همچنین علاوه بر تاریخچه نگارش آثار منطقی به ساختمان کتاب و نکاتی در رابطه با مطالب آن اشاره کرده است.<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/70 ر.ک: همان، صفحه هفتاد تا هفتادوسه]</ref>. | ||
[[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] سه کتاب منطقی [[ارسطو]] را که در زمینه صورت منطق بودند ترجمه کرد و آنها عبارت بودند از کتاب قاطیغوریاس، کتاب یاری ارمیناس و کتاب آنالوطیقا. گفتهاند که تا زمان [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] جز | [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] سه کتاب منطقی [[ارسطو]] را که در زمینه صورت منطق بودند ترجمه کرد و آنها عبارت بودند از کتاب قاطیغوریاس، کتاب یاری ارمیناس و کتاب آنالوطیقا. گفتهاند که تا زمان [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] جز کتاب اول هیچیک از کتابهای [[ارسطو|ارسطو]] ترجمه نشده بود. وی همچنین مدخل کتاب منطق را که از فرفوریوس صوری و به ایساغوجی معروف است نیز ترجمه کرد و آنچه در این ترجمهها با عباراتی ساده بیان کرده است به مأخذ نزدیک است.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/30191/38 ر.ک: کراوس، پل، ص38]</ref>. | ||
[[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن ندیم]] شرححال [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] را ضمن شرححال کاتبان، وزیران و عاملان خراج و منشیان آورده است و او را یکى از مترجمان فارسی به عربى خوانده است. از نام ترجمههایی که ابن ندیم در الفهرست ذکر کرده است، برمیآید که مقصود او کتابهایی است که مؤلفان ایرانى داشتهاند، اما در فن اول از مقاله هفتم که در اخبار فلسفه طبیعى و منطقى است، نام [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] در میان نام کسانى آمده است که کتابهای منطقى و فلسفى را از فارسی به عربى ترجمه کردهاند. دانستن این نکته مهم است، زیرا پاول کراوس پنداشته است که این «[[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]]» پسر او، یعنى محمد بن عبدالله بن المقفع است، نه خود او و وی غیر از ابن مقفع «پدر» است که نامش در میان کاتبان و وزیران آمده است. کراوس در مقالهای در «مجله مطالعات شرقى» نوشته است که ترجمه منطق منسوب به [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] از خود او نیست، بلکه از پسرش محمد بن عبدالله ابن مقفع است. دلیل کراوس نسخهای از این منطق است که به شماره 338 در کتابخانه سن ژوزف بیروت موجود است. در پایان این نسخه ترجمه خلاصه ایساغوجى و قاطیغوریاس و انالوطیقای [[ارسطو]] را به «[[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|محمد بن عبدالله بن مقفع]]» نسبت داده است. این نوشته که در پایان نسخههای دیگر این کتاب که بعدها به دست آمد، نیز آمده است، برخلاف نظر مؤلفان قدیم، چون ابن ندیم، جاحظ و خوارزمى است که چنین اثری را به ابن مقفع نسبت دادهاند. چنانکه دانشپژوه حدس زده است، این نام در اصل «ابومحمد عبدالله ابن مقفع» بوده است که در دستنویسهای متأخر به «محمد بن عبدالله بن مقفع» بدل شده است<ref>[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3322 ر.ک: زریاب، عباس، ص676]</ref>. | [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن ندیم]] شرححال [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] را ضمن شرححال کاتبان، وزیران و عاملان خراج و منشیان آورده است و او را یکى از مترجمان فارسی به عربى خوانده است. از نام ترجمههایی که ابن ندیم در الفهرست ذکر کرده است، برمیآید که مقصود او کتابهایی است که مؤلفان ایرانى داشتهاند، اما در فن اول از مقاله هفتم که در اخبار فلسفه طبیعى و منطقى است، نام [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] در میان نام کسانى آمده است که کتابهای منطقى و فلسفى را از فارسی به عربى ترجمه کردهاند. دانستن این نکته مهم است، زیرا پاول کراوس پنداشته است که این «[[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]]» پسر او، یعنى محمد بن عبدالله بن المقفع است، نه خود او و وی غیر از ابن مقفع «پدر» است که نامش در میان کاتبان و وزیران آمده است. کراوس در مقالهای در «مجله مطالعات شرقى» نوشته است که ترجمه منطق منسوب به [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] از خود او نیست، بلکه از پسرش محمد بن عبدالله ابن مقفع است. دلیل کراوس نسخهای از این منطق است که به شماره 338 در کتابخانه سن ژوزف بیروت موجود است. در پایان این نسخه ترجمه خلاصه ایساغوجى و قاطیغوریاس و انالوطیقای [[ارسطو]] را به «[[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|محمد بن عبدالله بن مقفع]]» نسبت داده است. این نوشته که در پایان نسخههای دیگر این کتاب که بعدها به دست آمد، نیز آمده است، برخلاف نظر مؤلفان قدیم، چون ابن ندیم، جاحظ و خوارزمى است که چنین اثری را به ابن مقفع نسبت دادهاند. چنانکه دانشپژوه حدس زده است، این نام در اصل «ابومحمد عبدالله ابن مقفع» بوده است که در دستنویسهای متأخر به «محمد بن عبدالله بن مقفع» بدل شده است<ref>[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3322 ر.ک: زریاب، عباس، ص676]</ref>. | ||
اصطلاحات منطقى این کتاب با اصلاحات کتب منطقى دیگر که از سریانى و یونانى به عربى ترجمه شده است، فرق دارد. مثلاً اصطلاح علمى و فنى را به «متاع» ترجمه کرده است. محققان اروپایى و همچنین دانشپژوه گفتهاند که «متاع» در این کتاب در برابر «موضوع علم» است، ولى چنانکه از گفته خود [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] برمىآید «متاع» در برابر «اصطلاح» است. [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] در آغاز کتاب<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/1 ر.ک: متن کتاب، ص1]</ref> مىگوید: «لکل صناعه متاع و الامتعه اسماء یعرفها اهل تلک الصناعه و یجهلها من سواهم». این جمله به روشنى مىرساند که مقصود از متاع، موضوع علم نیست، بلکه اصطلاحات مخصوص هر علم است. او «علم اعلى» یا «علم | اصطلاحات منطقى این کتاب با اصلاحات کتب منطقى دیگر که از سریانى و یونانى به عربى ترجمه شده است، فرق دارد. مثلاً اصطلاح علمى و فنى را به «متاع» ترجمه کرده است. محققان اروپایى و همچنین دانشپژوه گفتهاند که «متاع» در این کتاب در برابر «موضوع علم» است، ولى چنانکه از گفته خود [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] برمىآید «متاع» در برابر «اصطلاح» است. [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] در آغاز کتاب<ref>[https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/13657/1/1 ر.ک: متن کتاب، ص1]</ref> مىگوید: «لکل صناعه متاع و الامتعه اسماء یعرفها اهل تلک الصناعه و یجهلها من سواهم». این جمله به روشنى مىرساند که مقصود از متاع، موضوع علم نیست، بلکه اصطلاحات مخصوص هر علم است. او «علم اعلى» یا «علم مابعدالطبیعه» را «علم غیب» مىخواند. بعضى از اصطلاحات مهم دیگر این کتاب ازاینقرار است: علم ادب = علم ریاضى؛ صورت = نوع؛ عین = جوهر؛ نصبه = وضع؛ عام و خاص = جزئى و کلى؛ فرقان = فصل؛ عدد منظوم و مقطوع = کم متصل و منفصل؛ جثه = جسم؛ بسیط = سطح؛ مثل و لامثل = تساوی و عدم تساوی<ref>[https://www.cgie.org.ir/fa/publication/entryview/3322 ر.ک: زریاب، عباس، ص676]</ref>. | ||
در مدخل ایساغوجی رساله المنطق، «حکمت» بر دو قسم دانسته شده: علم که اندیشه و تأمل قلبی و عمل که حرکت و توان قلبی است. آنگاه به پیروی از سنت ارسطویی، اما متناظر به تفسیرهای نوافلاطونی و اسکندرانی، هر یک از این دو قسم به سه بخش تقسیم شده است. «علم» مشتمل است | در مدخل ایساغوجی رساله المنطق، «حکمت» بر دو قسم دانسته شده: علم که اندیشه و تأمل قلبی و عمل که حرکت و توان قلبی است. آنگاه به پیروی از سنت ارسطویی، اما متناظر به تفسیرهای نوافلاطونی و اسکندرانی، هر یک از این دو قسم به سه بخش تقسیم شده است. «علم» مشتمل است بر «علم اعلی» و «علم اوسط» و «علم اسفل». علم اعلی همان «علم الغیب» است که معرفت به غیب با چشم عقل است و علم اوسط نیز همان «علم الادب» باشد که علم حساب و هندسه و نجوم است، و علم اسفل هم یعنی «علم الاجساد» که علم طب و صناعات و تجارات است.<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/114 ر.ک: کریمی زنجانی اصل، محمد، ص114]</ref>. | ||
پس از «علم» نوبت میرسد به «عمل» که از آن به «سیاست و تدبیر» نیز تعبیر شده است و «سیاست عامه»، «سیاست خاصه» و «سیاست خاصه الخاصه» را در بر میگیرد. منظور از «سیاست عامه» چگونگی اداره امور شهرها و کشورها است؛ یعنی همان چیزی که در آموزههای سیاسی حکمای ایرانی/اسلامی به «سیاست مدن» تعبیر شده است؛ «سیاست خاصه» نیز به چگونگی اداره امور خانواده اطلاق شده و در اصطلاح برابر است با «فن تدبیر منزل» در آموزههای حکمای ایرانی/اسلام؛ و سرانجام، «سیاست خاصه الخاصه» به چگونگی تسلّط فرد بر اخلاق و رفتارش مربوط میشود و همان «علم اخلاق فردی» است. تأثیر آموزه ارسطویی در زمینه تقسیمبندی علوم بر این ردهبندی بس آشکار است. مراجعه به فهرستهای کهن جهان اسلام و منابع برجا مانده از نهضت ترجمه آثار یونانی به زبان عربی نیز برمینماید که «آثار ارسطو در اعمال فلسفی» را چنین ردهبندی میکردهاند: در اصطلاح اخلاق فردی، در سیاست تدبیر منزل و در سیاست مدن<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/115 ر.ک: همان، ص115]</ref>. | پس از «علم» نوبت میرسد به «عمل» که از آن به «سیاست و تدبیر» نیز تعبیر شده است و «سیاست عامه»، «سیاست خاصه» و «سیاست خاصه الخاصه» را در بر میگیرد. منظور از «سیاست عامه» چگونگی اداره امور شهرها و کشورها است؛ یعنی همان چیزی که در آموزههای سیاسی حکمای ایرانی/اسلامی به «سیاست مدن» تعبیر شده است؛ «سیاست خاصه» نیز به چگونگی اداره امور خانواده اطلاق شده و در اصطلاح برابر است با «فن تدبیر منزل» در آموزههای حکمای ایرانی/اسلام؛ و سرانجام، «سیاست خاصه الخاصه» به چگونگی تسلّط فرد بر اخلاق و رفتارش مربوط میشود و همان «علم اخلاق فردی» است. تأثیر آموزه ارسطویی در زمینه تقسیمبندی علوم بر این ردهبندی بس آشکار است. مراجعه به فهرستهای کهن جهان اسلام و منابع برجا مانده از نهضت ترجمه آثار یونانی به زبان عربی نیز برمینماید که «آثار ارسطو در اعمال فلسفی» را چنین ردهبندی میکردهاند: در اصطلاح اخلاق فردی، در سیاست تدبیر منزل و در سیاست مدن<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/115 ر.ک: همان، ص115]</ref>. | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
در واقع نظام ردهبندی علوم در رساله المنطق [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفّع]] که در رساله حدود المنطق ابن بهریز (در گذشته در اوایل سده سوم هجری) و جوامع العلوم ابن فریغون (تألیف نیمه اول سده چهارم هجری) و رسائل اخوانالصفا (تألیف در نیمه دوم سده چهارم هجری) نیز دیده میشود، با نظام ردهبندی آثار ارسطویی یکسره هماهنگی دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/115 ر.ک: همان]</ref>. | در واقع نظام ردهبندی علوم در رساله المنطق [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفّع]] که در رساله حدود المنطق ابن بهریز (در گذشته در اوایل سده سوم هجری) و جوامع العلوم ابن فریغون (تألیف نیمه اول سده چهارم هجری) و رسائل اخوانالصفا (تألیف در نیمه دوم سده چهارم هجری) نیز دیده میشود، با نظام ردهبندی آثار ارسطویی یکسره هماهنگی دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/115 ر.ک: همان]</ref>. | ||
آنچه در رساله المنطق جلب نظر میکند، تعبیر «عمل» به «تدبیر» و «سیاست» و همسان گرفتن این دو مفهوم است؛ چنانکه در این معنی با آنچه ارسطو در کتاب اول سیاست درباره تدبیر منزل و در فصل هشتم از کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس درباره تقسیم فلسفه عملی به تدبیر منزل و قانونگذاری و سیاست (به معنای جنبههای اجرایی و قضایی آن) آورده است، همسان مینماید؛ و میدانیم که اندکی پس از [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]]، در اواخر سده دوم هجری، ابن بهریز نیز در این معنا، خویش کاری هر یک از گونههای سهگانه سیاست را بر این چهار قسم برشمرده است: بنیاد نهادن سنّتها، قضاوتهای استوار، محافظت در برابر دشمنان، مجاهدت برای دستیابی به آنچه کشف شدنی (به | آنچه در رساله المنطق جلب نظر میکند، تعبیر «عمل» به «تدبیر» و «سیاست» و همسان گرفتن این دو مفهوم است؛ چنانکه در این معنی با آنچه ارسطو در کتاب اول سیاست درباره تدبیر منزل و در فصل هشتم از کتاب ششم اخلاق نیکوماخوس درباره تقسیم فلسفه عملی به تدبیر منزل و قانونگذاری و سیاست (به معنای جنبههای اجرایی و قضایی آن) آورده است، همسان مینماید؛ و میدانیم که اندکی پس از [[ابن مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]]، در اواخر سده دوم هجری، ابن بهریز نیز در این معنا، خویش کاری هر یک از گونههای سهگانه سیاست را بر این چهار قسم برشمرده است: بنیاد نهادن سنّتها، قضاوتهای استوار، محافظت در برابر دشمنان، مجاهدت برای دستیابی به آنچه کشف شدنی (به دست آمدنی) است<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/16678/115 ر.ک: همان، ص116-115]</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش