پرش به محتوا

خاطرات مدرسه ما: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ها ' به '‌ها '
جز (جایگزینی متن - ' های ' به '‌های ')
جز (جایگزینی متن - ' ها ' به '‌ها ')
خط ۶۴: خط ۶۴:


== درحاشیه ==
== درحاشیه ==
از دانش آموزان خواسته شد بپندارند که در سن ٢٥ تا ٣٠ سالگی هستند و دارند خاطرات مدرسه را پس از سال ها بازگوئی می‌کنند.
از دانش آموزان خواسته شد بپندارند که در سن ٢٥ تا ٣٠ سالگی هستند و دارند خاطرات مدرسه را پس از سال‌ها بازگوئی می‌کنند.


== بخشی از خاطرات دانش آموزان ==
== بخشی از خاطرات دانش آموزان ==
خط ۷۰: خط ۷۰:


== کلاس چهارم ==
== کلاس چهارم ==
- امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده سالگی اش را تعریف کرد و من را به یاد روزهایی انداخت که کلاس چهارم بودم. یاد روزی که به همراه آقای حسینی به موزه مردم شناسی رفتیم. در آنجا شمشیرهای قدیمی تذهیب شده بود و سنگ هایی که انسان ها در گذشته با آن آتش می ساختند. از این نوع سنگ ها در جهان بسیار کم است. خمره‌های بزرگی در آنجا بود که پس از مرگ افراد را در آن می‌گذاشتند و با بسیاری از ابزارهایی که درگذشته انسان ها از آن استفاده می کردند، آشنا شدیم.      علی هاشمی پور- چهارم حکمت
- امروز زاد روز ٢٥ سالگی من است. یکی از دوستانم برای من خاطره یازده سالگی اش را تعریف کرد و من را به یاد روزهایی انداخت که کلاس چهارم بودم. یاد روزی که به همراه آقای حسینی به موزه مردم شناسی رفتیم. در آنجا شمشیرهای قدیمی تذهیب شده بود و سنگ هایی که انسان‌ها در گذشته با آن آتش می ساختند. از این نوع سنگ‌ها در جهان بسیار کم است. خمره‌های بزرگی در آنجا بود که پس از مرگ افراد را در آن می‌گذاشتند و با بسیاری از ابزارهایی که درگذشته انسان‌ها از آن استفاده می کردند، آشنا شدیم.      علی هاشمی پور- چهارم حکمت


- بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار می کنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود.               کسری ابراهیم پور- چهارم دانش
- بهترین خاطره من این بود که ما را برای اردو به پارک جنگلی بردند و من و دوستان نهال درخت کاشتیم. دوستم آیین نهال پرتغال کاشت و من نهال اکالیپتوس کاشتم. یک روز دیگر ما را به موزه بردند. من با دیدن آثاری در موزه احساس کردم در سفرهای روزگاران پیش هستم. یک روز دیگر ما را به نمایشگاه کتاب بردند و دوستم آیین کتابی در مورد صحرا و من کتاب تصویری خریدم. من به کلاس دانش افتخار می کنم چون ما در مسابقه رده بندی رتبه اول را بدست آوردیم واین بخاطر همت آموزگار خوب ما بود.               کسری ابراهیم پور- چهارم دانش
خط ۸۹: خط ۸۹:
'''- روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سوالات پاسخ دادم و متأسفانه نمره ی خوبی نگرفتم. اما با آن اشتباه یاد گرفتم زمانی که امتحان دارم باید خوب درسم را بخوانم تا نتیجه ی خوبی بگیرم. چند روز به امتحان تاریخ مدنی مانده بود که مدرسه تمام شد. رفتم خانه ناهار مورد علاقه ام یعنی ماکارانی با سوسیس خوردم و کمی استراحت کردم و سپس مشق هایم را انجام دادم. درس تاریخ مدنی را هم خواندم و روز امتحان به سوالات به راحتی پاسخ دادم و نمره ی ٢٠ گرفتم.'''
'''- روزی امتحان تاریخ داشتم و من آن را نادیده گرفتم. روز امتحان به سختی به سوالات پاسخ دادم و متأسفانه نمره ی خوبی نگرفتم. اما با آن اشتباه یاد گرفتم زمانی که امتحان دارم باید خوب درسم را بخوانم تا نتیجه ی خوبی بگیرم. چند روز به امتحان تاریخ مدنی مانده بود که مدرسه تمام شد. رفتم خانه ناهار مورد علاقه ام یعنی ماکارانی با سوسیس خوردم و کمی استراحت کردم و سپس مشق هایم را انجام دادم. درس تاریخ مدنی را هم خواندم و روز امتحان به سوالات به راحتی پاسخ دادم و نمره ی ٢٠ گرفتم.'''


'''- تیم ها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در مسابقه ی فوتبال شرکت کرده بودند. یادش بخیر ما از کلاس ششم شکست خوردیم. باخت ما باعث شد در بازی فینال چهارم و ششم بازی کنند. همه فکر می کردند که ششم با گل زیاد برنده می شود. و بازی را تماشا نکردند. مادرم آن روز به دنبال من نیامده بود و من بازی را تماشا کردم.  در پایان بازی با تعجب چهارم پیروز شد. فردا در مدرسه خبر پیچید. ششم با سرافکندگی پاسخ هیچ کسی را نمی داد. پس از آن روز هیچ کس یادش نبود و موضوع پایان یافت.'''
'''- تیم‌ها آماده شده بودند و همه منتظر روز آغاز مسابقات بودند. بیشتر دانش آموزان در مسابقه ی فوتبال شرکت کرده بودند. یادش بخیر ما از کلاس ششم شکست خوردیم. باخت ما باعث شد در بازی فینال چهارم و ششم بازی کنند. همه فکر می کردند که ششم با گل زیاد برنده می شود. و بازی را تماشا نکردند. مادرم آن روز به دنبال من نیامده بود و من بازی را تماشا کردم.  در پایان بازی با تعجب چهارم پیروز شد. فردا در مدرسه خبر پیچید. ششم با سرافکندگی پاسخ هیچ کسی را نمی داد. پس از آن روز هیچ کس یادش نبود و موضوع پایان یافت.'''


== منابع ==
== منابع ==
۶۱٬۱۸۹

ویرایش