۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مي' به 'می') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - 'هاي' به 'های') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
|- class="articleCode" | |- class="articleCode" | ||
|کد مؤلف | |کد مؤلف | ||
| data-type="authorCode" | | | data-type="authorCode" |AUTHORCODE00545AUTHORCODE | ||
|} | |} | ||
</div> | </div> | ||
خط ۴۸: | خط ۴۸: | ||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
ابن ابّار، اساتيد متعددى از بلاد شرق و غرب داشته كه علوم و فنون مختلف را نزد آنان فراگرفته است. وى نام آن اساتيد و نيز شيوخى را كه از آنان نقل حديث كرده، در مقدمهها و در مطاوى | ابن ابّار، اساتيد متعددى از بلاد شرق و غرب داشته كه علوم و فنون مختلف را نزد آنان فراگرفته است. وى نام آن اساتيد و نيز شيوخى را كه از آنان نقل حديث كرده، در مقدمهها و در مطاوى کتابهایش آورده است. شاخصترين استاد ابن ابار، ابوالربيع بن سالم است كه ابن ابار بيست و چند سال با وى مصاحبت و ملازمت داشت و همو بود كه وى را به تدوین مهمترين و مشهورترين کتابش، «التكملة» واداشت و پيشهساختن فنّ کتابت و استفاده از خط و فنون بلاغت را جهت تأمین معاش و كسب مال و مكنت و مقام به او توصيه كرد. | ||
==مناصب حکومتی== | ==مناصب حکومتی== | ||
ابن ابار در خلال | ابن ابار در خلال سالهایى كه نزد ابوالربيع درس مىخواند، طبق معمول روزگار، به شهرهاى گوناگون اندلس سفر كرد و به كار جمع و نگارش حديث، چه عالى چه نازل، همت گماشت. وى پس از آن به بلنسيه بازگشت و همان جا ماندگار شد. در 643ق، استادش ابوالربيع كه با سپاه اسلام به مقابله مسيحيان شتافته بود، در محل دژ اَنيشَه نزدیک بَلَنْسيه، به شهادت رسيد. ابن ابار كه تازه به 30 سالگى رسيده بود گویا سر آن داشت كه جاى استاد را بگيرد و مانند او نفوذ سياسى، روحانى و علمى كسب كند. به همین جهت، به خدمت امیران بلنسيه درآمد. وى مناصب دولتى را از دبيرى ابوعبدالله محمد كه از امیران سلسله موحدين بود، آغاز كرد و پس از مرگ وى در 620ق، سمت دبيرى فرزندش امیر ابوزيد عبدالرحمان را يافت و چون ابوزيد در 626ق، به امید حفظ دولت، به امیران مسيحى اندلس كه روزبهروز به قدرتشان افزوده مىشد، پناه برد، وى به بلنسيه بازگشت و به خدمت زيّان بن مَرْدَنيش درآمد. در 633ق، چند ماه در شهر دانيه سمت قضا داشت، اما پس از اندك مدتى، از آن كار استعفا كرد. در همین دوران بود كه جاقمه به شهرهاى اطراف بلنسيه حمله مىبرد و به پيروزىهاى تازهاى دست مىيافت. سرانجام، سپاه مسيحيان، بلنسيه را محاصره كرد. در همان احوال، در ذىقعده 635، ابومحمد عبدالله تُجيبى كه از مشايخ اجازه و اساتيد ابن ابار بود، درگذشت. در رجب سال بعد همراه هيئتى از جانب زيّان بن مردنيش برای طلب يارى به خدمت امیر ابوزكريا يحيى از امیران آل ابى حفص كه بر شمال افريقا حكم مىراند، شتافت. ابن ابار تقاضاى خویش و نيز مصائبى را كه بلنسيه به آن دچار شده بود، در «سينيهاى» كه بيش از 100 بيت است، به شيوهاى چنان مؤثّر برخواند كه امیر ابوزكريا بىدرنگ فرمان داد، چندين كشتى حامل اسلحه و خوراك و پوشاك - ظاهراً به ارزش 100 هزار دينار - همراه هيئت راهى اندلس گردد. ابن ابار بهسختى خود را به اندلس رساند. | ||
پس از سقوط بلنسيه، ابن ابار بار ديگر همراه زيّان به دانيه رفت و چندى انتظار كشيد و با ديگر امراى مسلمانِ اندلس به نامهنگارى پرداخت، اما نتيجهاى به دست نيامد. وى 42 ساله بود كه از تجديد قواى مسلمین و بازپسگرفتن سرزمینهاى از دسترفته نومید شد و با خانواده خویش روى به افريقا نهاد. وى نخست در شهر بِجايه مسكن گزيد، اما نظر به سابقهاى كه در دربار تونس داشت، کتابت انشاء و علامت را در ديوان رسائل امیر ابوزكريا به عهده گرفت. | پس از سقوط بلنسيه، ابن ابار بار ديگر همراه زيّان به دانيه رفت و چندى انتظار كشيد و با ديگر امراى مسلمانِ اندلس به نامهنگارى پرداخت، اما نتيجهاى به دست نيامد. وى 42 ساله بود كه از تجديد قواى مسلمین و بازپسگرفتن سرزمینهاى از دسترفته نومید شد و با خانواده خویش روى به افريقا نهاد. وى نخست در شهر بِجايه مسكن گزيد، اما نظر به سابقهاى كه در دربار تونس داشت، کتابت انشاء و علامت را در ديوان رسائل امیر ابوزكريا به عهده گرفت. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
==وفات== | ==وفات== | ||
عاقبت، ابن ابار توانست رضايت سلطان را جلب كند و دوباره به دربار تونس بازگردد، اما سالى بيش نپاييد كه اطرافيان امیر، از سر حسادت و خصومت، وى را از نفوذ و قدرت ابن ابّار بدگمان گردانيدند و با توطئههاى گوناگون - از جمله نسبت دادن اشعارى در هجو مستنصر و کتابى در دشنام به امیران تونس به وى - امیر را از او بيمناك ساختند تا آنجا كه به فرمان او در روز 3 شنبه 20 محرم 658ق، زير شكنجه كشته شد و روز بعد، همه نوشتهها و | عاقبت، ابن ابار توانست رضايت سلطان را جلب كند و دوباره به دربار تونس بازگردد، اما سالى بيش نپاييد كه اطرافيان امیر، از سر حسادت و خصومت، وى را از نفوذ و قدرت ابن ابّار بدگمان گردانيدند و با توطئههاى گوناگون - از جمله نسبت دادن اشعارى در هجو مستنصر و کتابى در دشنام به امیران تونس به وى - امیر را از او بيمناك ساختند تا آنجا كه به فرمان او در روز 3 شنبه 20 محرم 658ق، زير شكنجه كشته شد و روز بعد، همه نوشتهها و کتابهایش را روى جسد قطعه قطعه شدهاش گرد آوردند و به آتش كشيدند. | ||
==آثار== | ==آثار== |
ویرایش