۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' اين ' به ' این ') |
جز (جایگزینی متن - 'مي' به 'می') |
||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
</div> | </div> | ||
'''ابن بَسّام شَنْتَرينى، ابوالحسن على بن بسام'''، (د 542ق)، اديب و شاعر عصر مرابطون در اندلس بوده است. بهرغم آوازه بلند وى، دانستههاى ما از زندگى او، بهویژه در دوره جوانىاش، بسيار اندك است. اصل و نسبت وى شناخته نيست. از زندگى و محيط تربيتى و استادان او در شنترين نيز هيچ نمىدانيم و این امر شايد با موقعيت جغرافيايى این شهر كه در ناحيهاى دورافتاده و مرتفع در منتهىاليه غرب اندلس قرار داشت، بىارتباط نبوده باشد؛ چنانكه ابن سعيد نيز ظهور مردى چون ابن بسام را در شهر دورافتادهاى چون شنترين كه به گفته وى «قاصية الغرب و محل الطعن و الضرب» بوده، شگفتآور خوانده است. اصولاً جز آنچه خود ابن بسام در ديباچه «الذخيرة» در شرح حال خویش بيان داشته، منبع ديگرى برای آگاهى از زندگى وى در دست نيست و ظاهراً ساير مراجع نيز در این مورد از | '''ابن بَسّام شَنْتَرينى، ابوالحسن على بن بسام'''، (د 542ق)، اديب و شاعر عصر مرابطون در اندلس بوده است. بهرغم آوازه بلند وى، دانستههاى ما از زندگى او، بهویژه در دوره جوانىاش، بسيار اندك است. اصل و نسبت وى شناخته نيست. از زندگى و محيط تربيتى و استادان او در شنترين نيز هيچ نمىدانيم و این امر شايد با موقعيت جغرافيايى این شهر كه در ناحيهاى دورافتاده و مرتفع در منتهىاليه غرب اندلس قرار داشت، بىارتباط نبوده باشد؛ چنانكه ابن سعيد نيز ظهور مردى چون ابن بسام را در شهر دورافتادهاى چون شنترين كه به گفته وى «قاصية الغرب و محل الطعن و الضرب» بوده، شگفتآور خوانده است. اصولاً جز آنچه خود ابن بسام در ديباچه «الذخيرة» در شرح حال خویش بيان داشته، منبع ديگرى برای آگاهى از زندگى وى در دست نيست و ظاهراً ساير مراجع نيز در این مورد از همین ديباچه سود جستهاند. | ||
تاريخ تولد وى دانسته نيست، اما از آنجا كه هنگام سقوط شنترين به دست آلفونسوى ششم در 486ق، این شهر را ترك گفته، مىتوان احتمال داد كه در اوايل نيمه دوم سده 5ق، به دنيا آمده باشد مهاجرت و در واقع گريز ابن بسام از شنترين ناشى از اوضاع نابسامان شهر و خطر مهاجمان مسيحى بوده است. خود وى در وصف مجمل و دردناكى كه از اوضاع شنترين در آن روزگار به دست داده، شهر را در نتيجه حملات پياپى مسيحيان آشوبزده و یکسره ویران تصویر كرده است. وى پس از ترك آنجا روى به جانب اشبيليه آورد و پس از گذشتن از مسيرى سخت و پرخطر به آن شهر رسيد. سالى چند در تنهايى و مشقت در آنجا زيست و معاش خود را از قلم خویش و ظاهراً با مديحهگویى | تاريخ تولد وى دانسته نيست، اما از آنجا كه هنگام سقوط شنترين به دست آلفونسوى ششم در 486ق، این شهر را ترك گفته، مىتوان احتمال داد كه در اوايل نيمه دوم سده 5ق، به دنيا آمده باشد مهاجرت و در واقع گريز ابن بسام از شنترين ناشى از اوضاع نابسامان شهر و خطر مهاجمان مسيحى بوده است. خود وى در وصف مجمل و دردناكى كه از اوضاع شنترين در آن روزگار به دست داده، شهر را در نتيجه حملات پياپى مسيحيان آشوبزده و یکسره ویران تصویر كرده است. وى پس از ترك آنجا روى به جانب اشبيليه آورد و پس از گذشتن از مسيرى سخت و پرخطر به آن شهر رسيد. سالى چند در تنهايى و مشقت در آنجا زيست و معاش خود را از قلم خویش و ظاهراً با مديحهگویى تأمین كرد. وى در ديباچه «الذخيرة» از این دوره بهتلخى ياد مىكند و اشبيليه و مردمانش را كه در نظر او علم و ادب از میانشان رخت بربسته و ارزش هر كس را به اندوخته سيم و زر وى مىسنجيدند، سخت به باد نكوهش مىگيرد. از این زمان به بعد از زندگى و سفرهاى احتمالى ابن بسام اطلاع دقيقى در دست نيست، تنها مىدانيم كه در 494ق، به قرطبه سفر كرده و ظاهراً در آن شهر اقامت گزيده است. | ||
زندگى ابن بسام جز چند سال آغاز عمر وى كه احتمالاً مصادف با آخرين سالهاى حكومت افطسيان بطليوس؛ يعنى آخرين دولت ملوكالطوايف در غرب اندلس بود، یکسره در دوره مرابطون گذشت. ورود بربرهاى مرابطى به دهها سال پراكندگى سياسى در این | زندگى ابن بسام جز چند سال آغاز عمر وى كه احتمالاً مصادف با آخرين سالهاى حكومت افطسيان بطليوس؛ يعنى آخرين دولت ملوكالطوايف در غرب اندلس بود، یکسره در دوره مرابطون گذشت. ورود بربرهاى مرابطى به دهها سال پراكندگى سياسى در این سرزمین كه زاييده حاكمیت ملوكالطوايف بود، پایان داد؛ چنانكه بر شكوفايى ادبى آن عصر نيز نقطه پایان نهاد. عصر ملوكالطوايف، بهرغم پراكندگى دولتها و برخلاف انتظار، دوره شكوفايى فرهنگ عربى در سرزمین اندلس بود و ادب و هنر در دربارهاى متعدد آن كه به مراكز تجمع اديبان و شاعران بدل شده بود، باليدن گرفت، اما ثبات و یکپارچگى بعضاً خشونتآمیزى كه به دست مرابطون برقرار شد، از پویايى فرهنگ بهشدت كاست؛ بااينهمه آنچه بهجاى ماند، آن اندازه وسيع و دلنشين بود كه ابن بسام بتواند کتاب عظيم خویش را سراپا وقف آن كند و خود وارث آن فرهنگ و یکى از واپسين نمايندگان آن گردد. کتاب وى، «الذخيرة في محاسن أهل الجزيرة»، از شاهكارهاى ادب اندلس به شمار مىرود<ref>آذرنوش، آذرتاش؛ ارزنده، مهران، ج3، ص110</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
<references/> | <references/> |
ویرایش