۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'مساله' به 'مسأله') |
||
خط ۱۷: | خط ۱۷: | ||
| سال نشر = 1419 ق یا 1999 م | | سال نشر = 1419 ق یا 1999 م | ||
| کد اتوماسیون = | | کد اتوماسیون =AUTOMATIONCODE01114AUTOMATIONCODE | ||
| چاپ =1 | | چاپ =1 | ||
| تعداد جلد =1 | | تعداد جلد =1 | ||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
او با ادله عقلى و نقلى اثبات مىكند، هر آن چه كه در عالم پايين تحقق دارد، صورتى است از حقايق عالم بالا، لذا هيچ تبدل و تغيرى در امور عالم به وجود نخواهد آمد؛ اما تحولات و تغييرات عالم به وجود حقايق منتسب نمىباشد، بلكه همه آنها مربوط به ماده و استعدادهاى اجسام مىباشد كه از لوازم عالم دنياست. او در اين فصل از قضاء و قدر الهى نيز بحث مىكند. | او با ادله عقلى و نقلى اثبات مىكند، هر آن چه كه در عالم پايين تحقق دارد، صورتى است از حقايق عالم بالا، لذا هيچ تبدل و تغيرى در امور عالم به وجود نخواهد آمد؛ اما تحولات و تغييرات عالم به وجود حقايق منتسب نمىباشد، بلكه همه آنها مربوط به ماده و استعدادهاى اجسام مىباشد كه از لوازم عالم دنياست. او در اين فصل از قضاء و قدر الهى نيز بحث مىكند. | ||
يكى از مباحثى كه در اين رساله مورد بررسى قرار گرفته است، تجرد نفس انسانى است. علامه به تبع آخوند [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتالهين]] قائل است، نفس انسانى جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء مىباشد؛ يعنى به حدوث نفس كه امرى است، جسمانى حادث شده و با تطورات آن به تكامل رسيد و تجرد پيدا مىكند، لذا با زوال آن زايل نمىشود. او اين | يكى از مباحثى كه در اين رساله مورد بررسى قرار گرفته است، تجرد نفس انسانى است. علامه به تبع آخوند [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|صدر المتالهين]] قائل است، نفس انسانى جسمانیة الحدوث و روحانیة البقاء مىباشد؛ يعنى به حدوث نفس كه امرى است، جسمانى حادث شده و با تطورات آن به تكامل رسيد و تجرد پيدا مىكند، لذا با زوال آن زايل نمىشود. او اين مسأله را از اصول خاص حكمت اسلامى متاخر دانسته است و مىگويد: «فهذه الأنواع جميعا جسمانیة الحدوث روحانیة البقاء... خلافا لجميع الفلاسفة المتقدمين من حكماء مصر و يونان و غيرهم و قدماء حكماء الإسلام.»<ref>الرسائل التوحيدية، ص 71</ref> | ||
علامه در آخر شبهه مشهورى كه در تنافى بين جواز تكليف و قضا و قدر الهى وجود دارد را مورد بررسى قرار داده و تعارض حاصل از جريان قضا و قدر الهى در عالم و جائز بودن تكليف را ساخته وهم دانسته و از آن جواب مىدهد. | علامه در آخر شبهه مشهورى كه در تنافى بين جواز تكليف و قضا و قدر الهى وجود دارد را مورد بررسى قرار داده و تعارض حاصل از جريان قضا و قدر الهى در عالم و جائز بودن تكليف را ساخته وهم دانسته و از آن جواب مىدهد. |
ویرایش