پرش به محتوا

الصواعق الإلهية في الرد علی الوهابية (نجدی): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده')
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:
| شابک =964-5688-11-6
| شابک =964-5688-11-6
| تعداد جلد =1
| تعداد جلد =1
| کتابخانۀ دیجیتال نور =
| کتابخانۀ دیجیتال نور =38711
| کد پدیدآور =
| کد پدیدآور =
| پس از =
| پس از =
خط ۳۲: خط ۳۲:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
در سال 1160‎ق، محمد‎ بن ‎عبدالوهاب با محمد بن ‎سعود، رئیس درعیه، به توافق رسید که به خیال خویش بار دیگر توحید را به مسلمانان بیاموزند. این توافق سرآغاز فتواهای تکفیری محمد بن‎ عبدالوهاب و قتل و غارت مسلمانان به ‎دست‎ آل‎سعود بود. این جنایات باعث بحث‎های فراوانی در میان مردم و عالمان منطقه شد. برخی از طرف‎داران محمد بن ‎عبدالوهاب از برادر ایشان، یعنی سلیمان بن ‎عبدالوهاب (متوفی 1208ق) که قاضی شهر حریملاء بود، درباره‎ فتاوای‎ برادرش محمد بن‎ عبدالوهاب سؤال می‎کردند. [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن‎ عبدالوهاب]]‎، در سال 1167ق، در جواب یکی از سؤال‎کنندگان، به نقد افکار برادرش پرداخت و کتابی پرمحتوا و علمی در نقد فتاوای تکفیری برادرش محمد بن‎ عبدالوهاب‎ تحریر‎ کرد که یکی از بهترین آثار ردیه بر آرا و افکار وهابیت است. این کتاب با عناوین مختلفی در تذکره‎ها آمده است. گویا اسم اول آن «فصل الخطاب في الرد‎ علی‎ محمد بن ‎عبدالوهاب» بوده که به‎اشتباه، بعضی خیال کرده‎اند کتاب‎ دیگری‎ از [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن‎ عبدالوهاب]] در نقد‎ وهابیت‎ است‎. اولین ناشران آن در هند نام آن را به «الصواعق الإلهية في الرّد علی الوهابية» تغییر داده‎اند<ref>ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص185-184</ref>‎.
در سال 1160‎ق، محمد‎ بن ‎عبدالوهاب با محمد بن ‎سعود، رئیس درعیه، به توافق رسید که به خیال خویش بار دیگر توحید را به مسلمانان بیاموزند. این توافق سرآغاز فتواهای تکفیری محمد بن‎ عبدالوهاب و قتل و غارت مسلمانان به ‎دست‎ آل‎سعود بود. این جنایات باعث بحث‎های فراوانی در میان مردم و عالمان منطقه شد. برخی از طرف‎داران محمد بن ‎عبدالوهاب از برادر ایشان، یعنی سلیمان بن ‎عبدالوهاب (متوفی 1208ق) که قاضی شهر حریملاء بود، درباره‎ فتاوای‎ برادرش محمد بن‎ عبدالوهاب سؤال می‎کردند. [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن‎ عبدالوهاب]]‎، در سال 1167ق، در جواب یکی از سؤال‎کنندگان، به نقد افکار برادرش پرداخت و کتابی پرمحتوا و علمی در نقد فتاوای تکفیری برادرش محمد بن‎ عبدالوهاب‎ تحریر‎ کرد که یکی از بهترین آثار ردیه بر آرا و افکار وهابیت است. این کتاب با عناوین مختلفی در تذکره‎ها آمده است. گویا اسم اول آن «فصل الخطاب في الرد‎ علی‎ محمد بن ‎عبدالوهاب» بوده که به‎اشتباه، بعضی خیال کرده‎اند کتاب‎ دیگری‎ از [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن‎ عبدالوهاب]] در نقد‎ وهابیت‎ است‎. اولین ناشران آن در هند نام آن را به «الصواعق الإلهية في الرّد علی الوهابية» تغییر داده‎اند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/184 ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص185-184]</ref>‎.


[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]]‎ در‎ مقدمه کتاب این نکته را خاطر‎‎نشان می‎سازد که کسی‎ می‎تواند‎ امام مردم شود و فتوا دهد‎ که‎ جامع شرایط اجتهاد باشد؛ یعنی عالم به کتاب خدا و سنّت رسول خدا باشد‎، ناسخ‎ و منسوخ و متقدم و متأخر احکام را‎ بداند‎ و روایت‎ صحیح از ضعیف‎، مرسل‎ از مسند و متصل از‎ منقطع‎ را تمیز دهد. سلیمان بن‎ عبدالوهاب به‎صورت غیر مستقیم به برادرش می‎گوید: بااینکه او‎ شرایط‎ اجتهاد را ندارد، چرا برای امت‎ فتوا‎ می‎دهد‎ و مردم‎ را‎ به زحمت می‎اندازد‎. وی‎ در ادامه تصریح می‎کند که برادرش مجتهد نیست و به این نکته ظریف اشاره می‎کند که: «امروزه‎ مردم‎ گرفتار‎ کسانی شده‎اند که خود را به کتاب‎ و سنّت‎ منتسب‎ می‎کنند‎ و می‎گویند‎ گفتار‎ خود را از آن دو گرفته‎ایم‎... اینان گفتار خود را به اهل علم عرضه نمی‎کنند و هرکس هم با فهم آنان مخالفت کرد، او را تکفیر می‎کنند‎. این در حالی است که به خدا سوگند این افراد یک‎دهم شرایط اجتهاد را هم ندارند. این فردی که یک‎دهم اجتهاد را ندارد، برای هیچ‎یک از افراد امت ارزشی قائل‎ نیست‎ و همه را جاهل یا کافر می‎داند. خدایا، گمراه را هدایت کن و او را به جاده حق بازگردان»<ref>ر.ک: همان، ص‎186؛ مقدمه، ص15</ref>‎.
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]]‎ در‎ مقدمه کتاب این نکته را خاطر‎‎نشان می‎سازد که کسی‎ می‎تواند‎ امام مردم شود و فتوا دهد‎ که‎ جامع شرایط اجتهاد باشد؛ یعنی عالم به کتاب خدا و سنّت رسول خدا باشد‎، ناسخ‎ و منسوخ و متقدم و متأخر احکام را‎ بداند‎ و روایت‎ صحیح از ضعیف‎، مرسل‎ از مسند و متصل از‎ منقطع‎ را تمیز دهد. سلیمان بن‎ عبدالوهاب به‎صورت غیر مستقیم به برادرش می‎گوید: بااینکه او‎ شرایط‎ اجتهاد را ندارد، چرا برای امت‎ فتوا‎ می‎دهد‎ و مردم‎ را‎ به زحمت می‎اندازد‎. وی‎ در ادامه تصریح می‎کند که برادرش مجتهد نیست و به این نکته ظریف اشاره می‎کند که: «امروزه‎ مردم‎ گرفتار‎ کسانی شده‎اند که خود را به کتاب‎ و سنّت‎ منتسب‎ می‎کنند‎ و می‎گویند‎ گفتار‎ خود را از آن دو گرفته‎ایم‎... اینان گفتار خود را به اهل علم عرضه نمی‎کنند و هرکس هم با فهم آنان مخالفت کرد، او را تکفیر می‎کنند‎. این در حالی است که به خدا سوگند این افراد یک‎دهم شرایط اجتهاد را هم ندارند. این فردی که یک‎دهم اجتهاد را ندارد، برای هیچ‎یک از افراد امت ارزشی قائل‎ نیست‎ و همه را جاهل یا کافر می‎داند. خدایا، گمراه را هدایت کن و او را به جاده حق بازگردان»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/186 ر.ک: همان، ص‎186]؛ [https://www.noorlib.ir/View/fa/Book/BookView/Image/38711/1/15 مقدمه، ص15]</ref>‎.


[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] رفتار وهابیان را به خوارج‎ تشبیه‎ کرده و برای اثبات دیدگاه خود به سخنان ابن ‎عباس و ابن ‎عمر استناد جسته است. از ابن ‎عباس نقل کرده که: «مثل خوارج نباشید که به ‎جهت جهل‎ و تأویل‎ آیات قرآنیِ مربوط به مشرکین‎ و اهل‎ کتاب، خون مسلمانان را ریختند و اموال آنان را غارت کردند». از ابن ‎عمر نیز نقل کرده: «خوارج شرورترین افرادند که آیات نازل‎شده درباره کفار‎ را‎ بر مسلمانان منطبق ساختند»<ref>ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص‎187</ref>‎.
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] رفتار وهابیان را به خوارج‎ تشبیه‎ کرده و برای اثبات دیدگاه خود به سخنان ابن ‎عباس و ابن ‎عمر استناد جسته است. از ابن ‎عباس نقل کرده که: «مثل خوارج نباشید که به ‎جهت جهل‎ و تأویل‎ آیات قرآنیِ مربوط به مشرکین‎ و اهل‎ کتاب، خون مسلمانان را ریختند و اموال آنان را غارت کردند». از ابن ‎عمر نیز نقل کرده: «خوارج شرورترین افرادند که آیات نازل‎شده درباره کفار‎ را‎ بر مسلمانان منطبق ساختند»<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/187 ر.ک: فرمانیان، مهدی، ص‎187]</ref>‎.


[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] در فصل بعدی، خواننده را به این نکته توجه می‎دهد که از قرآن و سیره و سنّت رسول خدا این مطلب‎ به‎ دست‎ می‎آید که ایمان و نفاق در یک نفر قابل جمع است. [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن ‎تیمیه]] گفته: می‎شود در قلب مسلمانی هم مقداری ایمان، هم مقداری کفر و هم‎ مقداری‎ نفاق باشد و این فرد، مسلمان است، به شرط آنکه کفرش او را تماماً از اسلام خارج نکند؛ زیرا پیامبر(ص) با عبدالله بن‎ ابی که مشهورترین منافق مدینه بود، معامله مسلمان‎ کرد‎ و تمام‎ حقوق اسلامی‎ را بر او مترتب می‎ساخت. پیامبر(ص) فرمودند که هرکس شهادتین را بگوید، خونش محترم است؛ حتی اگر این شهادتین، منافقانه‎ باشد‎ باز‎ حقن دماء می‎آورد<ref>ر.ک: همان، ص‎195-194 </ref>‎.
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] در فصل بعدی، خواننده را به این نکته توجه می‎دهد که از قرآن و سیره و سنّت رسول خدا این مطلب‎ به‎ دست‎ می‎آید که ایمان و نفاق در یک نفر قابل جمع است. [[ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم|ابن ‎تیمیه]] گفته: می‎شود در قلب مسلمانی هم مقداری ایمان، هم مقداری کفر و هم‎ مقداری‎ نفاق باشد و این فرد، مسلمان است، به شرط آنکه کفرش او را تماماً از اسلام خارج نکند؛ زیرا پیامبر(ص) با عبدالله بن‎ ابی که مشهورترین منافق مدینه بود، معامله مسلمان‎ کرد‎ و تمام‎ حقوق اسلامی‎ را بر او مترتب می‎ساخت. پیامبر(ص) فرمودند که هرکس شهادتین را بگوید، خونش محترم است؛ حتی اگر این شهادتین، منافقانه‎ باشد‎ باز‎ حقن دماء می‎آورد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/194 ر.ک: همان، ص‎195-194] </ref>‎.


در ادامه [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان‎ بن ‎عبدالوهاب‎]] برای چندمین بار به خواننده تذکر می‎دهد که برادرش مجتهد مسلَّم نیست و شرایط اجتهاد در او وجود ندارد. لذا‎ استنباط‎ افرادی‎ مثل محمد بن ‎عبدالوهاب اعتباری ندارد و نباید حُکّام بر اساس آن‎ عملی را انجام دهند<ref>ر.ک: همان، ص‎195</ref>‎.  
در ادامه [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان‎ بن ‎عبدالوهاب‎]] برای چندمین بار به خواننده تذکر می‎دهد که برادرش مجتهد مسلَّم نیست و شرایط اجتهاد در او وجود ندارد. لذا‎ استنباط‎ افرادی‎ مثل محمد بن ‎عبدالوهاب اعتباری ندارد و نباید حُکّام بر اساس آن‎ عملی را انجام دهند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/195 ر.ک: همان، ص‎195]</ref>‎.  


[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|شیخ سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] در بخش بعدی کتاب خود به اصل دیگری برای منع‎ تکفیر‎ مسلمانان‎ اشاره می‎کند و می‎نویسد: یکی از ادله ناصواب‎ بودن عقیده وهابیان این است‎ که‎ پیامبر(ص) فرمود: «تدرأ الحدود بالشبهات» و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در شرح آن می‎‎نویسد که هرکس از اهل بدعت‎ از‎ فرق‎ اسلامی به‎سبب استناد به آیه یا روایتی، امر بر آن ملتبس شد‎، محکوم‎ به‎ کفر نمی‎شود و این همان چیزی است که ابن‎ تیمیه هم پذیرفته است.  
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|شیخ سلیمان بن ‎عبدالوهاب]] در بخش بعدی کتاب خود به اصل دیگری برای منع‎ تکفیر‎ مسلمانان‎ اشاره می‎کند و می‎نویسد: یکی از ادله ناصواب‎ بودن عقیده وهابیان این است‎ که‎ پیامبر(ص) فرمود: «تدرأ الحدود بالشبهات» و [[نووی، یحیی بن شرف|نووی]] در شرح آن می‎‎نویسد که هرکس از اهل بدعت‎ از‎ فرق‎ اسلامی به‎سبب استناد به آیه یا روایتی، امر بر آن ملتبس شد‎، محکوم‎ به‎ کفر نمی‎شود و این همان چیزی است که ابن‎ تیمیه هم پذیرفته است.  


[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان]] در ادامه‎ به‎ طرف‎داران‎ محمد بن‎ عبدالوهاب می‎گوید: آیا باز هم خیال می‎کنید صدا زدن غائب، کفر اکبر است‎، ولی‎ ائمه اسلام آن را نفهمیدند و فقط شما فهمیدید؟! آیا خیال می‎کنید به صرف بیان‎ عقیده‎ خود‎ برای مخالف، حجت بر آنان تمام شد و چون حجت را - یعنی حرف شما را‎ شنیدند - تمام کردید و نپذیرفتند، باید آنان را به قتل برسانید؟ <ref>ر.ک: همان</ref>‎.  
[[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان]] در ادامه‎ به‎ طرف‎داران‎ محمد بن‎ عبدالوهاب می‎گوید: آیا باز هم خیال می‎کنید صدا زدن غائب، کفر اکبر است‎، ولی‎ ائمه اسلام آن را نفهمیدند و فقط شما فهمیدید؟! آیا خیال می‎کنید به صرف بیان‎ عقیده‎ خود‎ برای مخالف، حجت بر آنان تمام شد و چون حجت را - یعنی حرف شما را‎ شنیدند - تمام کردید و نپذیرفتند، باید آنان را به قتل برسانید؟ <ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/195 ر.ک: همان]</ref>‎.  


مؤلف‎ در ادامه مباحث خویش، به تعدادی از روایات نبوی استناد جسته که می‎توان در‎ ردّ‎ و نقد افکار وهابیان از آنها استفاده کرد. در [[صحيح البخاري|صحیح بخاری]] آمده است‎ که‎ پیامبر(ص)‎ فرمود: «و لايزال أمر هذه الأمّة مستقيماً حتّی تقوم السّاعة».  
مؤلف‎ در ادامه مباحث خویش، به تعدادی از روایات نبوی استناد جسته که می‎توان در‎ ردّ‎ و نقد افکار وهابیان از آنها استفاده کرد. در [[صحيح البخاري|صحیح بخاری]] آمده است‎ که‎ پیامبر(ص)‎ فرمود: «و لايزال أمر هذه الأمّة مستقيماً حتّی تقوم السّاعة».  


این حدیث نشان می‎دهد که امت اسلام هیچ‎گاه به بلاد شرک و کفر‎ تبدیل‎ نخواهد شد؛ در‎حالی‎که شما می‎گویید تمام بلاد مسلمانان را شرک و کفر اکبر فرا‎گرفته است. اگر بگویید‎ ‎پیامبر‎ فرموده: امت من به 73 فرقه تقسیم می‎شوند که فقط یکی اهل‎ نجات‎ و فرقه ناجیه است، جواب گوییم: اتفاقاً این‎ روایت‎ مؤید‎ سخن ماست که نشان می‎دهد اگرچه بیشتر‎ از‎ هفتاد فرقه از فرقه‎های اسلام بدعت‎گذارند و در آتش، اما از امت اسلام خارج‎ نمی‎شوند‎ و امت محمد محسوب می‎شوند. آیا‎ مگر‎ ظالمان از‎ امت‎ اسلام‎ به جهنم نمی‎روند؛ در‎حالی‎که قطعاً مسلمان‎ محسوب‎ می‎شوند. پس صرف اهل جهنم بودن، دلیل بر مسلمان نبودن در این‎ دنیا‎ نیست<ref>ر.ک: همان، ص‎196-195</ref>‎.  
این حدیث نشان می‎دهد که امت اسلام هیچ‎گاه به بلاد شرک و کفر‎ تبدیل‎ نخواهد شد؛ در‎حالی‎که شما می‎گویید تمام بلاد مسلمانان را شرک و کفر اکبر فرا‎گرفته است. اگر بگویید‎ ‎پیامبر‎ فرموده: امت من به 73 فرقه تقسیم می‎شوند که فقط یکی اهل‎ نجات‎ و فرقه ناجیه است، جواب گوییم: اتفاقاً این‎ روایت‎ مؤید‎ سخن ماست که نشان می‎دهد اگرچه بیشتر‎ از‎ هفتاد فرقه از فرقه‎های اسلام بدعت‎گذارند و در آتش، اما از امت اسلام خارج‎ نمی‎شوند‎ و امت محمد محسوب می‎شوند. آیا‎ مگر‎ ظالمان از‎ امت‎ اسلام‎ به جهنم نمی‎روند؛ در‎حالی‎که قطعاً مسلمان‎ محسوب‎ می‎شوند. پس صرف اهل جهنم بودن، دلیل بر مسلمان نبودن در این‎ دنیا‎ نیست<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/195 ر.ک: همان، ص‎196-195]</ref>‎.  


نویسنده کتاب، در فصل بعد به اوصاف اهل شرک‎ می‎پردازد‎ و می‎نویسد: آنچه از قرآن‎ درباره‎ شرک می‎توان فهمید، آن است که اهل شرک به اشیا یا افرادی صفت الوهیت داده و تصریح کرده‎اند که آنها اله خود هستند و اله واحد را صراحتاً انکار می‎کردند. لذا خدای‎ متعال‎ به آنان نهیب زد که برای من، مثل و ندّ قرار ندهید. بر همین اساس باید گفت اگر این امور شرک هم باشد، از مصادیق شرک اصغر است. عده‎ای از علما‎ آن‎ را از‎ مصادیق شرک ندانسته و فقط آن را فعل حرام دانسته و برخی حکم به کراهت داده‎اند<ref>ر.ک: همان، ص197</ref>‎.  
نویسنده کتاب، در فصل بعد به اوصاف اهل شرک‎ می‎پردازد‎ و می‎نویسد: آنچه از قرآن‎ درباره‎ شرک می‎توان فهمید، آن است که اهل شرک به اشیا یا افرادی صفت الوهیت داده و تصریح کرده‎اند که آنها اله خود هستند و اله واحد را صراحتاً انکار می‎کردند. لذا خدای‎ متعال‎ به آنان نهیب زد که برای من، مثل و ندّ قرار ندهید. بر همین اساس باید گفت اگر این امور شرک هم باشد، از مصادیق شرک اصغر است. عده‎ای از علما‎ آن‎ را از‎ مصادیق شرک ندانسته و فقط آن را فعل حرام دانسته و برخی حکم به کراهت داده‎اند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/197 ر.ک: همان، ص197]</ref>‎.  


آخرین فصل کتاب، اختصاص به اوصاف ‎‎مسلمان‎ دارد که شیخ سلیمان با ذکر 52 روایت از رسول خدا به اثبات‎ می‎رساند‎ که‎ اسلام به گفتن شهادتین ثابت می‎شود و صرف بیان شهادتین، حتی اگر به‎ جهت ترس یا نفاق‎ باشد، باعث احترام خون، مال، ناموس و آبروی گوینده آن می‎شود و تنها با انکار‎ ضروری دین، این فرد‎ از‎ امت اسلام خارج می‎شود؛ آن‎هم به حکم مجتهد مسلَّم و نه به حکم کسی که در اجتهاد او شک وجود دارد<ref>ر.ک: همان، ص198</ref>.
آخرین فصل کتاب، اختصاص به اوصاف ‎‎مسلمان‎ دارد که شیخ سلیمان با ذکر 52 روایت از رسول خدا به اثبات‎ می‎رساند‎ که‎ اسلام به گفتن شهادتین ثابت می‎شود و صرف بیان شهادتین، حتی اگر به‎ جهت ترس یا نفاق‎ باشد، باعث احترام خون، مال، ناموس و آبروی گوینده آن می‎شود و تنها با انکار‎ ضروری دین، این فرد‎ از‎ امت اسلام خارج می‎شود؛ آن‎هم به حکم مجتهد مسلَّم و نه به حکم کسی که در اجتهاد او شک وجود دارد<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/198 ر.ک: همان، ص198]</ref>.


مؤلف‎ کتاب، احادیث این بخش را بدون هیچ توضیحی ذکر کرده و شاید دلیل آن وضوح بسیار زیاد این احادیث است که خواننده خود به مضمون آن دست می‎یابد. آخرین حدیثی که‎ [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان‎ بن‎ عبدالوهاب]] ذکر می‎کند، حدیث معروف «سباب المسلم فسوق و قتاله كفر» است، تا به طرف‎داران محمد بن‎ عبدالوهاب بفهماند آن کسی که کافر است، طبق تصریح رسول خدا، شما هستید‎ که‎ مسلمانان را می‎کشید، نه مسلمانانی که نماز می‎خوانند و روزه می‎گیرند و فقط ایرادشان این است که حرف شما را نمی‎پذیرند<ref>ر.ک: همان</ref>‎.
مؤلف‎ کتاب، احادیث این بخش را بدون هیچ توضیحی ذکر کرده و شاید دلیل آن وضوح بسیار زیاد این احادیث است که خواننده خود به مضمون آن دست می‎یابد. آخرین حدیثی که‎ [[نجدی، سلیمان بن عبدالوهاب|سلیمان‎ بن‎ عبدالوهاب]] ذکر می‎کند، حدیث معروف «سباب المسلم فسوق و قتاله كفر» است، تا به طرف‎داران محمد بن‎ عبدالوهاب بفهماند آن کسی که کافر است، طبق تصریح رسول خدا، شما هستید‎ که‎ مسلمانان را می‎کشید، نه مسلمانانی که نماز می‎خوانند و روزه می‎گیرند و فقط ایرادشان این است که حرف شما را نمی‎پذیرند<ref>[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/46805/198 ر.ک: همان]</ref>‎.


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
خط ۸۳: خط ۸۳:


[[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]
[[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]]
[[رده:25 اسفند الی 24 فروردین(97)]]
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش