۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مدارك ' به 'مدارک ') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
براى آشنايى بهتر با اين شرح و ويژگىهاى آن، بايد دانست كه نظر شارح، استاد جعفرى درباره مثنوى و سرايندهاش مولوى، چنين است: | براى آشنايى بهتر با اين شرح و ويژگىهاى آن، بايد دانست كه نظر شارح، استاد جعفرى درباره مثنوى و سرايندهاش مولوى، چنين است: | ||
#[[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفتههاى اين مرد را در كتاب مثنوى بهطور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرضورزى است. كيست كه كوچكترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمىآورد و روح هر مطالعهكننده و پژوهندهاى را حقيقتاً شعلهور مىسازد، ساختگى است<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref> | #[[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] داراى روحى پر از سوز و عشق به «موجود برترين» بوده است و در اين حقيقت، هيچ جاى ترديد نيست. اگر كسى در اين باره به خود اجازه شك بدهد، يا گفتههاى اين مرد را در كتاب مثنوى بهطور شايسته درك نكرده است يا مبتلا به غرضورزى است. كيست كه كوچكترين گمان كند كه اين «اى خدا» و «يا رب»هايى كه [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] از اعماق روح خويش برمىآورد و روح هر مطالعهكننده و پژوهندهاى را حقيقتاً شعلهور مىسازد، ساختگى است.<ref>تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص9 - 10</ref> | ||
#مولوى مىخواهد راههايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مىخواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلالالدين به موفقيتهاى عالى نائل شده است؛ بنابراین، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مىبينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسانها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو بهسوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاشهاى مختلف مىكند<ref>همان، ج 1، ص10</ref> | #مولوى مىخواهد راههايى را نشان بدهد كه همگان بتوانند با استعدادهاى گوناگون، فروغ خداوندى را در همين جهان تاريك و محدود طبيعت دريابند. او مىخواهد عظمت روح انسانى را كه در حقيقت شعاعى از بارگاه الوهيت است براى سالكان راه حق و حقيقت آشكار سازد و بايد گفت در اين راه، جلالالدين به موفقيتهاى عالى نائل شده است؛ بنابراین، اگر پرسيده شود كه آيا مولوى در روش علمى و عرفانى خود به يك هدف مشخص رسيده است يا در حال تكاپو و هيجان روانى و بدون رسيدن به مقصود، زندگانى خود را به پايان رسانده است؟ پاسخ روشن است. با مطالعه دقيق كتاب مثنوى در سرتاسر آن مىبينيم هدف مشخص و منحصر او، وادار ساختن انسانها به درك حقيقى اين جمله است «إنا لله و إنا إليه راجعون»؛ اگرچه در تكاپو بهسوى اين هدف هيجانات گوناگون دارد و تلاشهاى مختلف مىكند<ref>همان، ج 1، ص10</ref> | ||
#با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مىتوان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلالالدين توانسته است آنها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آنها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطهور مىگردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمىتواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مىرسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مىدهد كه در هيچيك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفانمشرب معاصر انگلستان، ديده نمىشود<ref>همان، ج 1، ص11</ref> | #با نظر به مجموع كتاب مثنوى با تمام اطمينان مىتوان گفت: اين كتاب، واقعيات و حقايق زياد و عميقى را در بر دارد و جلالالدين توانسته است آنها را با هماهنگى انديشه و هيجان قلب روحانى دريافت كرده و در قالب الفاظ شعرى كه گاهى عدم گنجايش آنها كاملا نمودار است، ريخته و بپردازد. در اين هماهنگى انديشه و دل كه زمينه اصلى كار او است، اغلب، هيجان و انقلاب روحى اين مرد رهنماى انديشه او گشته، در عالمى از روحانیت غوطهور مىگردد كه تا كسى خود گام در آن قلمرو نگذارد، هرگز نمىتواند حقيقت آن را دريابد. اين حالت هيجان روحى كه گاهى در ابيات مثنوى به اوج نهايى مىرسد چنان ارزش معنوى به كتاب مثنوى مىدهد كه در هيچيك از آثار عرفانى شرق و غرب از سرودهاى «ودا» گرفته تا اشعار عارفانه «اليوت» شاعر عرفانمشرب معاصر انگلستان، ديده نمىشود<ref>همان، ج 1، ص11</ref> | ||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
#ما نمىتوانيم ادعا كنيم: هرچه كه در كتاب مثنوى آمده است صددرصد مطابق واقع است و كوچكترين خلاف واقعى در آن وجود ندارد. به عقيده ما اينگونه قضاوتهاى افراطى، ضررش كمتر از آن قضاوتهاى تفريطى نيست<ref>همان، ج 1، ص13</ref> | #ما نمىتوانيم ادعا كنيم: هرچه كه در كتاب مثنوى آمده است صددرصد مطابق واقع است و كوچكترين خلاف واقعى در آن وجود ندارد. به عقيده ما اينگونه قضاوتهاى افراطى، ضررش كمتر از آن قضاوتهاى تفريطى نيست<ref>همان، ج 1، ص13</ref> | ||
#از آن جهت كه اين كتاب داراى مطالب گوناگون و پرمعناست، نمىتوان گفت اين كتاب، فلان اثر مشخص را در فرد يا قلمرو اجتماع ايجاد نموده است، ولى مطلبى را كه بهطور قاطعانه مىتوان ابراز كرد اين است كه كتاب مثنوى براى متفكرين، بزرگترين خدمات را انجام داده است. اين خدمت بزرگ عبارت است از توسعه ديدگاه انديشمندان و كشانيدن آنها به اعماق مطالب و اصول انسانى كه قرنهاى متمادى براى بشريت مطرح بوده است و همچنين بهطور اطمينان مىتوان گفت: مطالعه دقيق و همهجانبه مثنوى، در ايجاد حالت روحانى و هيجان عشق به مفاهيم الهى، براى متفكرين سهم بسيار بزرگى داشته است و از آن جهت كه سرتاسر مثنوى استشهاد و تفسير آيات قرآنى و روايات اخلاقى و مربوط به ساير معارف است، توانسته است استقلال انديشه و هيجان روحى [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] را در برابر ساير مكاتب حفظ نمايد<ref>همان، ج 1، ص13 - 14</ref> | #از آن جهت كه اين كتاب داراى مطالب گوناگون و پرمعناست، نمىتوان گفت اين كتاب، فلان اثر مشخص را در فرد يا قلمرو اجتماع ايجاد نموده است، ولى مطلبى را كه بهطور قاطعانه مىتوان ابراز كرد اين است كه كتاب مثنوى براى متفكرين، بزرگترين خدمات را انجام داده است. اين خدمت بزرگ عبارت است از توسعه ديدگاه انديشمندان و كشانيدن آنها به اعماق مطالب و اصول انسانى كه قرنهاى متمادى براى بشريت مطرح بوده است و همچنين بهطور اطمينان مىتوان گفت: مطالعه دقيق و همهجانبه مثنوى، در ايجاد حالت روحانى و هيجان عشق به مفاهيم الهى، براى متفكرين سهم بسيار بزرگى داشته است و از آن جهت كه سرتاسر مثنوى استشهاد و تفسير آيات قرآنى و روايات اخلاقى و مربوط به ساير معارف است، توانسته است استقلال انديشه و هيجان روحى [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] را در برابر ساير مكاتب حفظ نمايد<ref>همان، ج 1، ص13 - 14</ref> | ||
#براى مردم معمولى كتاب مثنوى نتوانسته يك اثر رسمیباشد، زيرا چنانكه گفتيم دشوارى مطالب و كشف روابط ابيات كه گاهى فوقالعاده مشكل به نظر مىرسد، همچنين تفسيرات و تاويلات شخصى و سليقهاى كه درباره بعضى از مفاهيم و مسائل دينى كرده است، مردم معمولى را از بهرهبردارى از كتاب مثنوى محروم ساخته است<ref>همان، ج 1، ص14</ref> | #براى مردم معمولى كتاب مثنوى نتوانسته يك اثر رسمیباشد، زيرا چنانكه گفتيم دشوارى مطالب و كشف روابط ابيات كه گاهى فوقالعاده مشكل به نظر مىرسد، همچنين تفسيرات و تاويلات شخصى و سليقهاى كه درباره بعضى از مفاهيم و مسائل دينى كرده است، مردم معمولى را از بهرهبردارى از كتاب مثنوى محروم ساخته است.<ref>همان، ج 1، ص14</ref> | ||
#كسى مىتواند از كتاب مثنوى بهتر استفاده كند كه واجد سه ويژگى ذيل باشد: | #كسى مىتواند از كتاب مثنوى بهتر استفاده كند كه واجد سه ويژگى ذيل باشد: | ||
#:الف) حداقل يك مكتب فلسفى كه كلياتى را در جهانبينى پىريزى مىكند ديده باشد، لذا كسانى كه هيچگونه اطلاعى از مكاتب فلسفى نداشته باشند، با دو اشكال روبهرو خواهند گشت: يكى اينكه در كتاب مثنوى، اصطلاحات فلسفى، از قبيل جوهر و عرض و كميت و كيفيت و هستى و نيستى و تناقض و تضاد و زمان و مكان، با ملاحظه مفاهيم فلسفى آنها فراوان است؛ ديگر اينكه هنگامى كه شخصى استعداد جهانبينى نداشته باشد، مطالب مولوى را اگرچه درك كند، بهطور گسيخته خواهد بود و چنين شخصى نمىتواند از مجموع كتاب مثنوى يك عده كليات قانعكننده را كه به شكل يك مجموعه كلى در شناخت جهان و درك و تثبيت موقعيت خود در هستى ضرورت دارد، به دست آورد. | #:الف) حداقل يك مكتب فلسفى كه كلياتى را در جهانبينى پىريزى مىكند ديده باشد، لذا كسانى كه هيچگونه اطلاعى از مكاتب فلسفى نداشته باشند، با دو اشكال روبهرو خواهند گشت: يكى اينكه در كتاب مثنوى، اصطلاحات فلسفى، از قبيل جوهر و عرض و كميت و كيفيت و هستى و نيستى و تناقض و تضاد و زمان و مكان، با ملاحظه مفاهيم فلسفى آنها فراوان است؛ ديگر اينكه هنگامى كه شخصى استعداد جهانبينى نداشته باشد، مطالب مولوى را اگرچه درك كند، بهطور گسيخته خواهد بود و چنين شخصى نمىتواند از مجموع كتاب مثنوى يك عده كليات قانعكننده را كه به شكل يك مجموعه كلى در شناخت جهان و درك و تثبيت موقعيت خود در هستى ضرورت دارد، به دست آورد. | ||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
#آيا همه داستانهاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلالالدين در كتاب مثنوى داستانها و تمثيلات فراوانى آورده و از آنها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستانها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستانها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصههايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچيك از منابع ديده نمىشود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابىطالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}} | #آيا همه داستانهاى مثنوى واقعيت دارند؟ جلالالدين در كتاب مثنوى داستانها و تمثيلات فراوانى آورده و از آنها مطالب بسيار آموزنده استخراج كرده است. آيا همه اين داستانها واقعيت داشته است يا نه؟ البته بعضى از داستانها صددرصد واقعيت تاريخى داشته است. منشأ بعضى ديگر، قصههايى است شبيه به داستان منقول در مثنوى. گروه ديگر در هيچيك از منابع ديده نمىشود، مانند اينكه [[امام على(ع)|على بن ابىطالب(ع)]] به ابن ملجم فرموده است:{{شعر}} | ||
#:{{ب|''«غم مخور جانا شفيع تو منم''|2=''مالك روحم نه مملوك تنم»''}}{{پایان شعر}} | #:{{ب|''«غم مخور جانا شفيع تو منم''|2=''مالك روحم نه مملوك تنم»''}}{{پایان شعر}} | ||
#:در هيچيك از منابع اسلامى چنين مطلبى از [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] نقل نشده است. جلالالدين در اين موارد، در صدد كشيدن تابلويى است كه واحدهاى آن را از مجموع معارفى انتخاب مىكند كه مركب از درك شخصى و معلومات مورد قبول عموم است<ref>همان، ج 1، ص24</ref> | #:در هيچيك از منابع اسلامى چنين مطلبى از [[امام على(ع)|اميرالمؤمنين(ع)]] نقل نشده است. جلالالدين در اين موارد، در صدد كشيدن تابلويى است كه واحدهاى آن را از مجموع معارفى انتخاب مىكند كه مركب از درك شخصى و معلومات مورد قبول عموم است.<ref>همان، ج 1، ص24</ref> | ||
#نتيجهاى كه از مجموع ملاحظات درباره مثنوى به دست مىآيد، اين است كه اين كتاب مىتواند يكى از عالىترين منابع شهودگرايى و عرفان مثبت بوده باشد، نه وسيله گرايش به عرفان منفى. در توضيح اين مطلب، مىگوييم: جلالالدين در كتاب مثنوى صدها مطلب ارزنده درباره معارف عمومى و الهيات و ارزيابى موجوديت انسانى مطرح كرده است. درباره اين مطالب سخنان گوناگون و انديشههاى متعدد ابراز نموده است. با دقت كافى در آن مطالب، اين حقيقت روشن مىشود كه منظور اصيل [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] و يگانه هدف او نشان دادن راههاى تصفيه و تزكيه روح براى رهسپار شدن بهسوى خداست. اين است عرفان مثبت كه مىتوان با دهها آيات قرآنى و ساير منابع معتبر اسلامى به عظمت و لزوم آن استشهاد كرد<ref>همان، ج 1، ص24</ref> | #نتيجهاى كه از مجموع ملاحظات درباره مثنوى به دست مىآيد، اين است كه اين كتاب مىتواند يكى از عالىترين منابع شهودگرايى و عرفان مثبت بوده باشد، نه وسيله گرايش به عرفان منفى. در توضيح اين مطلب، مىگوييم: جلالالدين در كتاب مثنوى صدها مطلب ارزنده درباره معارف عمومى و الهيات و ارزيابى موجوديت انسانى مطرح كرده است. درباره اين مطالب سخنان گوناگون و انديشههاى متعدد ابراز نموده است. با دقت كافى در آن مطالب، اين حقيقت روشن مىشود كه منظور اصيل [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] و يگانه هدف او نشان دادن راههاى تصفيه و تزكيه روح براى رهسپار شدن بهسوى خداست. اين است عرفان مثبت كه مىتوان با دهها آيات قرآنى و ساير منابع معتبر اسلامى به عظمت و لزوم آن استشهاد كرد<ref>همان، ج 1، ص24</ref> | ||
#كتاب مثنوى، گاه مسائلى را مطرح مىسازد كه در ظاهر و با مطالعه گسيخته از ساير مطالب، افراد سادهلوح را به عرفان منفى سوق داده و آنها را به زندگانى اجتماعى بىعلاقه مىكند؛ درصورتىكه با ملاحظه تمام مسائل مورد بحث جلالالدين، گرايش به عرفان منفى محكوم است. در موارد فراوانى جلالالدين كار و كوشش را براى فرد و نافع بودن را براى اجتماع، با صريحترين لهجه توصيه و تشويق مىكند... بههيچوجه گمان نمىرود كه جلالالدين با آن اطلاعى كه از منطق زندگى و مكتب اسلام دارد، در صدد ترويج عرفان منفى بوده باشد<ref>همان، ج 1، ص24 - 27</ref> | #كتاب مثنوى، گاه مسائلى را مطرح مىسازد كه در ظاهر و با مطالعه گسيخته از ساير مطالب، افراد سادهلوح را به عرفان منفى سوق داده و آنها را به زندگانى اجتماعى بىعلاقه مىكند؛ درصورتىكه با ملاحظه تمام مسائل مورد بحث جلالالدين، گرايش به عرفان منفى محكوم است. در موارد فراوانى جلالالدين كار و كوشش را براى فرد و نافع بودن را براى اجتماع، با صريحترين لهجه توصيه و تشويق مىكند... بههيچوجه گمان نمىرود كه جلالالدين با آن اطلاعى كه از منطق زندگى و مكتب اسلام دارد، در صدد ترويج عرفان منفى بوده باشد<ref>همان، ج 1، ص24 - 27</ref> | ||
#ملاقات او با شمس تبريزى و علاقهمند شدن جلالالدين به مقام عرفان شمس، از نظر تاريخى، مدارک فراوانى دارد. مىگويند انقلاب روحى جلالالدين، معلول همان ملاقات بوده است، ولى معلوم است كه شمس تبريزى در تمام دوره زندگانىاش تنها با جلالالدين ملاقات نكرده است، بلكه اشخاص فراوانى را ديده بود، اما اين جلالالدين بوده است كه استعداد قبلى او از نظر معلومات و آمادگى، چنين تلاطم را مقتضى بوده است<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | #ملاقات او با شمس تبريزى و علاقهمند شدن جلالالدين به مقام عرفان شمس، از نظر تاريخى، مدارک فراوانى دارد. مىگويند انقلاب روحى جلالالدين، معلول همان ملاقات بوده است، ولى معلوم است كه شمس تبريزى در تمام دوره زندگانىاش تنها با جلالالدين ملاقات نكرده است، بلكه اشخاص فراوانى را ديده بود، اما اين جلالالدين بوده است كه استعداد قبلى او از نظر معلومات و آمادگى، چنين تلاطم را مقتضى بوده است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | ||
#با اينكه مطالب همهجانبه و همگانى زيادى در مثالها و داستانهاى مثنوى ديده مىشود و خود آن مطالب كشف مىكند كه او حقيقتاً به هر جمعيتى نالان شده و جفت بدحالان و خوشحالان گشته است، بااينحال از دوران كودكى و جوانى و ميانسالى او حركات خلاف اخلاق و مخالف روش اسلامى در تواريخ ثبت نشده است. بعضى از داستانها را بهطور افسانه نقل مىكنند كه احتمال ساختگى و جعل در آنها زيادتر از احتمال واقعيت آنهاست و اگر هم فرض كنيم كه بعضى از آن داستانها صحت داشته باشد مىدانيم كه بالاخره اين مرد نه دعواى الوهيت داشته است و نه ادعاى پيامبرى، بلكه در موارد فراوانى در مثنوى، اعتراف به «درراهبودن» خود مىكند؛ به همين جهت نمىتوان گفت: جلالالدين، معصوم بوده است. خطا و اشتباه در فرزندان آدم همواره و در همه افراد جز معصومين وجود داشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | #با اينكه مطالب همهجانبه و همگانى زيادى در مثالها و داستانهاى مثنوى ديده مىشود و خود آن مطالب كشف مىكند كه او حقيقتاً به هر جمعيتى نالان شده و جفت بدحالان و خوشحالان گشته است، بااينحال از دوران كودكى و جوانى و ميانسالى او حركات خلاف اخلاق و مخالف روش اسلامى در تواريخ ثبت نشده است. بعضى از داستانها را بهطور افسانه نقل مىكنند كه احتمال ساختگى و جعل در آنها زيادتر از احتمال واقعيت آنهاست و اگر هم فرض كنيم كه بعضى از آن داستانها صحت داشته باشد مىدانيم كه بالاخره اين مرد نه دعواى الوهيت داشته است و نه ادعاى پيامبرى، بلكه در موارد فراوانى در مثنوى، اعتراف به «درراهبودن» خود مىكند؛ به همين جهت نمىتوان گفت: جلالالدين، معصوم بوده است. خطا و اشتباه در فرزندان آدم همواره و در همه افراد جز معصومين وجود داشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | ||
#كتاب مثنوى از مقوله ايلياد هومر نيست و مطالبش مانند مطالب هيئت بطلميوس هم نمىباشد كه امروز فقط داراى ارزش تاريخى و شايسته بررسى دوران كودكى فرهنگ بشرى بوده باشد. نيز اين كتاب را نمىتوان يك مجموعه ادبى دانست كه تنها احساسات دوران معيّن و جامعه مشخصى را اشباع مىكند و سپس در قفسه كتابخانهها براى زينت يا فقط بهعنوان يك جلد كتاب قديمى مشغول انجام وظيفه مىشود و بالاتر از اينها، نمىتوان كتاب مثنوى را بهعنوان طرحكننده يك عده مسائل دوردست و تجريدشدهاى درباره انسان و جهان تلقى كرد كه تنها كارش كمك به ذوقپردازىهاى عرفانى و فلسفى و ادبى بوده باشد و بهرهبردارى آينده را از اين كتاب منحصر به همين كمك ناچيز نمايد<ref>همان، ج 14، ص3</ref> | #كتاب مثنوى از مقوله ايلياد هومر نيست و مطالبش مانند مطالب هيئت بطلميوس هم نمىباشد كه امروز فقط داراى ارزش تاريخى و شايسته بررسى دوران كودكى فرهنگ بشرى بوده باشد. نيز اين كتاب را نمىتوان يك مجموعه ادبى دانست كه تنها احساسات دوران معيّن و جامعه مشخصى را اشباع مىكند و سپس در قفسه كتابخانهها براى زينت يا فقط بهعنوان يك جلد كتاب قديمى مشغول انجام وظيفه مىشود و بالاتر از اينها، نمىتوان كتاب مثنوى را بهعنوان طرحكننده يك عده مسائل دوردست و تجريدشدهاى درباره انسان و جهان تلقى كرد كه تنها كارش كمك به ذوقپردازىهاى عرفانى و فلسفى و ادبى بوده باشد و بهرهبردارى آينده را از اين كتاب منحصر به همين كمك ناچيز نمايد<ref>همان، ج 14، ص3</ref> | ||
#اگر در تحقيق و ارزيابى اين كتاب، افراط و تفريط نكنيم... بايد بگوييم: كتاب مثنوى براى آينده حتى خيلى دور و طولانى سخنان و حقايقى دارد... مىتوان گفت پايان عمر طولانى همه كتاب مثنوى همان لحظاتى است كه موجوديت روانى اين انسان كه ما مىبينيم به پايان برسد. به اين بيان كه ما خود [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] زنده را در كتاب مثنوى مىتوانيم ببينيم كه سخن نمىگويد و شعر هم نمىسرايد و ورزش انديشه هم براه نينداخته است، بلكه او به جهت آن عامل كمنظيرى كه توانسته است روحش را از همه زنجيرها و قيود محاصرهكننده رها سازد، به آن مرحله رسيده است كه روح زنده يك انسان جوشان و خروشان را در صحنه فرهنگ بشرى براى هميشه به نمايش بگذارد<ref>همان، ج 14، ص4 - 5</ref> | #اگر در تحقيق و ارزيابى اين كتاب، افراط و تفريط نكنيم... بايد بگوييم: كتاب مثنوى براى آينده حتى خيلى دور و طولانى سخنان و حقايقى دارد... مىتوان گفت پايان عمر طولانى همه كتاب مثنوى همان لحظاتى است كه موجوديت روانى اين انسان كه ما مىبينيم به پايان برسد. به اين بيان كه ما خود [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] زنده را در كتاب مثنوى مىتوانيم ببينيم كه سخن نمىگويد و شعر هم نمىسرايد و ورزش انديشه هم براه نينداخته است، بلكه او به جهت آن عامل كمنظيرى كه توانسته است روحش را از همه زنجيرها و قيود محاصرهكننده رها سازد، به آن مرحله رسيده است كه روح زنده يك انسان جوشان و خروشان را در صحنه فرهنگ بشرى براى هميشه به نمايش بگذارد<ref>همان، ج 14، ص4 - 5</ref> | ||
#درباره رياضتها و شببيدارىهاى جلالالدين مطالب زيادى نوشته شده است كه مجموعاً دلالت مىكند به اينكه اين مرد تنها به لذت دانستن يك مشت مفاهيم و سپس منعكس ساختن آنها در اذهان افراد شايسته، قناعت نورزيده، بلكه خود در سير و سلوك گام برداشته است<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | #درباره رياضتها و شببيدارىهاى جلالالدين مطالب زيادى نوشته شده است كه مجموعاً دلالت مىكند به اينكه اين مرد تنها به لذت دانستن يك مشت مفاهيم و سپس منعكس ساختن آنها در اذهان افراد شايسته، قناعت نورزيده، بلكه خود در سير و سلوك گام برداشته است.<ref>همان، ج 1، ص30</ref> | ||
#يكى از انتقادهاى شارح به مولوى عبارت از آلودگى مثنوى به ادبيات مستهجن در برخى ابيات است. استاد محمدتقى جعفرى با انتقاد از ابيات ناشايست [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]]، توضيح مىدهد كه [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] اين همه حكايات و داستانها را كه در مثنوىاش آورده است، هدفى جز اين نداشته است كه افراد انسانى را بهوسيله محسوس ساختن و واقعى نشان دادن حقايق، به كمالات عاليه انسانى - الهى رهنمون شود، او مرد داستانگو نيست، چنانكه ناميدن جلالالدين به نام يك شاعر هنرمند معمولى، بدترين تحقير و توهين به شخصيت او مىباشد... و او با داشتن آن روان پرهيجان روحانى، نمىبايست خود را به درجه پست مستهجنگويى ساقط كند. آن شخصيتى كه مىگويد:{{شعر}} | #يكى از انتقادهاى شارح به مولوى عبارت از آلودگى مثنوى به ادبيات مستهجن در برخى ابيات است. استاد محمدتقى جعفرى با انتقاد از ابيات ناشايست [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]]، توضيح مىدهد كه [[مولوی، جلالالدین محمد|جلالالدين مولوى]] اين همه حكايات و داستانها را كه در مثنوىاش آورده است، هدفى جز اين نداشته است كه افراد انسانى را بهوسيله محسوس ساختن و واقعى نشان دادن حقايق، به كمالات عاليه انسانى - الهى رهنمون شود، او مرد داستانگو نيست، چنانكه ناميدن جلالالدين به نام يك شاعر هنرمند معمولى، بدترين تحقير و توهين به شخصيت او مىباشد... و او با داشتن آن روان پرهيجان روحانى، نمىبايست خود را به درجه پست مستهجنگويى ساقط كند. آن شخصيتى كه مىگويد:{{شعر}} | ||
#:{{ب|''«من چه گويم يك رگم هشيار نيست''|2=''شرح آن يارى كه او را يار نيست»''}} | #:{{ب|''«من چه گويم يك رگم هشيار نيست''|2=''شرح آن يارى كه او را يار نيست»''}} |
ویرایش