پرش به محتوا

باطنیه اسماعیلیه: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - 'می باشد' به 'می‎باشد')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
خط ۳۴: خط ۳۴:
نویسنده در ادامه، به توضیح اصل و منشأ اسماعیلیه پرداخته و ضمن اشاره به پراکنده شدن این گروه در اطراف‌واکناف بلاد اسلامی، از اقصای مغرب تا خراسان و ماوراءالنهر و قندهار<ref>ر.ک: همان، ص4</ref>، به‌منظور معرفی برخی از مبلغین و داعیان بزرگ این فرقه، به معرفی عبدالملک بن عطاش که هم‌عصر حسن صباح و از داعیان اسماعیلیه بود، پرداخته است. وی شیخی ادیب، بلیغ، پارسا، تیزهوش، بسیار خوش‌خط و از اهل اصفهان و داعی اسماعیلیه در اصفهان و آذربایجان بود و دعاتی به نیابت خود به اطراف می‌فرستاد<ref>ر.ک: همان، ص5</ref>
نویسنده در ادامه، به توضیح اصل و منشأ اسماعیلیه پرداخته و ضمن اشاره به پراکنده شدن این گروه در اطراف‌واکناف بلاد اسلامی، از اقصای مغرب تا خراسان و ماوراءالنهر و قندهار<ref>ر.ک: همان، ص4</ref>، به‌منظور معرفی برخی از مبلغین و داعیان بزرگ این فرقه، به معرفی عبدالملک بن عطاش که هم‌عصر حسن صباح و از داعیان اسماعیلیه بود، پرداخته است. وی شیخی ادیب، بلیغ، پارسا، تیزهوش، بسیار خوش‌خط و از اهل اصفهان و داعی اسماعیلیه در اصفهان و آذربایجان بود و دعاتی به نیابت خود به اطراف می‌فرستاد<ref>ر.ک: همان، ص5</ref>


در ادامه، به بیان این مطلب پرداخته شده است که در سال 654ق، همین‌که هلاکو قلعه‌های اسماعیلیان را فتح کرد، عطاملک جوینی را مأمور کرد که مجموعه کتب اسماعیلیه را از مدنظر بگذراند و از میان کتاب‌های ایشان، آنچه را که لایق کتابخانه هلاکو باشد نگاه دارد و باقی را بسوزاند. جوینی در میان آن کتب، کتابی یافت که مشتمل بود بر احوال و وقایع زندگانی حسن صباح که بسیاری از مطالب مربوط به حسن صباح را از قول خود او نقل کرده بود. بدین منظور نویسنده، مختصری از مندرجات آن سرگذشت را با انشای خود، ولی از زبان حسن صباح را ذکر کرده است<ref>ر.ک: همان، ص6- 13</ref>
در ادامه، به بیان این مطلب پرداخته شده است که در سال 654ق، همین‌که هلاکو قلعه‌های اسماعیلیان را فتح کرد، عطاملک جوینی را مأمور کرد که مجموعه کتب اسماعیلیه را از مدنظر بگذراند و از میان کتاب‌های ایشان، آنچه را که لایق کتابخانه هلاکو باشد نگاه دارد و باقی را بسوزاند. جوینی در میان آن کتب، کتابی یافت که مشتمل بود بر احوال و وقایع زندگانی حسن صباح که بسیاری از مطالب مربوط به حسن صباح را از قول خود او نقل کرده بود. بدین منظور نویسنده، مختصری از مندرجات آن سرگذشت را با انشای خود، ولی از زبان حسن صباح را ذکر کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص6- 13</ref>


نویسنده پس‌ازاین شرح‌حال، از اقوال مورخین، آنچه را که درباره حسن صباح به دست می‌آید حکایت نموده و به تشریح رابطه او با نظام‌الملک و دربار ملکشاه پرداخته است. به اعتقاد وی، قدر متیقن آن است که حسن صباح مردی بود دلیر و با کفایت و عالم به علوم هندسه، حساب، نجوم، حکمت، کلام و... و در مناظره و محاجه و الزام مدعی، دستی داشت و موقعی که در ری اقامت داشت، ابومسلم، رئیس ری که داماد [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] بود، او را متهم کرده بود که جمعی از دعات خلیفه فاطمی مصر با او ملاقات کرده‌اند و او گمراه شده است و حسن ترسیده از ری گریخت. ولی این نیز مسلم است که حسن پیش از آن تاریخ، به اصفهان رفته و در دربار ملکشاه راه یافته بود و شغلی در دیوان به او داده بودند و نظام‌الملک بر حال او واقف شده بود و از قوت بیان و کفایت او مطلع بود و او را اکرام و احترام می‌کرد و روزی به حدس و پیش‌بینی گفته بود که زود باشد که این مرد، مردمان ساده‌لوح را از راه به دربرد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>
نویسنده پس‌ازاین شرح‌حال، از اقوال مورخین، آنچه را که درباره حسن صباح به دست می‌آید حکایت نموده و به تشریح رابطه او با نظام‌الملک و دربار ملکشاه پرداخته است. به اعتقاد وی، قدر متیقن آن است که حسن صباح مردی بود دلیر و با کفایت و عالم به علوم هندسه، حساب، نجوم، حکمت، کلام و... و در مناظره و محاجه و الزام مدعی، دستی داشت و موقعی که در ری اقامت داشت، ابومسلم، رئیس ری که داماد [[نظام‌الملک، حسن بن علی|نظام‌الملک]] بود، او را متهم کرده بود که جمعی از دعات خلیفه فاطمی مصر با او ملاقات کرده‌اند و او گمراه شده است و حسن ترسیده از ری گریخت. ولی این نیز مسلم است که حسن پیش از آن تاریخ، به اصفهان رفته و در دربار ملکشاه راه یافته بود و شغلی در دیوان به او داده بودند و نظام‌الملک بر حال او واقف شده بود و از قوت بیان و کفایت او مطلع بود و او را اکرام و احترام می‌کرد و روزی به حدس و پیش‌بینی گفته بود که زود باشد که این مرد، مردمان ساده‌لوح را از راه به دربرد<ref>ر.ک: همان، ص13</ref>
خط ۴۶: خط ۴۶:
در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق می‌شد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند [[امام على(ع)|علی بن ابی‌طالب(ع)]]) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنی‌آدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی می‌گروید، مستجیب نامیده می‌شد و چون در معرفت دین پیشرفتی می‌کرد و لیاقت آن را در او می‌دیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی می‌دادند. از این درجه که بالاتر می‌رفت و کتب مهم مذهبی را فرا می‌گرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز می‌داد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده می‌شد، او را به‌عنوان داعی می‌خواندند و رسماً مأمور دعوت می‌کردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیه‌ای را یک ولایت می‌خواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref>
در ادامه کتاب، پس از ذکر خصوصیات و جزئیاتی از قلعه الموت و چگونگی قدرت گرفتن اسماعیلیان در آن، به تشریح مراتب و طبقات اسماعیلیه پرداخته شده است. این مراتب پیش از حسن صباح، عبارت بودند از ناطق، اساس، امام، حجت، داعی، مأذون و مستجیب. ناطق بر شش پیغمبر اولوالعزم و بر قائم که محمد بن اسماعیل باشد اطلاق می‌شد و اساس لقب وصی هر یک از آن هفت ناطق بود (مانند [[امام على(ع)|علی بن ابی‌طالب(ع)]]) و مراد از امام، امام هر زمان بود که به عقیده ایشان، بایست از خلفای فاطمی مصر باشد. از حجت به پایین، درجات و مراتب سایر بنی‌آدم بود. هر کس که در ابتدا به مذهب فاطمی یا اسماعیلی می‌گروید، مستجیب نامیده می‌شد و چون در معرفت دین پیشرفتی می‌کرد و لیاقت آن را در او می‌دیدند که بتواند با پیروان سایر مذاهب در باب مذهب خود نهانی گفتگوهایی بکند، او را به مرتبه مأذونی ترقی می‌دادند. از این درجه که بالاتر می‌رفت و کتب مهم مذهبی را فرا می‌گرفت و در تبلیغ و دعوت مهارتی و کفایتی بروز می‌داد و صاحب منطق قوی و مغز احتجاجی تشخیص داده می‌شد، او را به‌عنوان داعی می‌خواندند و رسماً مأمور دعوت می‌کردند که شهر به شهر و ولایت به ولایت بگردد و مذهب فاطمی را تبلیغ کند. بالاترین مرتبه، حجت بود که رئیس دعات یک ناحیه بزرگ بود کلیه سرزمین اسلام را به دوازده ناحیه تقسیم کرده بودند که هر ناحیه‌ای را یک ولایت می‌خواندند و برای هر یک از این ولایات، یک حجت تعیین کرده بودند<ref>همان، ص33- 34</ref>


در پایان، به ترجمه گوشه‌هایی از نوشته‌های مارکوپولو- سیاح ایتالیایی که در حدود 671ق از خاک ایران عبور می‌کرده و به چین می‌رفته و درباره اسماعیلیه، در [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاست‌نامه]] خود، مختصری نقل کرده است- اشاره گردیده<ref>همان، ص34- 37</ref> و سپس، ضمن بیان چگونگی شکست اسماعیلیه تسخیر قلعه الموت به دست هلاکوخان، به تشریح اوضاع بازماندگان اسماعیلیه و آقاخان‌ها پرداخته شده است<ref>همان، ص38- 39</ref>
در پایان، به ترجمه گوشه‌هایی از نوشته‌های مارکوپولو- سیاح ایتالیایی که در حدود 671ق از خاک ایران عبور می‌کرده و به چین می‌رفته و درباره اسماعیلیه، در [[سير الملوك (سیاستنامه)|سیاست‌نامه]] خود، مختصری نقل کرده است- اشاره گردیده<ref>همان، ص34- 37</ref> و سپس، ضمن بیان چگونگی شکست اسماعیلیه تسخیر قلعه الموت به دست هلاکوخان، به تشریح اوضاع بازماندگان اسماعیلیه و آقاخان‌ها پرداخته شده است.<ref>همان، ص38- 39</ref>


==وضعیت کتاب==
==وضعیت کتاب==
کتاب فاقد هرگونه فهرست بوده و در پاورقی‌ها، به توضیح بیشتر مطالب پرداخته شده است<ref>همان، ص24</ref>
کتاب فاقد هرگونه فهرست بوده و در پاورقی‌ها، به توضیح بیشتر مطالب پرداخته شده است.<ref>همان، ص24</ref>


==پانویس==
==پانویس==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش