پرش به محتوا

النفس (اندلسی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
خط ۳۴: خط ۳۴:


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
[[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] کتاب «النفس» را همانند کتاب تدبیر المتوحد با الفاظی یاد می‎کند که دلالت بر این دارد که تألیفی اصلی و مستقل است. او از دیگر تألیفاتش با عباراتی یاد می‌کند که دلالت بر آن دارد که شرحی بر کتب [[ارسطو|ارسطاطالیس]] ([[ارسطو]]) هستند. پس این نوشته‌ای مستقل است که شرح و تلخیص کتاب دیگری نیست؛ و چون این تألیف با کتاب النفس ارسطو به‌ویژه در باب دوم و سوم در ترتیب مضامین و توضیح بیشتر مسائل علم نفس تطابق دارد، بعید نیست که گفته شود که ابن باجه این کتاب را از کتاب مذکور تلخیص کرده و مسائل دیگری بر آن افزوده است<ref>ر.ک: معصومی، محمد صغیر حسن، ص98</ref>. ‌
[[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] کتاب «النفس» را همانند کتاب تدبیر المتوحد با الفاظی یاد می‎کند که دلالت بر این دارد که تألیفی اصلی و مستقل است. او از دیگر تألیفاتش با عباراتی یاد می‌کند که دلالت بر آن دارد که شرحی بر کتب [[ارسطو|ارسطاطالیس]] ([[ارسطو]]) هستند. پس این نوشته‌ای مستقل است که شرح و تلخیص کتاب دیگری نیست؛ و چون این تألیف با کتاب النفس ارسطو به‌ویژه در باب دوم و سوم در ترتیب مضامین و توضیح بیشتر مسائل علم نفس تطابق دارد، بعید نیست که گفته شود که ابن باجه این کتاب را از کتاب مذکور تلخیص کرده و مسائل دیگری بر آن افزوده است.<ref>ر.ک: معصومی، محمد صغیر حسن، ص98</ref>. ‌


اسلوب ابن باجه در کتب فلسفی‌اش دقیق و عباراتش دشوار و غامض است. اما شاگردش ابن امام دیدگاه مختلفی داشته و با مراعات در افهام و تفهیم سخن می‌گوید و به‌خوبی کتب ارسطو را فهمیده است. کتاب النفس که بسیاری از مطالبش سهل ممتنع است شاهدی بر این مطلب است. [[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] در بسیاری مطالب از کتب فارابی استفاده کرده است. او هرگاه تصمیم گرفته که کلامش را با ساده‌ترین عبارات تفصیل دهد به معانی خلل وارد کرده و خود به این تقصیر اعتراف کرده است. و فراوان بر ناتوانی‌اش از تبدیل عبارات به خاطر تنگی وقت تأسف خورده است. گاه عباراتی را می‌بینیم که با قواعد علم نحو موافق نیست؛ به‌ویژه ضمائری که در تذکیر و تأنیث از مراجع خود تخلف کرده‌اند. موارد این اشتباهات فراوان است و نمی‌توان همه آن‌ها را تنها به کاتب نسبت داد؛ خصوصاً این‌که کاتب نسخه خود ادیب و در عصر خود در ادب و علوم فلسفی مشهور بوده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص6-5</ref>. ‌
اسلوب ابن باجه در کتب فلسفی‌اش دقیق و عباراتش دشوار و غامض است. اما شاگردش ابن امام دیدگاه مختلفی داشته و با مراعات در افهام و تفهیم سخن می‌گوید و به‌خوبی کتب ارسطو را فهمیده است. کتاب النفس که بسیاری از مطالبش سهل ممتنع است شاهدی بر این مطلب است. [[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] در بسیاری مطالب از کتب فارابی استفاده کرده است. او هرگاه تصمیم گرفته که کلامش را با ساده‌ترین عبارات تفصیل دهد به معانی خلل وارد کرده و خود به این تقصیر اعتراف کرده است. و فراوان بر ناتوانی‌اش از تبدیل عبارات به خاطر تنگی وقت تأسف خورده است. گاه عباراتی را می‌بینیم که با قواعد علم نحو موافق نیست؛ به‌ویژه ضمائری که در تذکیر و تأنیث از مراجع خود تخلف کرده‌اند. موارد این اشتباهات فراوان است و نمی‌توان همه آن‌ها را تنها به کاتب نسبت داد؛ خصوصاً این‌که کاتب نسخه خود ادیب و در عصر خود در ادب و علوم فلسفی مشهور بوده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص6-5</ref>. ‌


ابن باجه «نفس» را همان‌گونه که [[ارسطو]] معرفی کرده به کمال اول برای جسم طبیعی آلی که دارای حیات بالقوه است، تعریف کرده است. و قوای نفسانی را به سه قوه غاذیه(نباتی)، حساسه و متخلیه تفصیل می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. ‌
ابن باجه «نفس» را همان‌گونه که [[ارسطو]] معرفی کرده به کمال اول برای جسم طبیعی آلی که دارای حیات بالقوه است، تعریف کرده است. و قوای نفسانی را به سه قوه غاذیه(نباتی)، حساسه و متخلیه تفصیل می‌دهد<ref>ر.ک: همان، ص9</ref>. ‌


همان‌گونه که گفته شد نویسنده علم نفس را به شیوه ارسطو توضیح می‌دهد و در آخر، مسئله نبوت را همان‌گونه که از ابن‌سینا به ما رسیده و همان‌گونه که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] در رساله «مشکاة الأنوار» تفصیل داده مطرح کرده است. او به فضل غزالی اعتراف کرده و او را با احترام و اکرام یاد کرده است<ref>ر.ک: همان، ص13-12</ref>.
همان‌گونه که گفته شد نویسنده علم نفس را به شیوه ارسطو توضیح می‌دهد و در آخر، مسئله نبوت را همان‌گونه که از ابن‌سینا به ما رسیده و همان‌گونه که [[غزالی، محمد بن محمد|غزالی]] در رساله «مشکاة الأنوار» تفصیل داده مطرح کرده است. او به فضل غزالی اعتراف کرده و او را با احترام و اکرام یاد کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص13-12</ref>.


[[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] در ابتدای کتاب، اجسام را به دو گروه صناعی و ساختنی مانند تخت و سریر که تنها با اراده موجود می‌شود و طبیعی مانند سنگ، نخل و اسب. هر دو گروه نابود و فاسدشدنی هستند... و این دو از صورت و ماده تشکیل شده‌اند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص20-19</ref>.
[[ابن باجه، محمد بن یحیی|ابن باجه]] در ابتدای کتاب، اجسام را به دو گروه صناعی و ساختنی مانند تخت و سریر که تنها با اراده موجود می‌شود و طبیعی مانند سنگ، نخل و اسب. هر دو گروه نابود و فاسدشدنی هستند... و این دو از صورت و ماده تشکیل شده‌اند<ref>ر.ک: متن کتاب، ص20-19</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش