۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '.' به '.') |
جز (جایگزینی متن - ' <ref>' به '<ref>') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
موضوع رؤیت حقتعالی در دیدگاههای تفسیری و کلامی شیعه، معتزله و اشاعره در دو نقطه متضاد با یکدیگر قرار دارد. شیعه و معتزله به امتناع رؤیت معتقدند و اعتقاد خود را بر ادله عقلی و نقلی استوار میسازند. اشاعره بر امکان رؤیت حقتعالی در دنیا و وقوع قطعی آن در آخرت باور دارند و آن را محصول ظاهر آیات و نصوص متواتر و عقیده سلف قلمداد میکنند<ref>ر.ک: قندهاری، محمدهادی؛ درمان، فائزه؛ ص77</ref>. در این رابطه طحان مطلبی را به دروغ به استادش ابن تیمیه نسبت داده است. او ادعا کرده که ابن تیمیه قائل به رؤیت خداوند در آخرت برای مؤمن و کافر شده است. «این کلام عجیبی است چراکه ابن تیمیه در مجلد ششم کتاب الفتاوی الکبری (ص501-500) از قاضی ابییعلی و دیگر علمای حنبلی نقل کرده که قائلین و منکرین رؤیت خداوند در آخرت متفقند بر اینکه کفار خداوند را رؤیت نمیکنند. پسازاین اجماع امت مشخص میشود، چه قائلین به جواز و چه منکرین آن، بر عدم رؤیت خداوند توسط کفار متفقند و هر رویدادی پس از اجماع باطل است. لذا طحان به ابن تیمیه چیزی را که نگفته نسبت داده است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص193</ref>. او موارد دیگری نیز به علمای سلف اهل سنت نسبت داده که نویسنده با ادله متقن کلام او را باطل دانسته و او را به تفاسیر قرآن بهویژه تفاسیر ابن جریر و قرطبی ارجاع داده است<ref>ر.ک: همان، ص133-132</ref>. | موضوع رؤیت حقتعالی در دیدگاههای تفسیری و کلامی شیعه، معتزله و اشاعره در دو نقطه متضاد با یکدیگر قرار دارد. شیعه و معتزله به امتناع رؤیت معتقدند و اعتقاد خود را بر ادله عقلی و نقلی استوار میسازند. اشاعره بر امکان رؤیت حقتعالی در دنیا و وقوع قطعی آن در آخرت باور دارند و آن را محصول ظاهر آیات و نصوص متواتر و عقیده سلف قلمداد میکنند<ref>ر.ک: قندهاری، محمدهادی؛ درمان، فائزه؛ ص77</ref>. در این رابطه طحان مطلبی را به دروغ به استادش ابن تیمیه نسبت داده است. او ادعا کرده که ابن تیمیه قائل به رؤیت خداوند در آخرت برای مؤمن و کافر شده است. «این کلام عجیبی است چراکه ابن تیمیه در مجلد ششم کتاب الفتاوی الکبری (ص501-500) از قاضی ابییعلی و دیگر علمای حنبلی نقل کرده که قائلین و منکرین رؤیت خداوند در آخرت متفقند بر اینکه کفار خداوند را رؤیت نمیکنند. پسازاین اجماع امت مشخص میشود، چه قائلین به جواز و چه منکرین آن، بر عدم رؤیت خداوند توسط کفار متفقند و هر رویدادی پس از اجماع باطل است. لذا طحان به ابن تیمیه چیزی را که نگفته نسبت داده است»<ref>ر.ک: متن کتاب، ص193</ref>. او موارد دیگری نیز به علمای سلف اهل سنت نسبت داده که نویسنده با ادله متقن کلام او را باطل دانسته و او را به تفاسیر قرآن بهویژه تفاسیر ابن جریر و قرطبی ارجاع داده است<ref>ر.ک: همان، ص133-132</ref>. | ||
از این اثر علاوه بر مباحث کلامی، اطلاعات تاریخی مفیدی نیز استفاده میشود. از جمله این موارد مطالبی است که درباره طالب الحق کندی در یمن ذکر شده است. یمن از جمله مراکز گسترش فرقه اباضیه است. اباضیه یکی از فرقههای انشعابی از خوارج است که قرن اول هجری پدید آمد<ref>ر.ک: خرمی، مصطفی، ص141</ref>. در قرن دوم هجری، این جنبش در مناطق یمن و حضرموت توسط عبدالله بن یحیی الکندی ملقب به «طالب الحق» گسترش یافت. وی که شخصی فقیه، مجتهد و فرد پرهیزگاری بود، در سال 128ق به دعوت ابوحمزه خارجی به مذهب اباضیه پیوست. او که از نابسامانیهای اجتماعی آخرین روزهای حاکمیت آل مروان رنج میبرد، با ارسال نامهای به بصره از امام اباضیه ابیعبیده مسلم بن ابیکریمه، اجازة خروج و قیام خواست. ابوعبیده پس از مشورت با بزرگان اباضیه در بصره در پاسخ او نوشت: «... توانمندی این کار را حتی برای یک روز هم اگر داشته باشی این کار را بکن، زیرا مبادرت به عمل صالح افضل اعمال است و... .» در این قیام، ابوحمزه مختار بن عوف و عده زیادی از اباضیه وی را همراهی کردند. پس از فتح حضرموت بهصورت روزافزونی بر تعداد طرفدارانش افزوده شد. یارانش به او «طالب الحق» لقب دادند. سپس وی در سال 129ق در کسوت فرماندهی بیش از دو هزار جنگجو عازم فتح صنعا مرکز یمن گردید <ref>ر.ک: همان، ص 152؛ متن کتاب، ص76-78</ref>. | از این اثر علاوه بر مباحث کلامی، اطلاعات تاریخی مفیدی نیز استفاده میشود. از جمله این موارد مطالبی است که درباره طالب الحق کندی در یمن ذکر شده است. یمن از جمله مراکز گسترش فرقه اباضیه است. اباضیه یکی از فرقههای انشعابی از خوارج است که قرن اول هجری پدید آمد<ref>ر.ک: خرمی، مصطفی، ص141</ref>. در قرن دوم هجری، این جنبش در مناطق یمن و حضرموت توسط عبدالله بن یحیی الکندی ملقب به «طالب الحق» گسترش یافت. وی که شخصی فقیه، مجتهد و فرد پرهیزگاری بود، در سال 128ق به دعوت ابوحمزه خارجی به مذهب اباضیه پیوست. او که از نابسامانیهای اجتماعی آخرین روزهای حاکمیت آل مروان رنج میبرد، با ارسال نامهای به بصره از امام اباضیه ابیعبیده مسلم بن ابیکریمه، اجازة خروج و قیام خواست. ابوعبیده پس از مشورت با بزرگان اباضیه در بصره در پاسخ او نوشت: «... توانمندی این کار را حتی برای یک روز هم اگر داشته باشی این کار را بکن، زیرا مبادرت به عمل صالح افضل اعمال است و... .» در این قیام، ابوحمزه مختار بن عوف و عده زیادی از اباضیه وی را همراهی کردند. پس از فتح حضرموت بهصورت روزافزونی بر تعداد طرفدارانش افزوده شد. یارانش به او «طالب الحق» لقب دادند. سپس وی در سال 129ق در کسوت فرماندهی بیش از دو هزار جنگجو عازم فتح صنعا مرکز یمن گردید<ref>ر.ک: همان، ص 152؛ متن کتاب، ص76-78</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش