۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'ايران' به 'ایران') |
جز (جایگزینی متن - 'پاره ای' به 'پارهای') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
نویسنده در باب چهارم که مهم ترین و طولانی ترین بخش است، طی ده فصل به تاریخچه علم در میان اقوام علاقه مند به آن میپردازد و از آنجایی که سرچشمه دانش و دین را هندیان میداند، فصل نخست را به آنان اختصاص میدهد. ضمن اعتراف به کمبود منابع جهت اطلاع از هند، آنان را در بسیاری علوم و دانشها برتر از دیگران میشمارد. آنان را موحد میداند و ظواهر شرک آمیز ادیان هندی را توجیه میکند. در فصل دوم به قوم فارس میپردازد و آنان را قومی شریف، باعزت، سیاستمدار و عدالت جو میشمارد و به علت قدرت و سیطره و توانمندی پادشاهان فارس، تعبیر «ملک الملوک» را لایق آنان میداند. علاقه مندیهای ایرانیان را یاد میکند و بحث نه چندان طولانی درباره تاریخ پادشاهی ایران ارائه میدهد. بعضی از کتب ایرانیان را ذکر میکند و آنان را مردمی موحد و تابع دین نوح میشمارد که بعدها توسط زردشت مجوس شدند. | نویسنده در باب چهارم که مهم ترین و طولانی ترین بخش است، طی ده فصل به تاریخچه علم در میان اقوام علاقه مند به آن میپردازد و از آنجایی که سرچشمه دانش و دین را هندیان میداند، فصل نخست را به آنان اختصاص میدهد. ضمن اعتراف به کمبود منابع جهت اطلاع از هند، آنان را در بسیاری علوم و دانشها برتر از دیگران میشمارد. آنان را موحد میداند و ظواهر شرک آمیز ادیان هندی را توجیه میکند. در فصل دوم به قوم فارس میپردازد و آنان را قومی شریف، باعزت، سیاستمدار و عدالت جو میشمارد و به علت قدرت و سیطره و توانمندی پادشاهان فارس، تعبیر «ملک الملوک» را لایق آنان میداند. علاقه مندیهای ایرانیان را یاد میکند و بحث نه چندان طولانی درباره تاریخ پادشاهی ایران ارائه میدهد. بعضی از کتب ایرانیان را ذکر میکند و آنان را مردمی موحد و تابع دین نوح میشمارد که بعدها توسط زردشت مجوس شدند. | ||
شمه ای از باورهای مجوسی را یاد میکند، به چگونگی سقوط پادشاهی فارس در برابر مسلمانان اشاره مینماید. فصل سوم را به دانش در بین کلدانیان اختصاص میدهد؛ ضمن یادکرد از | شمه ای از باورهای مجوسی را یاد میکند، به چگونگی سقوط پادشاهی فارس در برابر مسلمانان اشاره مینماید. فصل سوم را به دانش در بین کلدانیان اختصاص میدهد؛ ضمن یادکرد از پارهای پادشاهان جبار آنان، دل مشغولیهای علمی کلدانیان و بعضی از علمای آنان را یادآور میگردد.<ref>همان، ص38-39</ref> | ||
نویسنده در فصل چهارم، به یونانیان میپردازد و ضمن یادکرد از اسکندر مقدونی و سلسله بطالسه، به تحدید سرزمین یونان میپردازد و آنگاه به فلسفه در بین یونانیان مینگرد و آرای پنج تن از بزرگان فلسفه یونان را برمی شمارد و ریشه معارف یونانی را شامی و مصری معرفی میکند. همچنین اشاره ای به شارحان آثار ارسطو میکند و نامی از فلاسفه یونانی روزگار اسلام میبرد. آنگاه تعدادی از اطبا و نویسندگان یونانی را نام میبرد و در پایان ضمن نقل نقد محمد بن زکریای رازی بر ارسطوطالیس، به داوری مینشیند و حق را به جانب ارسطوطالیس میدهد.<ref>همان، ص39</ref> | نویسنده در فصل چهارم، به یونانیان میپردازد و ضمن یادکرد از اسکندر مقدونی و سلسله بطالسه، به تحدید سرزمین یونان میپردازد و آنگاه به فلسفه در بین یونانیان مینگرد و آرای پنج تن از بزرگان فلسفه یونان را برمی شمارد و ریشه معارف یونانی را شامی و مصری معرفی میکند. همچنین اشاره ای به شارحان آثار ارسطو میکند و نامی از فلاسفه یونانی روزگار اسلام میبرد. آنگاه تعدادی از اطبا و نویسندگان یونانی را نام میبرد و در پایان ضمن نقل نقد محمد بن زکریای رازی بر ارسطوطالیس، به داوری مینشیند و حق را به جانب ارسطوطالیس میدهد.<ref>همان، ص39</ref> |
ویرایش