۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (A-esmaili@noornet.net صفحهٔ عبدالرزاق کاشی، عبدالرزاق بن جلالالدین را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به کاشانی، عبدالرزاق بن جلالالدین منتقل...) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷۰: | خط ۷۰: | ||
كمال الدّين از جمله در اثبات وحدت مىگويد«از امام محقّق جعفر صادق-رضى اللّه تعالى عنه-آمده است كه:انّى اكرّر آية حتّى اسمع من قائلها»من آيتى را كه مىخوانم چندانش باز مىگردانم تا آن را از گويندهاش بشنوم و او زبان خويش در اين معنى چون شجرۀ موسى يافت كه گفت إنّى انا اللّه(طه،/20آيۀ 14)و اگر متعيّن بودى در دو صورت چگونه ظهور يافتى؟و اينكه در قرآن مجيد مىگويد '''و هو الّذى فى السّماء اله و فى الارض اله'''(زخرف،/43آيۀ 84)چگونه صادق بودى؟و يا اينكه مىگويد'''ما يكون من نجوى ثلاثة الاّ هو رابعهم'''(مجادله،/58آيۀ 8).و آنگاه در تأييد بيشتر عقيدۀ خود به اين سخن از امير مومنان(ع)استناد مىجويد كه:هو مع كلّ شىء لا بمقارنة و غير كلّ شىء لا بمزايلة.اين نامه،اگر اصل باشد،و انشاى جامى و پرداخت او در كار نيامده باشد،نشان مىدهد كه كمال الدّين در انشاى پارسى بسيار چيره دست بوده است.در اين نامه،سه بيت از حديقۀ سنائى بمناسبت ياد كرده،و يك رباعى از نور الدّين عبد الصمد اصفهانى نطنزى آورده كه همه در وحدت است و بسيار بجا و نيك افتاده است.آن ابيات را كه براى اثبات مقصود خود ياد كرده،و عقيدۀ خود كمال الدّين را باز مىگويد در زير مىآورم: | كمال الدّين از جمله در اثبات وحدت مىگويد«از امام محقّق جعفر صادق-رضى اللّه تعالى عنه-آمده است كه:انّى اكرّر آية حتّى اسمع من قائلها»من آيتى را كه مىخوانم چندانش باز مىگردانم تا آن را از گويندهاش بشنوم و او زبان خويش در اين معنى چون شجرۀ موسى يافت كه گفت إنّى انا اللّه(طه،/20آيۀ 14)و اگر متعيّن بودى در دو صورت چگونه ظهور يافتى؟و اينكه در قرآن مجيد مىگويد '''و هو الّذى فى السّماء اله و فى الارض اله'''(زخرف،/43آيۀ 84)چگونه صادق بودى؟و يا اينكه مىگويد'''ما يكون من نجوى ثلاثة الاّ هو رابعهم'''(مجادله،/58آيۀ 8).و آنگاه در تأييد بيشتر عقيدۀ خود به اين سخن از امير مومنان(ع)استناد مىجويد كه:هو مع كلّ شىء لا بمقارنة و غير كلّ شىء لا بمزايلة.اين نامه،اگر اصل باشد،و انشاى جامى و پرداخت او در كار نيامده باشد،نشان مىدهد كه كمال الدّين در انشاى پارسى بسيار چيره دست بوده است.در اين نامه،سه بيت از حديقۀ سنائى بمناسبت ياد كرده،و يك رباعى از نور الدّين عبد الصمد اصفهانى نطنزى آورده كه همه در وحدت است و بسيار بجا و نيك افتاده است.آن ابيات را كه براى اثبات مقصود خود ياد كرده،و عقيدۀ خود كمال الدّين را باز مىگويد در زير مىآورم: | ||
{ | {{شعر}} | ||
| | {{ب|''گر ز خورشيد بوم بى نيروست''|2=''از پى ضعف خود نه از پى اوست''}} | ||
{{ب|''احد است و شمار از او معزول''|2=''صمد است و نياز از او فحذول''}} | |||
| | {{ب|''آن احد نى كه عقل داند و فهم''|2=''و آن صمد نى كه حس شناسد و وهم''}} | ||
{{ب|''هر نقش كه بر تختۀ هستى پيداست''|2=''آن صورت آنكس است كان نقش آراست''}} | |||
{{ب|''درياى كهن چو بر زند موجى نو''|2=''موجش خوانند و در حقيقت درياست''}} | |||
احد است و شمار از او معزول | {{پایان شعر}} | ||
| | |||
آن احد نى كه عقل داند و فهم | |||
| | |||
هر نقش كه بر تختۀ هستى پيداست | |||
| | |||
درياى كهن چو بر زند موجى نو | |||
از عالمان شيعه،علامۀ شهيد شوشترى از عبد الرزّاق كاشانى دفاع كرده و در جواب علاء الدولۀ سمنانى گفته است«امثال اين سخنان از فقهاى جامد سر مىزند،و شيخ علاء الدوله به حسب ظاهر در اين مطلب به غير از تعرّض بارد و تحكّم غير وارد كارى نكرده،و مثال آن اين است كه برخى علم منطق را بمجرّد انتساب به حكيمان مخالف شريعت مىدانند و نظر در آن را حرام مىشمارند؛و چنانكه سهروردى در تاريخ الحكماء از حكيم ابو زرعه نقل كرده امثال اين سخن صادر نمىشود الاّ از كسى كه در مقام قدح و طعن بر شريعت باشد زيرا كه مآل انكار منطق و اعمال قواعد آن در بحث و استدلال راجع به اين مىشود كه شريعت به طريقۀ بحث و تحقيق ثابت نمىشود،و يا آنكه كسى كه حامل شريعت است به منزلۀ آنكس باشد كه به گمان اينكه دراهمى كه در[دست]او هست ناسره است از نقّادان روزگار و صرافان بازار اعتبار مىگريخته باشد،و آن دراهم را به كسى نموده باشد كه او را معرفتى از جيّد و ردئ و صحيح و سقيم نباشد!» | از عالمان شيعه،علامۀ شهيد شوشترى از عبد الرزّاق كاشانى دفاع كرده و در جواب علاء الدولۀ سمنانى گفته است«امثال اين سخنان از فقهاى جامد سر مىزند،و شيخ علاء الدوله به حسب ظاهر در اين مطلب به غير از تعرّض بارد و تحكّم غير وارد كارى نكرده،و مثال آن اين است كه برخى علم منطق را بمجرّد انتساب به حكيمان مخالف شريعت مىدانند و نظر در آن را حرام مىشمارند؛و چنانكه سهروردى در تاريخ الحكماء از حكيم ابو زرعه نقل كرده امثال اين سخن صادر نمىشود الاّ از كسى كه در مقام قدح و طعن بر شريعت باشد زيرا كه مآل انكار منطق و اعمال قواعد آن در بحث و استدلال راجع به اين مىشود كه شريعت به طريقۀ بحث و تحقيق ثابت نمىشود،و يا آنكه كسى كه حامل شريعت است به منزلۀ آنكس باشد كه به گمان اينكه دراهمى كه در[دست]او هست ناسره است از نقّادان روزگار و صرافان بازار اعتبار مىگريخته باشد،و آن دراهم را به كسى نموده باشد كه او را معرفتى از جيّد و ردئ و صحيح و سقيم نباشد!» |
ویرایش