۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک') |
جز (جایگزینی متن - ' اين ' به ' این ') |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
==تولد== | ==تولد== | ||
ابن رشيق، در مسيله متولد شد و دوران كودكى را در زادگاه خود گذراند و تحت نظر پدر، فنون زرگرى را آموخت و به تحصيل شعر و ادب نيز همت گماشت و بهزودى استعداد خود را در | ابن رشيق، در مسيله متولد شد و دوران كودكى را در زادگاه خود گذراند و تحت نظر پدر، فنون زرگرى را آموخت و به تحصيل شعر و ادب نيز همت گماشت و بهزودى استعداد خود را در این زمينه آشكار ساخت تا آنجا كه قبل از رسيدن به سن بلوغ، به سرودن شعر پرداخت. | ||
==اساتید== | ==اساتید== | ||
وى پس از فراگيرى مقدمات علوم، به قصد شركت در مجالس اهل علم، در 406ق، زادگاه خود را به قصد قيروان، مركز حكومت صنهاجه ترك كرد. او در قيروان كه آن روز مهد علم و ادب بود، مرحله نوینى از زندگى علمى خود را با شركت در محافل ادبى و حلقات درس كسانى چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز، عبدالكريم بن ابراهيم نَهْشَلى و ديگر مشاهير علم و ادب قيروان، آغاز كرد. | وى پس از فراگيرى مقدمات علوم، به قصد شركت در مجالس اهل علم، در 406ق، زادگاه خود را به قصد قيروان، مركز حكومت صنهاجه ترك كرد. او در قيروان كه آن روز مهد علم و ادب بود، مرحله نوینى از زندگى علمى خود را با شركت در محافل ادبى و حلقات درس كسانى چون ابوعبدالله بن جعفر قَزّاز، عبدالكريم بن ابراهيم نَهْشَلى و ديگر مشاهير علم و ادب قيروان، آغاز كرد. | ||
ورود او به قيروان، مصادف با مرگ باديس، سومين امير زيرى و انتقال حكومت به پسرش معز كه در آن هنگام 8 سال بيشتر نداشت، گرديد. ابن رشيق كه در | ورود او به قيروان، مصادف با مرگ باديس، سومين امير زيرى و انتقال حكومت به پسرش معز كه در آن هنگام 8 سال بيشتر نداشت، گرديد. ابن رشيق كه در این هنگام شهرتى يافته و در زمره شعرا و ادباى قيروان درآمده بود، با ايجاد روابط دوستانه با رجال حكومتى و مخصوصاً ابن ابىرجال كه در آن زمان، نيابت اداره امور قيروان را از طرف معز و همچنين رياست ديوان او را بر عهده داشت، راه ورود خود را به دربار معز هموار كرد. | ||
در اواخر سده 4 و اوايل سده 5ق، شيرازه دولت اموى از هم پاشيده شده و هریک از امرا و حكام در گوشه و كنار سرزمين اندلس و مغرب، كشور مستقل كوچكى كه گاه از حدّ یک شهر درنمىگذشت، تشكيل داده بودند. | در اواخر سده 4 و اوايل سده 5ق، شيرازه دولت اموى از هم پاشيده شده و هریک از امرا و حكام در گوشه و كنار سرزمين اندلس و مغرب، كشور مستقل كوچكى كه گاه از حدّ یک شهر درنمىگذشت، تشكيل داده بودند. این دولتهاى كوچك، آنچنان بىمقدار بودند كه ابن رشيق، خليفگان آنها را كه خود را به القاب خلفاى بغداد ملقب مىكردند، به باد تمسخر گرفت، اما بهرغم ضعف سياسى، این روزگار را بايد عصر شكوفايى علم و ادب در مغرب و اندلس دانست؛ چه، امرا و حكام در جذب شعرا و مشاهير ادبا به دربار خود، بر یکديگر پيشى جسته و در بخشش هدايا و صلات به اهل علم و ادب، با هم در رقابت بودند و ابن باديس، یکى از این حاميان و مدافعان شعر و ادب بود. | ||
ابن باديس كه نبوغ و استعداد ابن رشيق را در شعر و ادب دريافته و مدايحش را سخت پسنديده بود، او را از جمله نديمان خاص خود گردانيد و امور ديوانى را نيز به او سپرد و به گفته برخى، او را در دارالانشاى امراى زيرى نيز به خدمت گماشت. | ابن باديس كه نبوغ و استعداد ابن رشيق را در شعر و ادب دريافته و مدايحش را سخت پسنديده بود، او را از جمله نديمان خاص خود گردانيد و امور ديوانى را نيز به او سپرد و به گفته برخى، او را در دارالانشاى امراى زيرى نيز به خدمت گماشت. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
زمان ورود او به دربار ابن باديس دقيقاً معلوم نيست، اما از قصيدهاى كه در 410ق، در مدح او سروده، حدود زمانى ارتباطش با دربار وى روشن مىگردد. همزمان با ابن رشيق، ابن شرف قيروانى نيز به دربار ابن باديس راه يافت و پس از چندى، بين آن دو رقابتهايى كه عموماً بين شعراى دربار معمول است، به وجود آمد و كمكم مبدل به خصومت شديد شد و آثار آن، در قالب هجوهاى زشت و گزنده نمودار گرديد تا آنجا كه دامنه آن به خارج از دربار كشيده شده و هجوهايشان بر سر زبانها افتاد. | زمان ورود او به دربار ابن باديس دقيقاً معلوم نيست، اما از قصيدهاى كه در 410ق، در مدح او سروده، حدود زمانى ارتباطش با دربار وى روشن مىگردد. همزمان با ابن رشيق، ابن شرف قيروانى نيز به دربار ابن باديس راه يافت و پس از چندى، بين آن دو رقابتهايى كه عموماً بين شعراى دربار معمول است، به وجود آمد و كمكم مبدل به خصومت شديد شد و آثار آن، در قالب هجوهاى زشت و گزنده نمودار گرديد تا آنجا كه دامنه آن به خارج از دربار كشيده شده و هجوهايشان بر سر زبانها افتاد. | ||
در | در این كشاكش، ابن باديس نيز مانند خليفگان و اميران بغداد، هميشه با برترى دادن یکى از آن دو بر ديگرى، آتش اختلافات را دامن مىزد. در این مدت، ابن رشيق، چندين رساله در قالب هجو در ردّ ابن شرف نوشت. | ||
ابن رشيق در دربار معز در رفاه و آسايش و ثروتمندى، به شيوه اشراف مىزيست و با مدايح و قصايد خود روزبهروز بر اعتبار و آوازه خویش مىافزود تا اينكه ابن باديس در 435ق، از طاعت خليفه فاطمى، مستنصر بالله سرباززد و پرچم آنان را به نشانه عصيان به آتش كشيد و از آن پس، بفرمود به نام خليفه عباسى، القائم بأمر الله خطبه بخوانند و علویان را مورد اذيت و آزار و قتل عام قرار داد. | ابن رشيق در دربار معز در رفاه و آسايش و ثروتمندى، به شيوه اشراف مىزيست و با مدايح و قصايد خود روزبهروز بر اعتبار و آوازه خویش مىافزود تا اينكه ابن باديس در 435ق، از طاعت خليفه فاطمى، مستنصر بالله سرباززد و پرچم آنان را به نشانه عصيان به آتش كشيد و از آن پس، بفرمود به نام خليفه عباسى، القائم بأمر الله خطبه بخوانند و علویان را مورد اذيت و آزار و قتل عام قرار داد. | ||
به دنبال | به دنبال این امر، مستنصر بالله در صدد انتقام برآمد و با تحریک او، قبايل بنى هلال، قيروان را مورد حمله قرار دادند و پس از قتل و غارت و تخريب منازل، شهر را به تصرف خود درآوردند. ابن باديس مخفيانه به همراه عدهاى از خواص خود و از جمله ابن رشيق به دربار پسرش تميم بن معز كه خود در 445ق، او را به حكومت مهديه گمارده بود، پناهنده شد. | ||
ابن رشيق در آنجا به مدح تميم پرداخت و در زمره نديمان او درآمد، اما اقامتش در دربار تميم دير نپاييد و در اثر كدورتى كه ميان او و ابن باديس برخاست، مهديه را به قصد صقليه ترك كرد و در مازر رحل اقامت افكند و به خدمت امير آنجا ابن مطكود درآمد. امير از او استقبال كرد و بسيار گرامىاش داشت. پس از چندى، او را بهعنوان معلم خود برگزيد و کتاب «العمدة» و ديگر تصانيفش را نزد او خواند. در اينجا بود كه با ابن شرف آشتى كرد، اما پيشنهاد او را برای رفتن به دربار معتضد رد نمود. عاقبت در مازر درگذشت. برخى، وفات او را در 463ق / 1071م، دانستهاند. | ابن رشيق در آنجا به مدح تميم پرداخت و در زمره نديمان او درآمد، اما اقامتش در دربار تميم دير نپاييد و در اثر كدورتى كه ميان او و ابن باديس برخاست، مهديه را به قصد صقليه ترك كرد و در مازر رحل اقامت افكند و به خدمت امير آنجا ابن مطكود درآمد. امير از او استقبال كرد و بسيار گرامىاش داشت. پس از چندى، او را بهعنوان معلم خود برگزيد و کتاب «العمدة» و ديگر تصانيفش را نزد او خواند. در اينجا بود كه با ابن شرف آشتى كرد، اما پيشنهاد او را برای رفتن به دربار معتضد رد نمود. عاقبت در مازر درگذشت. برخى، وفات او را در 463ق / 1071م، دانستهاند. |
ویرایش