۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نويسنده' به 'نویسنده') |
جز (جایگزینی متن - 'مىكردند' به 'میكردند') |
||
| خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
غيرت معشوقى، بقيهاى را كه از وجود عاشق مانده است، غارت و بهكلى متلاشى مىسازد؛ در نتيجه، عاشق از دركات بُعد و غيبت، به درجات مقاربت و مخاطبت ترقى مىكند و معشوق، صبر و اصحابش را مانند قناعت، توكل، ورع، شكر و رضا، به يارى او مىفرستد. | غيرت معشوقى، بقيهاى را كه از وجود عاشق مانده است، غارت و بهكلى متلاشى مىسازد؛ در نتيجه، عاشق از دركات بُعد و غيبت، به درجات مقاربت و مخاطبت ترقى مىكند و معشوق، صبر و اصحابش را مانند قناعت، توكل، ورع، شكر و رضا، به يارى او مىفرستد. | ||
عاشق در اثر سُكر توجه و خطاب معشوق، از مبادى آداب عدول مىكند و در مناظرات دلپذيرى كه صورت مىگيرد، گاهى به شكر و زمانى به شكايت زبان مىگشايد تا آنكه معشوق به جور و عتاب و عاشقكشى برمىخيزد كه: «آيا هنوز در طلب تعين خود هستى كه از خرابى آن شكايت مىكنى؟! حال آنكه بايد قلندرانه از سر خواستههايت برخیزى». عاشق، نادمانه تضرع مىكند كه من از آغاز راضى به هلاكت بودم، لكن چاوشان كبريا مرا بدان هديه ناچيز ملامت | عاشق در اثر سُكر توجه و خطاب معشوق، از مبادى آداب عدول مىكند و در مناظرات دلپذيرى كه صورت مىگيرد، گاهى به شكر و زمانى به شكايت زبان مىگشايد تا آنكه معشوق به جور و عتاب و عاشقكشى برمىخيزد كه: «آيا هنوز در طلب تعين خود هستى كه از خرابى آن شكايت مىكنى؟! حال آنكه بايد قلندرانه از سر خواستههايت برخیزى». عاشق، نادمانه تضرع مىكند كه من از آغاز راضى به هلاكت بودم، لكن چاوشان كبريا مرا بدان هديه ناچيز ملامت میكردند و حال اگر جانم مورد قبول معشوق باشد، نهايت نيكنامى من است. معشوق، وى را به سبب جسارتى كه نشان داده است، از خود مىراند و ديگر بار، به خاک خوارىاش مىنشاند. | ||
چون معشوق از وجود عاشق رخت برمىبندد و التفات خود را از او برمىگيرد، دچار تفرقهاش مىكند؛ در نتيجه، قواى مملكت عاشق در صدد اظهار وجود برمىآيند و عقل و اصحابش دوباره به محافظت مملكت مشغول مىشوند. عاشق از مشاهده اوضاع، در حيرت و سرگشتگى مىافتد و با زبان حال و اشتياق، به حضرت معشوق مىنالد تا سرانجام عزت معشوقى با شمشير غيرت به منع عمال مملكت عاشق مىپردازد. برخى از اين عمال مانند سمع و پيروانش كه هميشه در طاعت معشوق بودند، به تضرع و شفاعت پيش مىروند و از خزانه وهب معشوق به انواع نوازش، محسود ديگران واقع مىشوند. | چون معشوق از وجود عاشق رخت برمىبندد و التفات خود را از او برمىگيرد، دچار تفرقهاش مىكند؛ در نتيجه، قواى مملكت عاشق در صدد اظهار وجود برمىآيند و عقل و اصحابش دوباره به محافظت مملكت مشغول مىشوند. عاشق از مشاهده اوضاع، در حيرت و سرگشتگى مىافتد و با زبان حال و اشتياق، به حضرت معشوق مىنالد تا سرانجام عزت معشوقى با شمشير غيرت به منع عمال مملكت عاشق مىپردازد. برخى از اين عمال مانند سمع و پيروانش كه هميشه در طاعت معشوق بودند، به تضرع و شفاعت پيش مىروند و از خزانه وهب معشوق به انواع نوازش، محسود ديگران واقع مىشوند. | ||
ویرایش