۶۱٬۱۸۹
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' »' به '»') |
جز (جایگزینی متن - ' حسين' به ' حسین') |
||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
}} | }} | ||
'''تشيع در مسير تاريخ'''، ترجمه فارسى كتاب «The Origins and arly Development of Shia Islam»، اثر [[سيد | '''تشيع در مسير تاريخ'''، ترجمه فارسى كتاب «The Origins and arly Development of Shia Islam»، اثر [[سيد حسین محمد جعفرى]] است كه توسط [[سيد محمدتقى آيتاللهى]] انجام گرفته است. | ||
كتاب درباره چگونگى پيدايش تشيع و روند شكلگيرى آن از صدر اسلام تا عصر [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] است. نويسنده، تلاش كرده است فقط با تكيه بر منابع تاريخى قديمى، تاريخ تشيع را تحليل كند. | كتاب درباره چگونگى پيدايش تشيع و روند شكلگيرى آن از صدر اسلام تا عصر [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] است. نويسنده، تلاش كرده است فقط با تكيه بر منابع تاريخى قديمى، تاريخ تشيع را تحليل كند. | ||
خط ۵۲: | خط ۵۲: | ||
نويسنده با استناد به يكى از نامههاى معاويه به امام حسن(ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مىنويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبههاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميمگيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن(ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست».<ref>همان، ص165</ref>نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن(ع)معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع بههمراه داشت».<ref>همان، ص187</ref> | نويسنده با استناد به يكى از نامههاى معاويه به امام حسن(ع)، درباره نگاه معاويه به مقوله خلافت مىنويسد: «از نظر او مصلحت دولت و جنبههاى غير مذهبى و غير اخلاقى جامعه بايد معيار تصميمگيرى در مسئله رهبرى باشد. معاويه موقعيت متعالى حسن(ع) را در رابطه با پيامبر و مقام والاى او را در اسلام، هرگز منكر نشد، ولى مدعى آن بود كه اين امر، ملاك رهبرى در جامعه نيست».<ref>همان، ص165</ref>نويسنده درباره نتايج صلح امام حسن(ع)معتقد است: «صلح او نتايج درازمدتى را براى تكوين بعدى مكتب تشيع بههمراه داشت».<ref>همان، ص187</ref> | ||
نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام | نويسنده فصل هفتم و هشتم را به بررسى دوران امام حسین و واقعه عاشورا اختصاص داده است. در فصل هفتم كه آن را «شهادت امام حسین(ع)» ناميده است، به تحليل وقايع پس از خلافت يزيد تا شهادت امام حسین(ع)مىپردازد. نويسنده با اشاره به نامههاى فراوانى كه به امام حسین نوشته شد، درباره نويسندگان آنها مىگويد: «درعينحال همه آنها در يك درجه مساوى از انگيزش مذهبى قرار نداشتند. بعضى از آنها احساسات سياسى داشتند و اميدوار بودند يوغ تسلط شاميان را براندازند».<ref>همان، ص212</ref> | ||
درباره تأثير قيام كربلا مىنويسد: «اگر | درباره تأثير قيام كربلا مىنويسد: «اگر حسین(ع) وجدان مسلمين را با اين روش كوبنده تكان نداده و بيدار نكرده بود، چه كسى مىداند كه آيا شيوه زندگى يزيد در جامعه مسلمين، رفتار اسلامى مىشد؛ رفتارى كه نواده پيغمبر(ص) آن را تأييد و تصديق كرده و پذيرفته بود».<ref>همان، ص242</ref> | ||
او در تبيين اين واقعه مىگويد: «واقعيت صحيح اين است كه تراژدى، نقش بسيار عظيم و مهمى را در تحكيم هويت تشيع و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ايفا نمود... و باعث گرديد كه روانشناسى انسانى بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار گيرد؛ ازاينرو، مىتوان دريافت كه عامل «احساسات عميق»، ويژگى تشيع است».<ref>همان، ص250</ref> | او در تبيين اين واقعه مىگويد: «واقعيت صحيح اين است كه تراژدى، نقش بسيار عظيم و مهمى را در تحكيم هويت تشيع و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ايفا نمود... و باعث گرديد كه روانشناسى انسانى بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار گيرد؛ ازاينرو، مىتوان دريافت كه عامل «احساسات عميق»، ويژگى تشيع است».<ref>همان، ص250</ref> | ||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
او درباره مختار بر اين عقيده است كه: «او يكى از پيروان فداكار خاندان على(ع) و پشتيبان صميمى آرمانهاى آنان بوده است، ولى... مآخذ تشيع دوازدهامامى چهرهاى ناخوشايند از او تصوير مىكنند؛ زيرا او اولين كسى بود كه امامت محمد بن الحنفيه را ترويج نمود».<ref>همان</ref> | او درباره مختار بر اين عقيده است كه: «او يكى از پيروان فداكار خاندان على(ع) و پشتيبان صميمى آرمانهاى آنان بوده است، ولى... مآخذ تشيع دوازدهامامى چهرهاى ناخوشايند از او تصوير مىكنند؛ زيرا او اولين كسى بود كه امامت محمد بن الحنفيه را ترويج نمود».<ref>همان</ref> | ||
درباره مفهوم امامت مىگويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مىشود و از حسن(ع) به امام | درباره مفهوم امامت مىگويد: «امامت، در سازمان مركزى رهبرى تشيع، دقيقاً به نسل فاطمه و على محدود مىشود و از حسن(ع) به امام حسین(ع)منتقل مىگردد و سپس با انتصاب صريح از پدر به پسر و معمولا بزرگترين پسر زنده مىرسد تا اينكه به امام دوازدهم ختم مىگردد».<ref>همان، ص277</ref> | ||
در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مىافزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقىماندهاش كه به زينالعابدين شهرت دارد، شیعیان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهلبيت به وجود آورد».<ref>همان، ص278</ref>«زينالعابدين(ع) با احقاق حق خود به جانشينى | در ارزيابى شرايط شيعه پس از واقعه كربلا مىافزايد: «شهادت ناگهانى او و تقيه على(ع) تنها فرزند باقىماندهاش كه به زينالعابدين شهرت دارد، شیعیان را در حال آشفتگى قرار داد و خلأى را در رهبرى فعال پيروان اهلبيت به وجود آورد».<ref>همان، ص278</ref>«زينالعابدين(ع) با احقاق حق خود به جانشينى حسین(ع) و جمعآورى عدهاى از پيروان بر گرد خويش، تنها بنياد حقه شیعیان را گذاشته بود و اين، وظيفه محمد باقر(ع) بود تا اصول حقانيت و مشروعيت را در مفهوم وراثت و جانشينى پيامبر بهتدريج تكامل بخشد».<ref>همان، ص288</ref> | ||
دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مىكند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] بههيچوجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسبترين فرصتها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد».<ref>همان، ص328</ref> | دو فصل پايانى كتاب عبارتند از: «[[امام جعفر صادق(ع)]]» و «آيين امامت». در اين دو فصل شرح حال [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] و شرايط زمانى ايشان مورد بررسى قرار گرفته است. نويسنده تأكيد مىكند: «[[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] بههيچوجه مبتكر و مبدع نظريه امامت نبود... زمان و شرايط، بهترين و مناسبترين فرصتها را براى [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] مهيا كرد تا به تفسير و شرح عقايدى كه پدر و پدربزرگش اظهار داشته بودند، بپردازد».<ref>همان، ص328</ref> |
ویرایش