پرش به محتوا

أصول‌الدين (جمال‌الدین غزنوی): تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>'
جز (جایگزینی متن - 'وي' به 'وی')
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>')
خط ۳۰: خط ۳۰:
این اثر که در اصل فاقد باب‎بندی بوده، توسط محقق کتاب عنوان‎بندی شده است. تعداد این عناوین به پانزده عنوان می‎رسد. در ذیل هرکدام از این عناوین تعدادی فصول ذکر شده است. مجموع این فصول به یک‎صدوهفتاد فصل می‎رسد.
این اثر که در اصل فاقد باب‎بندی بوده، توسط محقق کتاب عنوان‎بندی شده است. تعداد این عناوین به پانزده عنوان می‎رسد. در ذیل هرکدام از این عناوین تعدادی فصول ذکر شده است. مجموع این فصول به یک‎صدوهفتاد فصل می‎رسد.


نویسنده از آثاری، چون: «العقيدة الطحاویة»، «التمهيد لقواعد التوحيد»، «شرح العقائد النسفية» و «الأربعين في أصول‌الدين للغزالي» برای تألیف کتابش استفاده برده است<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص47</ref>.
نویسنده از آثاری، چون: «العقيدة الطحاویة»، «التمهيد لقواعد التوحيد»، «شرح العقائد النسفية» و «الأربعين في أصول‌الدين للغزالي» برای تألیف کتابش استفاده برده است.<ref>ر.ک: مقدمه محقق، ص47</ref>.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
مقدمه محقق شامل بررسی عصر [[غزنوی، احمد بن محمد|غزنوی]] از حیث سیاسی، اجتماعی و علمی، زندگی‎نامه نویسنده و روش تحقیق کتاب است.
مقدمه محقق شامل بررسی عصر [[غزنوی، احمد بن محمد|غزنوی]] از حیث سیاسی، اجتماعی و علمی، زندگی‎نامه نویسنده و روش تحقیق کتاب است.


مطالب کتاب با بحث صفات خداوند آغاز شده است. نویسنده در این بخش از کتاب به توضیح برخی از صفات ثبوتیه و سلبیه پرداخته و در ضمن آن دست به تأویل برخی از مفاهیم همچون «استواء»، «نزول»، «ید» و «وجه» زده است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص75-79</ref>.
مطالب کتاب با بحث صفات خداوند آغاز شده است. نویسنده در این بخش از کتاب به توضیح برخی از صفات ثبوتیه و سلبیه پرداخته و در ضمن آن دست به تأویل برخی از مفاهیم همچون «استواء»، «نزول»، «ید» و «وجه» زده است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص75-79</ref>.


ایشان در این فصل با نفی برخی از صفات به نام صفات سلبیه، به اثبات صفاتی، همچون: حیات، علم، قدرت و... برای خداوند پرداخته است. او در این‎باره می‎گوید: زمانی که ثابت شد که خداوند حی، عالم، قادر، مرید، سمیع، بصیر و متکلم است، ثابت می‎شود که برای خداوند حیات، علم، قدرت، اراده، شنیدن، دیدن و تکلم وجود دارد؛ زیرا عالم، بدون علم و قادر بدون قدرت، همچون متحرک بدون حرکت و ساکن بدون سکون است و نیز مثل این است که گفته شود خداوند هیچ علمی و قدرتی بر ما ندارد و این محال است<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>.
ایشان در این فصل با نفی برخی از صفات به نام صفات سلبیه، به اثبات صفاتی، همچون: حیات، علم، قدرت و... برای خداوند پرداخته است. او در این‎باره می‎گوید: زمانی که ثابت شد که خداوند حی، عالم، قادر، مرید، سمیع، بصیر و متکلم است، ثابت می‎شود که برای خداوند حیات، علم، قدرت، اراده، شنیدن، دیدن و تکلم وجود دارد؛ زیرا عالم، بدون علم و قادر بدون قدرت، همچون متحرک بدون حرکت و ساکن بدون سکون است و نیز مثل این است که گفته شود خداوند هیچ علمی و قدرتی بر ما ندارد و این محال است.<ref>ر.ک: همان، ص105</ref>.


درباره علم خداوند نیز این مطلب گفتنی است که علم او نه کسبی و نه ضروری است؛ زیرا این دو قسم از نشانه‎های حدوث است<ref>ر.ک: همان، ص‎106</ref>.
درباره علم خداوند نیز این مطلب گفتنی است که علم او نه کسبی و نه ضروری است؛ زیرا این دو قسم از نشانه‎های حدوث است.<ref>ر.ک: همان، ص‎106</ref>.


ایشان راجع به اسماء الهی می‎گوید: اسماء الهی توقیفی است و جایز نیست از راه قیاس آن‎ها را به دست آورد. صفات خداوند ذاتی است و عرضی نیست؛ زیرا عرض فناپذیر است؛ درحالی‎که صفات خداوند ابدی هستند<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>.
ایشان راجع به اسماء الهی می‎گوید: اسماء الهی توقیفی است و جایز نیست از راه قیاس آن‎ها را به دست آورد. صفات خداوند ذاتی است و عرضی نیست؛ زیرا عرض فناپذیر است؛ درحالی‎که صفات خداوند ابدی هستند<ref>ر.ک: همان، ص108-109</ref>.
خط ۴۷: خط ۴۷:
نظر ایشان درباره عصمت انبیاء با توجه به آیاتی که در قرآن درباره عصیان و خطای پیامبران آمده، این است که با توجه به اینکه در تأویل نمودن این آیات، احتمال خطا وجود دارد، بنابراین ما آن‎ها را به معنای ظاهری خویش اخذ می‎کنیم<ref>ر.ک: همان، ص139</ref>.
نظر ایشان درباره عصمت انبیاء با توجه به آیاتی که در قرآن درباره عصیان و خطای پیامبران آمده، این است که با توجه به اینکه در تأویل نمودن این آیات، احتمال خطا وجود دارد، بنابراین ما آن‎ها را به معنای ظاهری خویش اخذ می‎کنیم<ref>ر.ک: همان، ص139</ref>.


[[غزنوی، احمد بن محمد|احمد‎ غزنوی‎ حنفی]]، درباره ادخال جمیع خلایق‎ بدون معصیت در آتش‎ عذاب‎، پاسخ صریحی ارائه نمی‎دهد و به این سخن اکتفا می‎کند که بعضی از اهل سنت آن را نیکو دانسته‎اند و بعضی از مشایخ ما آن را نیکو ندانسته‎اند؛ زیرا در این صورت جمع بین دشمن و دوست خداوند در آتش جهنم اتفاق افتاده است<ref>ر.ک: سلیمانی کیاسری، جمال‎الدین، ص40؛ متن کتاب، ص‎195-196</ref>.
[[غزنوی، احمد بن محمد|احمد‎ غزنوی‎ حنفی]]، درباره ادخال جمیع خلایق‎ بدون معصیت در آتش‎ عذاب‎، پاسخ صریحی ارائه نمی‎دهد و به این سخن اکتفا می‎کند که بعضی از اهل سنت آن را نیکو دانسته‎اند و بعضی از مشایخ ما آن را نیکو ندانسته‎اند؛ زیرا در این صورت جمع بین دشمن و دوست خداوند در آتش جهنم اتفاق افتاده است.<ref>ر.ک: سلیمانی کیاسری، جمال‎الدین، ص40؛ متن کتاب، ص‎195-196</ref>.


در تعلیقه همین بخش از کتاب نیز چنین می‎خوانیم: الله تعالی در افعال و اقوالش، به کمال حکمت متصف می‎شود و در ملکش به‎نحو کامل تصرف می‎کند‎. خلق‎ و امر و حکم از آن اوست و بازگشت به‎سوی اوست و اگر خلق را نیافریند، از حکمت خارج نمی‎شود... و اگر حق ‎تعالی کافران را خلق کند و مؤمنان را نیافریند، یا بالعکس‎، جایز‎ است... همه این چیزها برای او صواب و عدل و حکمت است<ref>ر.ک: همان؛ همان</ref>.
در تعلیقه همین بخش از کتاب نیز چنین می‎خوانیم: الله تعالی در افعال و اقوالش، به کمال حکمت متصف می‎شود و در ملکش به‎نحو کامل تصرف می‎کند‎. خلق‎ و امر و حکم از آن اوست و بازگشت به‎سوی اوست و اگر خلق را نیافریند، از حکمت خارج نمی‎شود... و اگر حق ‎تعالی کافران را خلق کند و مؤمنان را نیافریند، یا بالعکس‎، جایز‎ است... همه این چیزها برای او صواب و عدل و حکمت است.<ref>ر.ک: همان؛ همان</ref>.


[[غزنوی، احمد بن محمد|غزنوی حنفی]] درباره ایمان و کفر می‎گوید: اعتقاد ما این است که ایمان در حقیقت همان تصدیق قلبی است و آن همان ایمانی است که بر بنده واجب است آن را بر زبان جاری کنند تا بر مردم نیت‎های قلبی او روشن شود و اگر چنین کرد، احکام اسلام بر او جاری می‎شود. پس اگر کسی قلباً ایمان آورد مؤمن است بین خود او و خداوند و اگر کسی ایمان آورد و بر زبان نیز جاری کرد، از دیدگاه خداوند و از دیدگاه مردم مؤمن است<ref>ر.ک: متن کتاب، ص250-252</ref>.
[[غزنوی، احمد بن محمد|غزنوی حنفی]] درباره ایمان و کفر می‎گوید: اعتقاد ما این است که ایمان در حقیقت همان تصدیق قلبی است و آن همان ایمانی است که بر بنده واجب است آن را بر زبان جاری کنند تا بر مردم نیت‎های قلبی او روشن شود و اگر چنین کرد، احکام اسلام بر او جاری می‎شود. پس اگر کسی قلباً ایمان آورد مؤمن است بین خود او و خداوند و اگر کسی ایمان آورد و بر زبان نیز جاری کرد، از دیدگاه خداوند و از دیدگاه مردم مؤمن است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص250-252</ref>.


سپس می‎گوید: «لا نكفّر أحداً من أهل القبلة بذنب ما لم تستحّله و لا نُخرجُ العبدَ من الإيمان إلا بجحود ما أدخله فيه و الإيمان واحد و أهله في أصله سواء و التفاضل بينهم بالتقوی»؛ یعنی: «ما احدی از اهل قبله را که مرتکب گناهی شده، تا زمانی ‎که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمی‎کنیم و فردی را از دایره ایمان بیرون نمی‎بریم، مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است. ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند؛ تفاوت آن‎ها در تقواست»<ref>ر.ک: همان، ص‎301-304</ref>.
سپس می‎گوید: «لا نكفّر أحداً من أهل القبلة بذنب ما لم تستحّله و لا نُخرجُ العبدَ من الإيمان إلا بجحود ما أدخله فيه و الإيمان واحد و أهله في أصله سواء و التفاضل بينهم بالتقوی»؛ یعنی: «ما احدی از اهل قبله را که مرتکب گناهی شده، تا زمانی ‎که آن را حلال نشمرده است، تکفیر نمی‎کنیم و فردی را از دایره ایمان بیرون نمی‎بریم، مگر اینکه به انکار چیزی برخیزد که باعث ایمان او گشته است. ایمان حقیقت واحد است و مؤمنان در آن یکسانند؛ تفاوت آن‎ها در تقواست»<ref>ر.ک: همان، ص‎301-304</ref>.


[[غزنوی، احمد بن محمد|جمال‎الدین‎ غزنوی‎ حنفی]]، فلسفه امامت را اجرای احکام‎ و حدود‎ الهی‎، فرماندهی سپاه و مجهز ساختن لشکریان اسلام، گرفتن مالیات‎های شرعی و دادن آن به مستحقان و در یک‎کلام، تأمین‎ مصالح مسلمانان دانسته است<ref>ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص41؛ متن کتاب، ص269-270</ref>.
[[غزنوی، احمد بن محمد|جمال‎الدین‎ غزنوی‎ حنفی]]، فلسفه امامت را اجرای احکام‎ و حدود‎ الهی‎، فرماندهی سپاه و مجهز ساختن لشکریان اسلام، گرفتن مالیات‎های شرعی و دادن آن به مستحقان و در یک‎کلام، تأمین‎ مصالح مسلمانان دانسته است.<ref>ر.ک: ربانی گلپایگانی، علی، ص41؛ متن کتاب، ص269-270</ref>.


او قرشی بودن را یکی از شروط امام می‎داند و می‎گوید: بهتر است که امام، هاشمی‎ باشد؛ لکن معصوم بودن، افضل بودن از همه انسان‎ها و مجتهد بودن در اصول و فروع، از شرایطش نیست<ref>ر.ک: متن کتاب، ص273-276</ref>.
او قرشی بودن را یکی از شروط امام می‎داند و می‎گوید: بهتر است که امام، هاشمی‎ باشد؛ لکن معصوم بودن، افضل بودن از همه انسان‎ها و مجتهد بودن در اصول و فروع، از شرایطش نیست<ref>ر.ک: متن کتاب، ص273-276</ref>.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش