۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' | کتابخانۀ دیجیتال نور =' به '| کتابخانۀ دیجیتال نور =') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
== گزارش محتوا == | == گزارش محتوا == | ||
در مقدمه جلد اول، ابتدا به زندگىنامه نويسنده و كتاب او پرداخته شده و سپس، اقدامات تحقيقى صورتگرفته در آن، توضيح داده شده است<ref>مقدمه، ج1، ص5-75</ref> | در مقدمه جلد اول، ابتدا به زندگىنامه نويسنده و كتاب او پرداخته شده و سپس، اقدامات تحقيقى صورتگرفته در آن، توضيح داده شده است.<ref>مقدمه، ج1، ص5-75</ref> | ||
در مقدمه جلد دوم، ابتدا روش نويسنده توضيح داده شده و سپس نسخ كتاب و روش تحقيق آن بيان گرديده است<ref>همان، ج2، ص5-90</ref> | در مقدمه جلد دوم، ابتدا روش نويسنده توضيح داده شده و سپس نسخ كتاب و روش تحقيق آن بيان گرديده است.<ref>همان، ج2، ص5-90</ref> | ||
جرجانى تفسيرش را بهاختصار رقم زده است؛ جز مواردى بسيار اندك، از جمله ذيل آيه ''' «و ما ننسخ...» '''، جرجانى آيه را با نسخ احكام مرتبط مىداند. او به آيه 101 سوره نمل: ''' «و إذا بدلنا آية مكان آية...» ''' و نيز آيه 39 سوره رعد: ''' «يمحو الله ما يشاء و يثبت...» '''، استناد مىكند؛ اما شگفتا كه چونان پيشينيان و همگنانش بر طبل افترا مىكوبد و مىگويد: «اماميه» از شيعه، همانند يهود، «نسخ» را روا نمىدانند و نسخ را مانند «بداء» تلقى مىكنند و فرقى بين آن دو قائل نيستند و ترديدى نيست كه كذب محض است<ref>مهدوىراد، محمدعلى، ص33</ref> | جرجانى تفسيرش را بهاختصار رقم زده است؛ جز مواردى بسيار اندك، از جمله ذيل آيه ''' «و ما ننسخ...» '''، جرجانى آيه را با نسخ احكام مرتبط مىداند. او به آيه 101 سوره نمل: ''' «و إذا بدلنا آية مكان آية...» ''' و نيز آيه 39 سوره رعد: ''' «يمحو الله ما يشاء و يثبت...» '''، استناد مىكند؛ اما شگفتا كه چونان پيشينيان و همگنانش بر طبل افترا مىكوبد و مىگويد: «اماميه» از شيعه، همانند يهود، «نسخ» را روا نمىدانند و نسخ را مانند «بداء» تلقى مىكنند و فرقى بين آن دو قائل نيستند و ترديدى نيست كه كذب محض است.<ref>مهدوىراد، محمدعلى، ص33</ref> | ||
جرجانى در اين تفسير، بيشتر از هر چيزى به جنبههاى نحوى آيات قرآن پرداخته است. در تفسير آيات، بهويژه تبيين واژهها، از آيات ديگر بهره مىگيرد (تفسير قرآن به قرآن)؛ براى مثال در تفسير «رب» كه آن را به معناى «سيد» گرفته است، به آيههاى ''' «اذكرني عند ربك» '''<ref>يوسف: 42</ref>و ''' «ارجع إلى ربك» '''<ref>يوسف: 50</ref>استناد مىكند و اين بهرهگيرى، در تفسير و تأويل آيات، حتى در برنمودن جهات ادبى آيات، بسى چشمگير است<ref>ر.ک: همان</ref> | جرجانى در اين تفسير، بيشتر از هر چيزى به جنبههاى نحوى آيات قرآن پرداخته است. در تفسير آيات، بهويژه تبيين واژهها، از آيات ديگر بهره مىگيرد (تفسير قرآن به قرآن)؛ براى مثال در تفسير «رب» كه آن را به معناى «سيد» گرفته است، به آيههاى ''' «اذكرني عند ربك» '''<ref>يوسف: 42</ref>و ''' «ارجع إلى ربك» '''<ref>يوسف: 50</ref>استناد مىكند و اين بهرهگيرى، در تفسير و تأويل آيات، حتى در برنمودن جهات ادبى آيات، بسى چشمگير است.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
در اين كتاب، جنبههاى ادبى چيره است. بهگونهاى، كار جرجانى را مىتوان به كار بيضاوى مانند كرد؛ يعنى او بيشتر مىكوشد جنبههاى ادبى آيات را برنماياند. در اين جهت، او به معانى لغوى، جنبههاى نحوى و تحليلهاى ادبى روى مىآورد. جرجانى، اديبى است چيرهدست و موضع او در مسائل نحوى و ادبى تا حدودى براى ديگران، حجت. او گاه معانى و باريكبينىهاى معنايى را گزارش مىكند، بدون اينكه استشهاد كند و ديگرگاه براى استوارسازى معانى بهدستداده از واژهها، به منابع لغوى، ادبى و نحوى استشهاد مىكند؛ براى مثال، در تفسير ''' «فانفروا» ''' مىگويد: «نفر»، خروج و رويارويى با دشمن است. در تفسير «نقيب» كه آن را «ضامن و امين مردم و يا گروهى ويژه مىداند»، به كالبدشكافى واژه مىپردازد و با توجه به ريشه واژه، ديدگاه برگزيده خود را استوار مىكند. جالب است بدانيم جرجانى در جايگاه اديب و نحوى بزرگى - كه در فرهنگ اسلامى از مكانت رفيعى برخوردار است - گاه تعليلهاى نحويان را در تفسير واژه مىآورد و آنگاه آن همه را، يكسر واهى دانسته، مىگويد: «علتها واهى است و معنى واژه را تنها از طريق سماع مىتوان دريافت»<ref>همان، ص33</ref> | در اين كتاب، جنبههاى ادبى چيره است. بهگونهاى، كار جرجانى را مىتوان به كار بيضاوى مانند كرد؛ يعنى او بيشتر مىكوشد جنبههاى ادبى آيات را برنماياند. در اين جهت، او به معانى لغوى، جنبههاى نحوى و تحليلهاى ادبى روى مىآورد. جرجانى، اديبى است چيرهدست و موضع او در مسائل نحوى و ادبى تا حدودى براى ديگران، حجت. او گاه معانى و باريكبينىهاى معنايى را گزارش مىكند، بدون اينكه استشهاد كند و ديگرگاه براى استوارسازى معانى بهدستداده از واژهها، به منابع لغوى، ادبى و نحوى استشهاد مىكند؛ براى مثال، در تفسير ''' «فانفروا» ''' مىگويد: «نفر»، خروج و رويارويى با دشمن است. در تفسير «نقيب» كه آن را «ضامن و امين مردم و يا گروهى ويژه مىداند»، به كالبدشكافى واژه مىپردازد و با توجه به ريشه واژه، ديدگاه برگزيده خود را استوار مىكند. جالب است بدانيم جرجانى در جايگاه اديب و نحوى بزرگى - كه در فرهنگ اسلامى از مكانت رفيعى برخوردار است - گاه تعليلهاى نحويان را در تفسير واژه مىآورد و آنگاه آن همه را، يكسر واهى دانسته، مىگويد: «علتها واهى است و معنى واژه را تنها از طريق سماع مىتوان دريافت»<ref>همان، ص33</ref> | ||
جرجانى گاه به مخالفت با مفسران پرداخته... او در تفسير حروف مقطعه در آغاز سوره بقره، بر اين باور رفته است كه: اين حروف بهاختصار نشانگر صفات الهى است و بهمثل در ''' «الم» ''' گفته است كه آن، مختصر «أنا اللطيف المجيد» است و براى اثبات اين نكته به اشعارى از شاعران عرب استناد كرده است كه نشاندهنده مختصر آمدن كلمه يا جملهاى در ادب عربى و اشاره بدان با حروف عربى شايع بوده است<ref>همان</ref> | جرجانى گاه به مخالفت با مفسران پرداخته... او در تفسير حروف مقطعه در آغاز سوره بقره، بر اين باور رفته است كه: اين حروف بهاختصار نشانگر صفات الهى است و بهمثل در ''' «الم» ''' گفته است كه آن، مختصر «أنا اللطيف المجيد» است و براى اثبات اين نكته به اشعارى از شاعران عرب استناد كرده است كه نشاندهنده مختصر آمدن كلمه يا جملهاى در ادب عربى و اشاره بدان با حروف عربى شايع بوده است.<ref>همان</ref> | ||
در تفسير ''' «مالك يومالدين» '''، ''' «مالك» ''' را به «قاضى» تفسير كرده است. اين تفسير در ميان مفسران شهره نيست و بهگونهاى جرجانى در اين تفسير يگانه است؛ يعنى اين واژه با قرائتهاى مختلف «مالك، ملك، ملك» در ميان مفسران به معناى «قاضى» نيست؛ گو اينكه خداوند متعال در قيامت قاضى است و درباره رفتار مؤمنان داورى خواهد كرد<ref>همان</ref> | در تفسير ''' «مالك يومالدين» '''، ''' «مالك» ''' را به «قاضى» تفسير كرده است. اين تفسير در ميان مفسران شهره نيست و بهگونهاى جرجانى در اين تفسير يگانه است؛ يعنى اين واژه با قرائتهاى مختلف «مالك، ملك، ملك» در ميان مفسران به معناى «قاضى» نيست؛ گو اينكه خداوند متعال در قيامت قاضى است و درباره رفتار مؤمنان داورى خواهد كرد<ref>همان</ref> | ||
اين تفسير از جنبههاى بلاغى، اگرچه خالى نيست، اما اين نمود، گسترده نيست و مىتوان چنين گفت كه ابعاد بلاغى كتاب، از اشاراتى لطيف و نكتههايى مختصر، فراتر نمىرود و بهواقع اين نكته شگفت مىنمايد؛ زيرا جرجانى هم به جايگاه والاى بلاغى قرآن توجه دارد و هم در برنمودن جهاتى از وجوه منابع بلاغى و زيباشناختى قرآن، مبتكر و پيشتاز است<ref>ر.ک: همان، ص34</ref> | اين تفسير از جنبههاى بلاغى، اگرچه خالى نيست، اما اين نمود، گسترده نيست و مىتوان چنين گفت كه ابعاد بلاغى كتاب، از اشاراتى لطيف و نكتههايى مختصر، فراتر نمىرود و بهواقع اين نكته شگفت مىنمايد؛ زيرا جرجانى هم به جايگاه والاى بلاغى قرآن توجه دارد و هم در برنمودن جهاتى از وجوه منابع بلاغى و زيباشناختى قرآن، مبتكر و پيشتاز است.<ref>ر.ک: همان، ص34</ref> | ||
جرجانى با همه اختصارى كه پيش گرفته است، در جاىجاى تفسيرش، به نكات تفسيرى و علوم قرآنى شايان توجهى پرداخته است. وى به مسائل مربوط به علم قرائت نيز توجهى ويژه داشته و فراوان به چرايى قرائت پرداخته و متواتر و شاذ آنها را تحليل و توجيه كرده است؛ بهعنوان نمونه: | جرجانى با همه اختصارى كه پيش گرفته است، در جاىجاى تفسيرش، به نكات تفسيرى و علوم قرآنى شايان توجهى پرداخته است. وى به مسائل مربوط به علم قرائت نيز توجهى ويژه داشته و فراوان به چرايى قرائت پرداخته و متواتر و شاذ آنها را تحليل و توجيه كرده است؛ بهعنوان نمونه: | ||
خط ۶۶: | خط ۶۶: | ||
جرجانى در جاىجاى تفسيرش نشان داده است كه در تبيين واژگان آيات الهى، از احاديث نبوى بهره مىگيرد و بدان استناد مىكند. او ذيل آيه 25 سوره بقره: ''' «و لهم فيها أزواج مطهّرة...» '''، مىنويسد: «ستودن حواريان بهشت به «طهر» رساتر است از وصف به «حسن»؛ چون حسن از جهتى ممكن است «خبث» هم داشته باشد، اما «طهر» يكسر پاكيزگى است... همچنين ذيل آيه ''' «فتلقى آدم من ربه كلمات...» '''<ref>بقره: 37</ref>، «تلقى» را به معناى استقبال مىداند و براى استوارى اين معنا، به حديث شريف نبوى: «نهى النبي عن تلقي الركبان» استناد مىكند<ref>همان</ref> | جرجانى در جاىجاى تفسيرش نشان داده است كه در تبيين واژگان آيات الهى، از احاديث نبوى بهره مىگيرد و بدان استناد مىكند. او ذيل آيه 25 سوره بقره: ''' «و لهم فيها أزواج مطهّرة...» '''، مىنويسد: «ستودن حواريان بهشت به «طهر» رساتر است از وصف به «حسن»؛ چون حسن از جهتى ممكن است «خبث» هم داشته باشد، اما «طهر» يكسر پاكيزگى است... همچنين ذيل آيه ''' «فتلقى آدم من ربه كلمات...» '''<ref>بقره: 37</ref>، «تلقى» را به معناى استقبال مىداند و براى استوارى اين معنا، به حديث شريف نبوى: «نهى النبي عن تلقي الركبان» استناد مىكند<ref>همان</ref> | ||
يكى ديگراز معانى لطيف و شايسته توجهى كه وى با توجه به حديث نبوى به دست داده است، تفسير واژه «أكل» در آيه ''' «و إذ قلنا ادخلوا هذه القرية فكلوا منها...» '''<ref>بقره: 58</ref>است. جرجانى مىنويسد: «أكل» در استيلا هم استعمال مىشود. پيامبر(ص) فرمود: «أمرت بقرية تأكل القرى» كه مراد مدينه است و در اينجا «انفاق و توسعه» را مراد كرده است<ref>همان، ص35</ref> | يكى ديگراز معانى لطيف و شايسته توجهى كه وى با توجه به حديث نبوى به دست داده است، تفسير واژه «أكل» در آيه ''' «و إذ قلنا ادخلوا هذه القرية فكلوا منها...» '''<ref>بقره: 58</ref>است. جرجانى مىنويسد: «أكل» در استيلا هم استعمال مىشود. پيامبر(ص) فرمود: «أمرت بقرية تأكل القرى» كه مراد مدينه است و در اينجا «انفاق و توسعه» را مراد كرده است.<ref>همان، ص35</ref> | ||
بدينسان جرجانى آيه را فراتر از بهرهورى از نعمتها و خوردن خوراكىهاى آن سرزمين مىداند و بر اين باور است كه منظور، امر به استيلا و چيرگى بر آن سرزمين و بهرهورى از تمام آنچه شايسته است، خواهد بود. وى در تبيين و تفسير واژهها به اشعار عرب، بهويژه به اشعار دوره جاهلى و نيز امثال عرب و اقوال و مأثورات تازيان فراوان استناد مىكند<ref>همان</ref> | بدينسان جرجانى آيه را فراتر از بهرهورى از نعمتها و خوردن خوراكىهاى آن سرزمين مىداند و بر اين باور است كه منظور، امر به استيلا و چيرگى بر آن سرزمين و بهرهورى از تمام آنچه شايسته است، خواهد بود. وى در تبيين و تفسير واژهها به اشعار عرب، بهويژه به اشعار دوره جاهلى و نيز امثال عرب و اقوال و مأثورات تازيان فراوان استناد مىكند<ref>همان</ref> | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
فهرست مطالب هر جلد در انتهاى همان جلد و فهرست منابع و مصادر مورد استفاده محققان، در انتهاى جلد دوم آمده است. | فهرست مطالب هر جلد در انتهاى همان جلد و فهرست منابع و مصادر مورد استفاده محققان، در انتهاى جلد دوم آمده است. | ||
در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ، به ترجمه برخى از اعلام مذكور در متن پرداخته شده است<ref>ر.ک: پاورقى ج2، ص167</ref> | در پاورقىها علاوه بر ذكر منابع و اشاره به اختلاف نسخ، به ترجمه برخى از اعلام مذكور در متن پرداخته شده است.<ref>ر.ک: پاورقى ج2، ص167</ref> | ||
==پانويس == | ==پانويس == |
ویرایش