پرش به محتوا

دو رساله در فلسفه اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
خط ۴۴: خط ۴۴:
# یکى اینکه موضوع تجدّد امثال، نفس وجود است، اما موضوع حرکت جوهرى به عقیده [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] هیولى یا مادّه است که به‌‏صورت جوهرى متحصّل شده باشد.
# یکى اینکه موضوع تجدّد امثال، نفس وجود است، اما موضوع حرکت جوهرى به عقیده [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] هیولى یا مادّه است که به‌‏صورت جوهرى متحصّل شده باشد.
# فرق دیگر اینکه تجدّد امثال، شامل همه عالم وجود است، اعم از مجرّدات و مادیات، اما حرکت جوهرى به اعتقاد [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و پیروانش در عالم مجرّدات و مفارقات از ماده، راه ندارد؛ چراکه حالت منتظره در آن عالم وجود ندارد و سراسر همه فعلیت است.
# فرق دیگر اینکه تجدّد امثال، شامل همه عالم وجود است، اعم از مجرّدات و مادیات، اما حرکت جوهرى به اعتقاد [[صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم|ملاصدرا]] و پیروانش در عالم مجرّدات و مفارقات از ماده، راه ندارد؛ چراکه حالت منتظره در آن عالم وجود ندارد و سراسر همه فعلیت است.
# فرق سوم اینکه تجدّد امثال مستقیماً شامل جواهر و اعراض، هر دو می‌شود، اما حرکت جوهرى مستقیما به جواهر تعلق مى‎گیرد و اعراض تابع جواهرند؛ یعنى مثلاً حرکت کمّى و کیفى نیز تابع حرکت جوهرى است<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>.
# فرق سوم اینکه تجدّد امثال مستقیماً شامل جواهر و اعراض، هر دو می‌شود، اما حرکت جوهرى مستقیما به جواهر تعلق مى‎گیرد و اعراض تابع جواهرند؛ یعنى مثلاً حرکت کمّى و کیفى نیز تابع حرکت جوهرى است.<ref>ر.ک: همان، ص15</ref>.


وی همچنین در رابطه با حرکت جوهری و ربط حادث به قدیم می‎نویسد: «راقم سطور، معتقد است که بر فرض اثبات حرکت جوهرى، دیگر از جهت ارتباط حادث به قدیم هیچ احتیاج به اثبات وجود افلاک نداریم و در صورت پیروى کردن از عقیده عرفا و حکماى اشراقى، به ناز کشیدن از حرکت فلک و محدد جهات یا طبیعت خامسه فلکى که انگیزه و وسیله‏ اثباتش، همین نوع التزامات است و برهان قاطع عقل‏‌پسندى ندارد، نیازمندى نخواهیم داشت. وقتى که مشکل ربط حادث به قدیم با فرض وجود حرکت ذاتى همیشگى موجودات حل‎شدنى باشد، چرا نفس حرکت جوهرى را مطمح نظر و مناط حل آن اشکال قرار ندهیم و همان دو جنبه ثبات و تجدّد را که در حرکت توسطیه وضعى فلک یا در طبیعت فلکیه مى‎گویند در نفس حرکت ذاتى جوهرى نگوییم<ref>ر.ک: همان، ص51-50</ref>.
وی همچنین در رابطه با حرکت جوهری و ربط حادث به قدیم می‎نویسد: «راقم سطور، معتقد است که بر فرض اثبات حرکت جوهرى، دیگر از جهت ارتباط حادث به قدیم هیچ احتیاج به اثبات وجود افلاک نداریم و در صورت پیروى کردن از عقیده عرفا و حکماى اشراقى، به ناز کشیدن از حرکت فلک و محدد جهات یا طبیعت خامسه فلکى که انگیزه و وسیله‏ اثباتش، همین نوع التزامات است و برهان قاطع عقل‏‌پسندى ندارد، نیازمندى نخواهیم داشت. وقتى که مشکل ربط حادث به قدیم با فرض وجود حرکت ذاتى همیشگى موجودات حل‎شدنى باشد، چرا نفس حرکت جوهرى را مطمح نظر و مناط حل آن اشکال قرار ندهیم و همان دو جنبه ثبات و تجدّد را که در حرکت توسطیه وضعى فلک یا در طبیعت فلکیه مى‎گویند در نفس حرکت ذاتى جوهرى نگوییم<ref>ر.ک: همان، ص51-50</ref>.
   
   
مسئله جبر و اختیار یا جبر و تفویض و قضا و قدر، یکى از مسائل مهم کلامى و اعتقادى است که [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا جلال‎الدین محمد بلخى رومى]] در [[مثنوی معنوی|مثنوى]] شریف بیش از دیگر مسائل اصولى‏ به آن اهمیت داده و همه‏ جا مخصوصاً در مجلد اول و پنجم، آن را دنبال کرده و در هر موضع با تقریر و تمثیلى تازه در تشیید مبانى عقیده خود که اثبات اختیار و انکار جبر است، سخت کوشیده و پافشارى نموده است<ref>ر.ک: همان، ص55</ref>.
مسئله جبر و اختیار یا جبر و تفویض و قضا و قدر، یکى از مسائل مهم کلامى و اعتقادى است که [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولانا جلال‎الدین محمد بلخى رومى]] در [[مثنوی معنوی|مثنوى]] شریف بیش از دیگر مسائل اصولى‏ به آن اهمیت داده و همه‏ جا مخصوصاً در مجلد اول و پنجم، آن را دنبال کرده و در هر موضع با تقریر و تمثیلى تازه در تشیید مبانى عقیده خود که اثبات اختیار و انکار جبر است، سخت کوشیده و پافشارى نموده است.<ref>ر.ک: همان، ص55</ref>.


[[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوى]] در مسئله اختلاف عقول، مخالف گروه معتزله است و در این‏‌باره مى‎گوید:
[[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوى]] در مسئله اختلاف عقول، مخالف گروه معتزله است و در این‏‌باره مى‎گوید:
{{شعر}}{{ب|''اختلاف عقل‎ها در اصل بود''|2=''بر وفاق سنیان باید شنود''}}{{ب|''برخلاف قول اهل اعتزال''|2='' که عقول از اصل دارد اعتدال''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|''اختلاف عقل‎ها در اصل بود''|2=''بر وفاق سنیان باید شنود''}}{{ب|''برخلاف قول اهل اعتزال''|2='' که عقول از اصل دارد اعتدال''}}{{پایان شعر}}
اما در مسئله جبر و اختیار با جمهور شیعه و معتزله موافق است که هر دو طایفه بشر را در اعمال و افعال خود، مختار می‌‏دانند، نه مجبور. نهایت اینکه در نحوه تفویض اختیار مابین شیعه و معتزله توافق کامل نیست. مولوى عقیده «جبریه» و مقابل آن اعتقاد «قدریه» را با دلایل عقلى و استحسانات خطابى ابطال نموده و در این موضوع عیناً مانند شیعه امامیه قضیه «امر بین الامرین» را اختیار کرده است<ref>ر.ک: همان، ص56-55</ref>.  
اما در مسئله جبر و اختیار با جمهور شیعه و معتزله موافق است که هر دو طایفه بشر را در اعمال و افعال خود، مختار می‌‏دانند، نه مجبور. نهایت اینکه در نحوه تفویض اختیار مابین شیعه و معتزله توافق کامل نیست. مولوى عقیده «جبریه» و مقابل آن اعتقاد «قدریه» را با دلایل عقلى و استحسانات خطابى ابطال نموده و در این موضوع عیناً مانند شیعه امامیه قضیه «امر بین الامرین» را اختیار کرده است.<ref>ر.ک: همان، ص56-55</ref>.  


نویسنده پس از استخراج هشت دلیل از اشعار [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] بر اثبات اختیار و رد دیدگاه جبریان می‎افزاید: «پنهان نماند که آنچه تا اینجا گفته شد و آن همه تلاشى که براى اثبات اختیار بشر به‎کار رفت، همه از جهت رعایت اصول کلامى و مماشات با حجج و براهین عقلى و استحسانات خطابى بود؛ اما از نظر تحقیق و کشف و شهود عرفانى که همه موجودات امکانى را ظل وجود و پرتو ذات حق و مظهر اسماء و صفات الهى ببینند و حقیقت‏ '''كُلُّ شَيْ‎ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ'''‎ ﴿القصص: 88﴾ را به‎عیان مشاهده کنند، همچنین با منطق کسانى که قضیه وحدت وجود و توحید حقیقى صفات و افعال واجب را پذیرفته و آن را به درجه‏ «عین‎الیقین» و «حق‎الیقین» دریافته باشند، دیگر از هستى مستعار و نمودار اختیار بشر اثرى نیست، بلکه هرچه هست اثر حق و فعل حق است<ref>ر.ک: همان، ص96</ref>.
نویسنده پس از استخراج هشت دلیل از اشعار [[مولوی، جلال‌الدین محمد|مولوی]] بر اثبات اختیار و رد دیدگاه جبریان می‎افزاید: «پنهان نماند که آنچه تا اینجا گفته شد و آن همه تلاشى که براى اثبات اختیار بشر به‎کار رفت، همه از جهت رعایت اصول کلامى و مماشات با حجج و براهین عقلى و استحسانات خطابى بود؛ اما از نظر تحقیق و کشف و شهود عرفانى که همه موجودات امکانى را ظل وجود و پرتو ذات حق و مظهر اسماء و صفات الهى ببینند و حقیقت‏ '''كُلُّ شَيْ‎ءٍ هَالِكٌ إِلاَّ وَجْهَهُ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ'''‎ ﴿القصص: 88﴾ را به‎عیان مشاهده کنند، همچنین با منطق کسانى که قضیه وحدت وجود و توحید حقیقى صفات و افعال واجب را پذیرفته و آن را به درجه‏ «عین‎الیقین» و «حق‎الیقین» دریافته باشند، دیگر از هستى مستعار و نمودار اختیار بشر اثرى نیست، بلکه هرچه هست اثر حق و فعل حق است.<ref>ر.ک: همان، ص96</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش