۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '.' به '.') |
|||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
'''شرح حكمة الإشراق سهروردي'''، اثر [[قطب الدين شيرازي، محمود بن مسعود|محمود بن مسعود کازرونی]] (متوفی 710ق)، معروف به [[قطب الدين شيرازي، محمود بن مسعود|قطبالدین شیرازی]]، شرحی عربی بر [[حکمة الإشراق|حكمة الإشراق]] نوشته [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی]] (متوفی 587ق) است. کتاب با مقدمه و تصحیح کتاب به قلم [[محقق، مهدی|مهدی محقق]] و [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] به انجام رسیده است. | '''شرح حكمة الإشراق سهروردي'''، اثر [[قطب الدين شيرازي، محمود بن مسعود|محمود بن مسعود کازرونی]] (متوفی 710ق)، معروف به [[قطب الدين شيرازي، محمود بن مسعود|قطبالدین شیرازی]]، شرحی عربی بر [[حکمة الإشراق|حكمة الإشراق]] نوشته [[سهروردی، یحیی بن حبش|شهابالدین یحیی بن حبش بن امیرک سهروردی]] (متوفی 587ق) است. کتاب با مقدمه و تصحیح کتاب به قلم [[محقق، مهدی|مهدی محقق]] و [[نورانی، عبدالله|عبدالله نورانی]] به انجام رسیده است. | ||
شارح در مقدمه کتاب به طلوع دولت علی بن محمد دستجردانی (وزیر ایلخانی) اشاره میکند و میگوید: آن دولت، فضیلت علمی و عملی و ریاست دینی و دنیایی را با هم داشت. با یمن دولت او اندوهها برطرف و تاریکیها برکنار گردید و امن و امان بهجای خود بازگشت. سپس این کتاب را به پیشگاهش تقدیم میکند: «چون مرا تحفهای دنیایی نبود که به خزانه کریمه او اهدا کنم و او خود حکمت را بهترین تحفه میدانست مصمم گردیدم این شرح را به نام او گردانم و این تحفهای است که گشت زمان و حوادث دوران آن را نابود نمیگرداند بلکه تا روزگار باقی است آنهم باز میماند»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه هفده</ref> | شارح در مقدمه کتاب به طلوع دولت علی بن محمد دستجردانی (وزیر ایلخانی) اشاره میکند و میگوید: آن دولت، فضیلت علمی و عملی و ریاست دینی و دنیایی را با هم داشت. با یمن دولت او اندوهها برطرف و تاریکیها برکنار گردید و امن و امان بهجای خود بازگشت. سپس این کتاب را به پیشگاهش تقدیم میکند: «چون مرا تحفهای دنیایی نبود که به خزانه کریمه او اهدا کنم و او خود حکمت را بهترین تحفه میدانست مصمم گردیدم این شرح را به نام او گردانم و این تحفهای است که گشت زمان و حوادث دوران آن را نابود نمیگرداند بلکه تا روزگار باقی است آنهم باز میماند»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه هفده</ref>. | ||
وی انگیزه و چگونگی نگارش شرح را اینگونه توضیح میدهد: «ازآنجاکه این کتاب میدان و جولانگاه اهل بحث و کشف است من خود دریغم آمد که بدایع آنکه مغز علم و حکمت و خلاصه سیر و سلوک است در پرده ابهام و پوشیده از افهام بماند. ازاینروی مصمم شدم که شرحى بر آن بنگارم تا دشواریهاى لفظ را آسان سازد و نقاب از صورت معانى آن براندازد، ولى احوال زمان و اختلال امن و امان مرا از این تصمیم باز مىداشت تا آنکه خود را از ابناء زمان دور داشتم و افتراق را بر اجتماع برگزیدم و خود را در خمول و انکسار پنهان ساختم و در برخى از نواحى این دیار منزوى گردیدم، زیرا شرح مشکلات و تقریر معضلات و استخراج علوم و صناعات نیاز به تجرید عقل و تمییز ذهن و تصفیه فکر و دقت نظر دارد و این همه به امن و امان وابسته است و آن به عدالت سلطان بستگى دارد، زیرا عدل اصل هر خیر و دفع هر شرى است. با عدل عناصر عالم بر صفت اعتدال پایدار مىمانند»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه شانزده و هفده</ref> | وی انگیزه و چگونگی نگارش شرح را اینگونه توضیح میدهد: «ازآنجاکه این کتاب میدان و جولانگاه اهل بحث و کشف است من خود دریغم آمد که بدایع آنکه مغز علم و حکمت و خلاصه سیر و سلوک است در پرده ابهام و پوشیده از افهام بماند. ازاینروی مصمم شدم که شرحى بر آن بنگارم تا دشواریهاى لفظ را آسان سازد و نقاب از صورت معانى آن براندازد، ولى احوال زمان و اختلال امن و امان مرا از این تصمیم باز مىداشت تا آنکه خود را از ابناء زمان دور داشتم و افتراق را بر اجتماع برگزیدم و خود را در خمول و انکسار پنهان ساختم و در برخى از نواحى این دیار منزوى گردیدم، زیرا شرح مشکلات و تقریر معضلات و استخراج علوم و صناعات نیاز به تجرید عقل و تمییز ذهن و تصفیه فکر و دقت نظر دارد و این همه به امن و امان وابسته است و آن به عدالت سلطان بستگى دارد، زیرا عدل اصل هر خیر و دفع هر شرى است. با عدل عناصر عالم بر صفت اعتدال پایدار مىمانند»<ref>ر.ک: مقدمه، صفحه شانزده و هفده</ref>. | ||
و در پایان مقدمه به تعریف و توصیف شرح خود میپردازد و آن را از نسیم سحرگاه گواراتر و از راز و نیاز عاشق و معشوق شیرینتر میداند و در ضمن به قلت بضاعت و کوتاهدستی خود در این صناعت اعتراف مینماید<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref> | و در پایان مقدمه به تعریف و توصیف شرح خود میپردازد و آن را از نسیم سحرگاه گواراتر و از راز و نیاز عاشق و معشوق شیرینتر میداند و در ضمن به قلت بضاعت و کوتاهدستی خود در این صناعت اعتراف مینماید<ref>ر.ک: همان، صفحه هجده</ref>. | ||
قطبالدین متن حكمة الإشراق را نقل و با شرح خود ممزوج مىسازد و در این شرح نهتنها به توضیح لغات و اصطلاحات و بیان تعبیرات تشبیهى و استعارى و کنائى مىپردازد، بلکه آگاهىهاى مفیدى را از بیان مفاهیم فلسفى و عرفانى و اندیشههاى متقدمان و متأخران را بر خواننده عرضه مىدارد که در این مختصر به برخى از آنها اشاره مىگردد: | قطبالدین متن حكمة الإشراق را نقل و با شرح خود ممزوج مىسازد و در این شرح نهتنها به توضیح لغات و اصطلاحات و بیان تعبیرات تشبیهى و استعارى و کنائى مىپردازد، بلکه آگاهىهاى مفیدى را از بیان مفاهیم فلسفى و عرفانى و اندیشههاى متقدمان و متأخران را بر خواننده عرضه مىدارد که در این مختصر به برخى از آنها اشاره مىگردد: | ||
# او در تعریف حکمت اشراق مىگوید: یعنى حکمتى که بر اشراق که کشف باشد نهاده شده یا مقصود حکمت مشرقیان است که اهل فارس هستند و این هم به معنى اول بر مىگردد، زیرا حکمت آنان کشفى و ذوقى بوده و به اشراق نسبت داده شده که همان ظهور انوار عقلى است و اعتماد فارسیان در حکمت بر ذوق و کشف بوده است. او اشاره به اهمیت علوم ایرانیان مىکند و مىگوید حوادث روزگار حکمتهاى آنان را نابود کرده و ملک را از آنان ربوده و اسکندر نیز بیشتر کتابها و حکمتهاى آنان را سوزانده است<ref>ر.ک: همان</ref> | # او در تعریف حکمت اشراق مىگوید: یعنى حکمتى که بر اشراق که کشف باشد نهاده شده یا مقصود حکمت مشرقیان است که اهل فارس هستند و این هم به معنى اول بر مىگردد، زیرا حکمت آنان کشفى و ذوقى بوده و به اشراق نسبت داده شده که همان ظهور انوار عقلى است و اعتماد فارسیان در حکمت بر ذوق و کشف بوده است. او اشاره به اهمیت علوم ایرانیان مىکند و مىگوید حوادث روزگار حکمتهاى آنان را نابود کرده و ملک را از آنان ربوده و اسکندر نیز بیشتر کتابها و حکمتهاى آنان را سوزانده است<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
# و هنگام بحث [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] از نور و ظلمت نزد حکیمان ایرانى، قطبالدین مىگوید: حکماى فارس که به دو اصل نور و ظلمت قائلاند، نور و ظلمت را رمزى از وجوب و امکان مىدانند. نور قائممقام واجبالوجود و ظلمت قائممقام ممکنالوجود است و این بدان معنى نیست که مبدأ نخستین دو حقیقت است، یکى نور و یکى ظلمت، زیرا فضلاى فارس که در دریاى علوم حقیقى غوطهور بودند هرگز چنین پندارى نداشتهاند و از همین روى پیامبر اکرم (ص) درباره آنان فرموده است: لو کان العلم بالثریا لتناولته رجال من فارس<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref> | # و هنگام بحث [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] از نور و ظلمت نزد حکیمان ایرانى، قطبالدین مىگوید: حکماى فارس که به دو اصل نور و ظلمت قائلاند، نور و ظلمت را رمزى از وجوب و امکان مىدانند. نور قائممقام واجبالوجود و ظلمت قائممقام ممکنالوجود است و این بدان معنى نیست که مبدأ نخستین دو حقیقت است، یکى نور و یکى ظلمت، زیرا فضلاى فارس که در دریاى علوم حقیقى غوطهور بودند هرگز چنین پندارى نداشتهاند و از همین روى پیامبر اکرم (ص) درباره آنان فرموده است: لو کان العلم بالثریا لتناولته رجال من فارس<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده</ref>. | ||
# و نیز درباره گفته [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] که جهان هرگز خالى از حکمت نبوده است مىگوید: زیرا همچنان که عنایت الهى اقتضاى وجود این عالم را مىکند، همان عنایت اقتضاى صلاح آن را نیز مىکند و این صلاح بهوسیله حکیمان متأله که شارعان شرایع و مؤسسان قاعدهاند به دست مىآید و اگر زمانى از یکى یا از گروهى از ایشان خالى باشد فساد و هرجومرج حاصل مىآید؛ و نیز درباره خلیفه خداوند در روى زمین مىگوید: یعنى آنکه جانشینى مىکند از خداوند در علم و ریاست و اصلاح عالم زیرا باید خداوند را موجودى باشد که از دیگران به او نزدیکتر باشد که فیض خداوند بهوسیله او به دیگران رسد، بنابراین حافظان علوم حقیقى و قائمان به حجتهاى خدا و اصلاحکنندگان خلق خدا، خلیفه خداوندند در روى زمین بر خلق او<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده و بیست</ref> | # و نیز درباره گفته [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] که جهان هرگز خالى از حکمت نبوده است مىگوید: زیرا همچنان که عنایت الهى اقتضاى وجود این عالم را مىکند، همان عنایت اقتضاى صلاح آن را نیز مىکند و این صلاح بهوسیله حکیمان متأله که شارعان شرایع و مؤسسان قاعدهاند به دست مىآید و اگر زمانى از یکى یا از گروهى از ایشان خالى باشد فساد و هرجومرج حاصل مىآید؛ و نیز درباره خلیفه خداوند در روى زمین مىگوید: یعنى آنکه جانشینى مىکند از خداوند در علم و ریاست و اصلاح عالم زیرا باید خداوند را موجودى باشد که از دیگران به او نزدیکتر باشد که فیض خداوند بهوسیله او به دیگران رسد، بنابراین حافظان علوم حقیقى و قائمان به حجتهاى خدا و اصلاحکنندگان خلق خدا، خلیفه خداوندند در روى زمین بر خلق او<ref>ر.ک: همان، صفحه نوزده و بیست</ref>. | ||
و بالاخره آنجا که [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] گفته است: کتاب ما براى طالبان تأله و بحث است، او مىگوید: زیرا اینان جامع هر دو حکمت هستند. حکمت ذوقیه که با آن انوار الهى را دریافت مىکنند و حکمت بحثیه که با آن اصول و قواعد علوم را در مىیابند همچون علم منطق و طبیعى و الهى؛ و در این بحث که همچنان که محسوسات را مشاهده مىکنیم روحانیات را هم مشاهده مىکنیم مىگوید: محسوسات مانند ستارگان و اجسام طبیعى که بر پایه آن علوم هیئت و طبیعیات استوارند و روحانیات مانند ذاتهای مجرد و اشراقها و هیئتهاى نورى آنها که علوم الهى و اسرار ربانى بر آن مبتنى است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستویک</ref> | و بالاخره آنجا که [[سهروردی، یحیی بن حبش|سهروردى]] گفته است: کتاب ما براى طالبان تأله و بحث است، او مىگوید: زیرا اینان جامع هر دو حکمت هستند. حکمت ذوقیه که با آن انوار الهى را دریافت مىکنند و حکمت بحثیه که با آن اصول و قواعد علوم را در مىیابند همچون علم منطق و طبیعى و الهى؛ و در این بحث که همچنان که محسوسات را مشاهده مىکنیم روحانیات را هم مشاهده مىکنیم مىگوید: محسوسات مانند ستارگان و اجسام طبیعى که بر پایه آن علوم هیئت و طبیعیات استوارند و روحانیات مانند ذاتهای مجرد و اشراقها و هیئتهاى نورى آنها که علوم الهى و اسرار ربانى بر آن مبتنى است<ref>ر.ک: همان، صفحه بیستویک</ref>. | ||
و در پایان کتاب به مصداق: من صنف فقد استهدف و من ألف فقد استقذف به کم بضاعتى و کوتاهدستی خود در این صناعت اعتراف و به خطاها و سهوهاى خود اقرار مىنماید و از اینکه فترتى پیش آمده که او را از مباحثه و اشتغال و مطالعه و قیلوقال بازداشته اعتذار مىجوید<ref>ر.ک: همان</ref> | و در پایان کتاب به مصداق: من صنف فقد استهدف و من ألف فقد استقذف به کم بضاعتى و کوتاهدستی خود در این صناعت اعتراف و به خطاها و سهوهاى خود اقرار مىنماید و از اینکه فترتى پیش آمده که او را از مباحثه و اشتغال و مطالعه و قیلوقال بازداشته اعتذار مىجوید<ref>ر.ک: همان</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش