۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'بررسي' به 'بررسی') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۲۹: | خط ۲۹: | ||
'''جبر و اختیار'''، مجموعه درسهای [[سبحانی تبریزی، جعفر|آیتالله جعفر سبحانی]] است که در باب جبر و اختیار برای طلاب حوزههای علمیه ایراد شده و توسط [[ربانی گلپایگانی، علی|علی ربانی گلپایگانی]] تنظیم و منتشر شده است. | '''جبر و اختیار'''، مجموعه درسهای [[سبحانی تبریزی، جعفر|آیتالله جعفر سبحانی]] است که در باب جبر و اختیار برای طلاب حوزههای علمیه ایراد شده و توسط [[ربانی گلپایگانی، علی|علی ربانی گلپایگانی]] تنظیم و منتشر شده است. | ||
مطالب این اثر قبلاً در نشریه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به نام «نور علم» به چاپ رسیده و سپس با اضافات بهصورت کتاب عرضه شده است<ref>ر.ک: مقدمه، ص7-8</ref>. | مطالب این اثر قبلاً در نشریه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم به نام «نور علم» به چاپ رسیده و سپس با اضافات بهصورت کتاب عرضه شده است.<ref>ر.ک: مقدمه، ص7-8</ref>. | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
در دو فصل ده و یازده، به جبر فلسفی اشاره شده است که نویسنده انگیزههای فلسفی و انگیزههای اجتماعی و اقتصادی را از دلایل پذیرش جبر فلسفی میداند<ref>ر.ک: همان، ص293</ref>. | در دو فصل ده و یازده، به جبر فلسفی اشاره شده است که نویسنده انگیزههای فلسفی و انگیزههای اجتماعی و اقتصادی را از دلایل پذیرش جبر فلسفی میداند<ref>ر.ک: همان، ص293</ref>. | ||
اندیشه جبر، در میان اروپاییان پس از رنسانس، جوانه زد و بارزترین آن جبر تاریخ است که در فلسفه مارکس به چشم میخورد. فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که بر پایه اصول چهارگانه: حرکت، تضاد، تأثیر متقابل و جهش یا تبدیل کمیت به کیفیت، استوار است، نتیجهای جز جبریگری ندارد... البته اندیشه جبر در جهان غرب منحصر به این مکتب نیست، بلکه برخی، مسئله مثلث شخصیت انسان را مایه مجبور بودن او در زندگی تلقی کردهاند؛ مقصود از آن مثلث، عوامل وراثت، فرهنگ و محیط زندگی است<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>. | اندیشه جبر، در میان اروپاییان پس از رنسانس، جوانه زد و بارزترین آن جبر تاریخ است که در فلسفه مارکس به چشم میخورد. فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک که بر پایه اصول چهارگانه: حرکت، تضاد، تأثیر متقابل و جهش یا تبدیل کمیت به کیفیت، استوار است، نتیجهای جز جبریگری ندارد... البته اندیشه جبر در جهان غرب منحصر به این مکتب نیست، بلکه برخی، مسئله مثلث شخصیت انسان را مایه مجبور بودن او در زندگی تلقی کردهاند؛ مقصود از آن مثلث، عوامل وراثت، فرهنگ و محیط زندگی است.<ref>ر.ک: همان، ص35</ref>. | ||
یکی از دلایل جبر فلسفی، مسئله تسلسل ارادههای غیر متناهی است؛ با این تقریر که اگر انسان در کارهای خود اختیار داشته باشد، بایستی در اراده خویش نیز مختار باشد و ملاک اختیاری بودن کاری، این است که مسبوق به اراده باشد؛ حال اگر انسان در ارادهای که نسبت به کاری دارد، مختار باشد، باید بر آن اراده، اراده دیگر تعلق گیرد و برای اختیاری بودن اراده سوم، اراده چهارمی نیز لازم است و لازمه آن، تسلسل در ارادههاست؛ پس برای رهایی از این تسلسل باطل، راهی جز اینکه «اراده» را امری غیر ارادی و غیر اختیاری بدانیم، نیست<ref>ر.ک: همان، ص295</ref>. | یکی از دلایل جبر فلسفی، مسئله تسلسل ارادههای غیر متناهی است؛ با این تقریر که اگر انسان در کارهای خود اختیار داشته باشد، بایستی در اراده خویش نیز مختار باشد و ملاک اختیاری بودن کاری، این است که مسبوق به اراده باشد؛ حال اگر انسان در ارادهای که نسبت به کاری دارد، مختار باشد، باید بر آن اراده، اراده دیگر تعلق گیرد و برای اختیاری بودن اراده سوم، اراده چهارمی نیز لازم است و لازمه آن، تسلسل در ارادههاست؛ پس برای رهایی از این تسلسل باطل، راهی جز اینکه «اراده» را امری غیر ارادی و غیر اختیاری بدانیم، نیست<ref>ر.ک: همان، ص295</ref>. | ||
مصنف در ادامه، این مطلب را در قالب قیاس استثنایی تحلیل و نقد نموده است<ref>ر.ک: همان، ص296-300</ref>. | مصنف در ادامه، این مطلب را در قالب قیاس استثنایی تحلیل و نقد نموده است.<ref>ر.ک: همان، ص296-300</ref>. | ||
فصل سیزدهم به مسئله اختیار و وانهادگی انسان اختصاص یافته است. نویسنده با استناد به قول عبدالجبار معتزلی (متوفی 415ق) که از عالمان سرشناس این فرقه است، نظرات او را در اینباره مطرح نموده، سپس از دلایل عقلی و نقلی این فرقه که باعث افتادن در چاه اختیار شدهاند، پردهبرداری نموده است. نویسنده در ادامه بعد از تحلیل هرکدام از استنادات این فرقه به پاسخ آنها پرداخته است<ref>ر.ک: همان، ص359-398</ref>. | فصل سیزدهم به مسئله اختیار و وانهادگی انسان اختصاص یافته است. نویسنده با استناد به قول عبدالجبار معتزلی (متوفی 415ق) که از عالمان سرشناس این فرقه است، نظرات او را در اینباره مطرح نموده، سپس از دلایل عقلی و نقلی این فرقه که باعث افتادن در چاه اختیار شدهاند، پردهبرداری نموده است. نویسنده در ادامه بعد از تحلیل هرکدام از استنادات این فرقه به پاسخ آنها پرداخته است.<ref>ر.ک: همان، ص359-398</ref>. | ||
نویسنده، درباره مکتب اگزیستانسیالیسم مینویسد: اگزیستانسیالیسم به دو شعبه «الهی» و «الحادی» تقسیم میشود که در هر دو شعبه چهرههای سرشناسی بهعنوان پیشگامان این مکتب بشمار میرود که «کی یر کیگارد» از جمله سرشناسترین چهره در شعبه الهی این مکتب است<ref>ر.ک: همان، ص394-395</ref>. محور اصلی بحثهای این مکتب، انسان است و مهمترین شاخص و ویژگی انسان «آزادی» است که هیچ محدودیتی از نظر اصول اخلاقی، قوانین دینی و مقررات اجتماعی ندارد<ref>ر.ک: همان، ص400</ref>. | نویسنده، درباره مکتب اگزیستانسیالیسم مینویسد: اگزیستانسیالیسم به دو شعبه «الهی» و «الحادی» تقسیم میشود که در هر دو شعبه چهرههای سرشناسی بهعنوان پیشگامان این مکتب بشمار میرود که «کی یر کیگارد» از جمله سرشناسترین چهره در شعبه الهی این مکتب است.<ref>ر.ک: همان، ص394-395</ref>. محور اصلی بحثهای این مکتب، انسان است و مهمترین شاخص و ویژگی انسان «آزادی» است که هیچ محدودیتی از نظر اصول اخلاقی، قوانین دینی و مقررات اجتماعی ندارد<ref>ر.ک: همان، ص400</ref>. | ||
[[سبحانی تبریزی، جعفر|آیتالله سبحانی]] در این فصل نیز به بررسی آراء و نظرات دانشمندان این مکتب همت مینماید و به آنها پاسخ میدهد. | [[سبحانی تبریزی، جعفر|آیتالله سبحانی]] در این فصل نیز به بررسی آراء و نظرات دانشمندان این مکتب همت مینماید و به آنها پاسخ میدهد. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
فصل پایانی کتاب به اندیشه واقعبینانه در مسئله جبر و تفویض اختصاص یافته است. نویسنده میگوید: این اندیشه از طرف پیشوایان مکتب تشیع، ارائه گردیده و به «امر بین امرین» نامیده شده است و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] در اینباره فرموده: «لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين»<ref>ر.ک: همان، ص411</ref>. | فصل پایانی کتاب به اندیشه واقعبینانه در مسئله جبر و تفویض اختصاص یافته است. نویسنده میگوید: این اندیشه از طرف پیشوایان مکتب تشیع، ارائه گردیده و به «امر بین امرین» نامیده شده است و [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]] در اینباره فرموده: «لا جبر و لا تفويض و لكن أمر بين أمرين»<ref>ر.ک: همان، ص411</ref>. | ||
نویسنده در این فصل نظر خویش را همراه با دلایل آن ذکر میکند و در پایان میگوید: افعال انسان در عین اینکه منتسب به اوست، منتسب به خدا نیز است؛ زیرا افعال او مترتب بر وجود اوست و بدون شک هستی او منتسب به خود اوست و هم عین انتساب و ربط به خداست<ref>ر.ک: همان، ص432</ref>. | نویسنده در این فصل نظر خویش را همراه با دلایل آن ذکر میکند و در پایان میگوید: افعال انسان در عین اینکه منتسب به اوست، منتسب به خدا نیز است؛ زیرا افعال او مترتب بر وجود اوست و بدون شک هستی او منتسب به خود اوست و هم عین انتساب و ربط به خداست.<ref>ر.ک: همان، ص432</ref>. | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== |
ویرایش