۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'پاك' به 'پاک') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
#نویسنده با بيان اين نكته كه اساسا داستان ديندارى، به معناى عبوديت و خضوع در برابر ذات خداى تعالى و تسليم در مقابل اوامر و نواهى اوست، افزوده است كه تديّن نيازمند آمادگى روحى است و تسليم ظاهرى و بدنى كافى نيست. ديندار كسى است كه با اراده و اختيار خودش عبادت مىكند؛ پس بهعنوان مثال، فرعون و همچنين ابليس چون روحشان تسليم نبود، هرچند عارف و آگاه فرض شوند باز هم در واقع گمراه بودند؛ زيرا دچار انحراف عملى و اخلاقى گشتند و در برابر خداى تعالى استكبار ورزيدند و او را نپرستيدند..<ref>ر.ک: همان، ص18-22</ref> | #نویسنده با بيان اين نكته كه اساسا داستان ديندارى، به معناى عبوديت و خضوع در برابر ذات خداى تعالى و تسليم در مقابل اوامر و نواهى اوست، افزوده است كه تديّن نيازمند آمادگى روحى است و تسليم ظاهرى و بدنى كافى نيست. ديندار كسى است كه با اراده و اختيار خودش عبادت مىكند؛ پس بهعنوان مثال، فرعون و همچنين ابليس چون روحشان تسليم نبود، هرچند عارف و آگاه فرض شوند باز هم در واقع گمراه بودند؛ زيرا دچار انحراف عملى و اخلاقى گشتند و در برابر خداى تعالى استكبار ورزيدند و او را نپرستيدند..<ref>ر.ک: همان، ص18-22</ref> | ||
#نویسنده در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين» '''، باتوجه به معناى دين اين پرسش را مطرح كرده است كه مقصود از دين در اينجا چيست؟ او بعد از بيان چند احتمال، خودش ترجيح داده است كه منظور روز جزاست؛ زيرا آنچه مردم، بهخصوص از آن ترس دارند، عبارت از روز حساب است و هركسى كه به روز قيامت ايمان داشته باشد، زندگىاش تغيير مىكند؛ چون مقيد مىشود و بايد فقط در محدوده قوانين الهى حركت كند..<ref>همان، ص34</ref> | #نویسنده در تفسير آيه ''' «أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّين» '''، باتوجه به معناى دين اين پرسش را مطرح كرده است كه مقصود از دين در اينجا چيست؟ او بعد از بيان چند احتمال، خودش ترجيح داده است كه منظور روز جزاست؛ زيرا آنچه مردم، بهخصوص از آن ترس دارند، عبارت از روز حساب است و هركسى كه به روز قيامت ايمان داشته باشد، زندگىاش تغيير مىكند؛ چون مقيد مىشود و بايد فقط در محدوده قوانين الهى حركت كند..<ref>همان، ص34</ref> | ||
#نویسنده پرسيده است كه آيا «فاء» در آيه ''' «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيم» '''، براى سببيت است يا فصاحت؟ اگر براى سببيت باشد، معنايش چنين مىشود كه تكذيب روز جزا، سبب دفع يتيم مىشود و اگر براى فصاحت باشد، دلالت پنهانى بر سببيت دارد؛ زيرا فاى فصيحه، شرط مقدر را نشان مىدهد؛ گويى كه چنين گفته است: خبر بده كه آيا ديدى كسى را كه روز جزا را تكذيب مىكند؟! اگر نديدهاى پس ما به تو نشان مىدهيم؛ او كسى است كه يتيم را مىراند و ديگران را بر كمك به يتيم و بر غذاى او تشويق نمىكند. در اين مطلب، اشارهاى هست به اين مطلب كه اينگونه رفتار، مطابق با عقل سليم و فطرت | #نویسنده پرسيده است كه آيا «فاء» در آيه ''' «فَذلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيم» '''، براى سببيت است يا فصاحت؟ اگر براى سببيت باشد، معنايش چنين مىشود كه تكذيب روز جزا، سبب دفع يتيم مىشود و اگر براى فصاحت باشد، دلالت پنهانى بر سببيت دارد؛ زيرا فاى فصيحه، شرط مقدر را نشان مىدهد؛ گويى كه چنين گفته است: خبر بده كه آيا ديدى كسى را كه روز جزا را تكذيب مىكند؟! اگر نديدهاى پس ما به تو نشان مىدهيم؛ او كسى است كه يتيم را مىراند و ديگران را بر كمك به يتيم و بر غذاى او تشويق نمىكند. در اين مطلب، اشارهاى هست به اين مطلب كه اينگونه رفتار، مطابق با عقل سليم و فطرت پاک نيست و مردم آن را معروف نمىشمارند، بلكه منكرش مىدانند. در اينجا از «ذلك» كه براى اشاره به دور است، استفاده شده تا بر دورى او از ساحت الهى دلالت كند..<ref>ر.ک: همان، ص44-46</ref> | ||
#نویسنده در بحث از آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» '''، يادآور شده است كه اين آيه به پايينترين درجهاى كه انسان در معاشرت با يتيم ممكن است به آن گرفتار شود، اشاره دارد. گاه كسى به جهتى - مثل فقر - نمىتواند به يتيم كمكى كند و يا غذايى بدهد، ولى احساسات انسانى دارد و دلش مىسوزد و ما از چنين شخصى انتظار داريم كه ديگران را براى يارى يتيمان تشويق كند؛ اما مورد بحث اين آيه عبارت از كسى است كه چنان سقوط كرده كه انسانيتش را نيز از دست داده و ديگر عاطفهاى برایش نمانده كه مردم را براى كمك به فقيران ترغيب كند..<ref>همان، ص50-51</ref> | #نویسنده در بحث از آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» '''، يادآور شده است كه اين آيه به پايينترين درجهاى كه انسان در معاشرت با يتيم ممكن است به آن گرفتار شود، اشاره دارد. گاه كسى به جهتى - مثل فقر - نمىتواند به يتيم كمكى كند و يا غذايى بدهد، ولى احساسات انسانى دارد و دلش مىسوزد و ما از چنين شخصى انتظار داريم كه ديگران را براى يارى يتيمان تشويق كند؛ اما مورد بحث اين آيه عبارت از كسى است كه چنان سقوط كرده كه انسانيتش را نيز از دست داده و ديگر عاطفهاى برایش نمانده كه مردم را براى كمك به فقيران ترغيب كند..<ref>همان، ص50-51</ref> | ||
#مؤلف پرسيده است كه در اين آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» ''' چرا فعل بهصورت فعل ماضى (حضّ) نيامده و به شكل مضارع (يحضّ) آمده؟ او خودش پاسخ داده است كه چون فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و اين آيه مىخواهد سيره جارى و مستمرّ را بيان كند كه در اين انسان بهصورت ملكه سوء درآمده است..<ref>همان، ص53</ref> | #مؤلف پرسيده است كه در اين آيه ''' «وَ لا يَحُضُّ عَلى طَعامِ الْمِسْكِين» ''' چرا فعل بهصورت فعل ماضى (حضّ) نيامده و به شكل مضارع (يحضّ) آمده؟ او خودش پاسخ داده است كه چون فعل مضارع دلالت بر استمرار دارد و اين آيه مىخواهد سيره جارى و مستمرّ را بيان كند كه در اين انسان بهصورت ملكه سوء درآمده است..<ref>همان، ص53</ref> |
ویرایش