۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '==پانویس == <references />' به '==پانویس== <references/>') |
جز (جایگزینی متن - 'است<ref>' به 'است.<ref>') |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
نخستین نکتهای که ارسطو، در بررسی زندگی اجتماعی بر آن تکیه میکند، این است که انسان طبعاً جانوری شهرنشین (اجتماعی و سیاسی) است. از دیدگاه ارسطو، پرورش و نگهداشت فضیلت فردی نیز تنها در جامعه امکانپذیر است. به علت همین خصلت اجتماعی انسان است که از میان جانوران تنها آدمی دارای نطق (سخن) است؛ اما جامعه دیدگاه ارسطوی یونانی، همان «دولتشهر» یونانی است. ویژگی آدمی در مقایسه با دیگر جانوران در این است که تنها او نیک و بد و عدالت و بیعدالتی را درک میکند و اشتراک در این امور است که خانوار یا دولتشهر را میسازد؛ بنابراین دولتشهر (جامعه) طبعاً بر هر یک از افراد انسان مقدم است، زیرا کل ناگزیر مقدم بر جزء است چه اگر کل تن از میان برود، پا دست جز به همنامی وجود نخواهد داشت<ref>همان</ref>. | نخستین نکتهای که ارسطو، در بررسی زندگی اجتماعی بر آن تکیه میکند، این است که انسان طبعاً جانوری شهرنشین (اجتماعی و سیاسی) است. از دیدگاه ارسطو، پرورش و نگهداشت فضیلت فردی نیز تنها در جامعه امکانپذیر است. به علت همین خصلت اجتماعی انسان است که از میان جانوران تنها آدمی دارای نطق (سخن) است؛ اما جامعه دیدگاه ارسطوی یونانی، همان «دولتشهر» یونانی است. ویژگی آدمی در مقایسه با دیگر جانوران در این است که تنها او نیک و بد و عدالت و بیعدالتی را درک میکند و اشتراک در این امور است که خانوار یا دولتشهر را میسازد؛ بنابراین دولتشهر (جامعه) طبعاً بر هر یک از افراد انسان مقدم است، زیرا کل ناگزیر مقدم بر جزء است چه اگر کل تن از میان برود، پا دست جز به همنامی وجود نخواهد داشت<ref>همان</ref>. | ||
بدینسان، شرط پیشین تحقق فضیلت اخلاقی جامعه است از سوی دیگر، هسته اصلی جامعه، خانواده است که سپس به شکل گروهها در میآید و سرانجام در دولتشهر یا دولت، شکل میگیرد. دولتشهر ازآنرو پدید آمد که «خوش زیستی» انسانها را فراهم کند، زیرا همانگونه که در طبیعت دیده میشود در مورد انسانها نیز، پیشرفت بهسوی کمال، هدف نهایی است<ref>ر.ک: همان، ص594- 595</ref>. | بدینسان، شرط پیشین تحقق فضیلت اخلاقی جامعه است از سوی دیگر، هسته اصلی جامعه، خانواده است که سپس به شکل گروهها در میآید و سرانجام در دولتشهر یا دولت، شکل میگیرد. دولتشهر ازآنرو پدید آمد که «خوش زیستی» انسانها را فراهم کند، زیرا همانگونه که در طبیعت دیده میشود در مورد انسانها نیز، پیشرفت بهسوی کمال، هدف نهایی است.<ref>ر.ک: همان، ص594- 595</ref>. | ||
آنگاه [[ارسطو]] به تفضیل درباره خانواده -همچون نخستین هسته و عنصر جامعه- و در درون آن، درباره پیوند میان زن و مرد، پدران و مادران و فرزندان و سپس سروران و بردگان سخن میگوید. ارسطو در دفاع از بردهداری میگوید که مالکیت، بخشی از خانهداری یا فن تدبیر منزل و اقتصاد است و هیچکس بدون ضروریات زندگی نمیتواند زیست کند و خوش زیست کند و همانگونه که در فنون معین، انسانها برای انجام دادن کارهایشان ناگزیر باید کارافزارهای ویژه خود داشته باشند، در امور خانهداری نیز چنین است. از میان کارافزاها، برخی بیجان است و برخی جاندار؛ مثلاً برای سکاندار کشتی، سکان افزاری بیجان و دیدبان افزاری جاندار است. ازاینرو، خدمتکار نیز یک افزار است. به همینسان دارایی هم افزاری بر زندگی است و مالکیت مجموعهای از کار افزارهاست، برده نیز یک دارایی جاندار است و خدمتکار نیز کار افزاری است که کار چندین کارافزار دیگر را انجام میدهد. پس بردگان نزد [[ارسطو]] کارافزارهای لازم زندگیند<ref>ر.ک: همان، ص595</ref>. | آنگاه [[ارسطو]] به تفضیل درباره خانواده -همچون نخستین هسته و عنصر جامعه- و در درون آن، درباره پیوند میان زن و مرد، پدران و مادران و فرزندان و سپس سروران و بردگان سخن میگوید. ارسطو در دفاع از بردهداری میگوید که مالکیت، بخشی از خانهداری یا فن تدبیر منزل و اقتصاد است و هیچکس بدون ضروریات زندگی نمیتواند زیست کند و خوش زیست کند و همانگونه که در فنون معین، انسانها برای انجام دادن کارهایشان ناگزیر باید کارافزارهای ویژه خود داشته باشند، در امور خانهداری نیز چنین است. از میان کارافزاها، برخی بیجان است و برخی جاندار؛ مثلاً برای سکاندار کشتی، سکان افزاری بیجان و دیدبان افزاری جاندار است. ازاینرو، خدمتکار نیز یک افزار است. به همینسان دارایی هم افزاری بر زندگی است و مالکیت مجموعهای از کار افزارهاست، برده نیز یک دارایی جاندار است و خدمتکار نیز کار افزاری است که کار چندین کارافزار دیگر را انجام میدهد. پس بردگان نزد [[ارسطو]] کارافزارهای لازم زندگیند<ref>ر.ک: همان، ص595</ref>. | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
انگیزه این نظریات [[ارسطو]]، اصل تقسیم کار جسمی و فکری است؛ برده کارافزاری است که تنها میتواند نیروی تن خود را به کار گیرد؛ زیرا به تعبیر ارسطو کسی که تواناست با نیروی اندیشه پیشبینی کند، طبیعتاً رئیس و سرور است و کسی که تواناست با تن خود کارها را انجام دهد. طبیعتاً مرئوس و برده است. از سوی دیگر، ارسطو میان کسانی که برده زاده شده و کسانی که در جنگها به اسارت و به بردگی کشیده شدهاند فرق مینهد. وی نظر کسانی را نقل میکند که میگویند: اگر یونانیان در جنگ اسیر شدند، نباید برده شوند؛ اما غیر یونانیان بردهاند. پایه نظر ایشان این است که بعضی طبیعتاً در همهجا بردهاند و بعضی دیگر در هیچجا برده نیستند<ref>همان</ref>. | انگیزه این نظریات [[ارسطو]]، اصل تقسیم کار جسمی و فکری است؛ برده کارافزاری است که تنها میتواند نیروی تن خود را به کار گیرد؛ زیرا به تعبیر ارسطو کسی که تواناست با نیروی اندیشه پیشبینی کند، طبیعتاً رئیس و سرور است و کسی که تواناست با تن خود کارها را انجام دهد. طبیعتاً مرئوس و برده است. از سوی دیگر، ارسطو میان کسانی که برده زاده شده و کسانی که در جنگها به اسارت و به بردگی کشیده شدهاند فرق مینهد. وی نظر کسانی را نقل میکند که میگویند: اگر یونانیان در جنگ اسیر شدند، نباید برده شوند؛ اما غیر یونانیان بردهاند. پایه نظر ایشان این است که بعضی طبیعتاً در همهجا بردهاند و بعضی دیگر در هیچجا برده نیستند<ref>همان</ref>. | ||
سپس [[ارسطو]] درباره شهروند مفصلاً بررسی میکند و میکوشد که تعریفی از شهروند واقعی بدهد. شهروند بهطور مطلق کسی است که بتواند در امور قضایی و اداری شرکت کند. این تعریف درباره شهروند در دموکراسی صادق است<ref>همان</ref>. | سپس [[ارسطو]] درباره شهروند مفصلاً بررسی میکند و میکوشد که تعریفی از شهروند واقعی بدهد. شهروند بهطور مطلق کسی است که بتواند در امور قضایی و اداری شرکت کند. این تعریف درباره شهروند در دموکراسی صادق است.<ref>همان</ref>. | ||
[[ارسطو]] سپس به بررسی شکلهای گوناگون دولت میپردازد: هدف اصلی از دولت یا سازمان سیاسی، خوشزیستی انسانهاست. چه مشترکا برای همه و چه برای فرد سازمان سیاسی و حکومت هر دو یکی است. حکومت بالاترین مرتبه از دولت است. در این میان با یک تن فرمانروایی دارد. یا چند تن با اکثریت منظور همه آنها تأمین منافع مشترک است. نخستین شکل دولت، حکومت «پادشاهی» است دوم «فرمانروایی چند تن» و سوم «فرمانروایی عامه مردم» یا دموکراسی. هنگامیکه عامه مردم با در نظر داشت منافع مشترک و همگانی فرمان میدهند. آن شکل سازمان سیاسی جمهوری نامیده میشود. هر یک از شکلهای حکومت، دارای یکشکل انحرافی است خودکامگی (استبداد) شکل انحرافی حکومت پادشاهی فرمانروایی چند تن، شکل انحرافی فرمانروایی اشرافی (ارستوکراسی) و دموکراسی، شکل انحرافی حکومت جمهوری است؛ زیرا خودکامگی یعنی فرمانروایی به سود یک توانگران (سرمایهداران) و دموکراسی فرمانروایی به سود تهیدستان است<ref>همان، ص596</ref>. | [[ارسطو]] سپس به بررسی شکلهای گوناگون دولت میپردازد: هدف اصلی از دولت یا سازمان سیاسی، خوشزیستی انسانهاست. چه مشترکا برای همه و چه برای فرد سازمان سیاسی و حکومت هر دو یکی است. حکومت بالاترین مرتبه از دولت است. در این میان با یک تن فرمانروایی دارد. یا چند تن با اکثریت منظور همه آنها تأمین منافع مشترک است. نخستین شکل دولت، حکومت «پادشاهی» است دوم «فرمانروایی چند تن» و سوم «فرمانروایی عامه مردم» یا دموکراسی. هنگامیکه عامه مردم با در نظر داشت منافع مشترک و همگانی فرمان میدهند. آن شکل سازمان سیاسی جمهوری نامیده میشود. هر یک از شکلهای حکومت، دارای یکشکل انحرافی است خودکامگی (استبداد) شکل انحرافی حکومت پادشاهی فرمانروایی چند تن، شکل انحرافی فرمانروایی اشرافی (ارستوکراسی) و دموکراسی، شکل انحرافی حکومت جمهوری است؛ زیرا خودکامگی یعنی فرمانروایی به سود یک توانگران (سرمایهداران) و دموکراسی فرمانروایی به سود تهیدستان است.<ref>همان، ص596</ref>. | ||
آنگاه ارسطو مفصلاً مزایا و معایب هر یک از شکلهای حکومت را بررسی میکند و سرانجام این پرسش را به میان میآورد که حکومت و دولت برای اکثر دولتشهرها و بهطورکلی برای انسان، برای چیست؟ وی در اینجا به آنچه در «اخلاق نیکوماخس» گفته بود، اشاره میکند که زندگی سعادتمند زندگی بدون مانع هماهنگ با فضیلت است و فضیلت نیز رعایت حد میانی یا اعتدال است <ref>همان</ref>. | آنگاه ارسطو مفصلاً مزایا و معایب هر یک از شکلهای حکومت را بررسی میکند و سرانجام این پرسش را به میان میآورد که حکومت و دولت برای اکثر دولتشهرها و بهطورکلی برای انسان، برای چیست؟ وی در اینجا به آنچه در «اخلاق نیکوماخس» گفته بود، اشاره میکند که زندگی سعادتمند زندگی بدون مانع هماهنگ با فضیلت است و فضیلت نیز رعایت حد میانی یا اعتدال است <ref>همان</ref>. | ||
خط ۷۴: | خط ۷۴: | ||
==وضعیت کتاب== | ==وضعیت کتاب== | ||
فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقیها، به توضیح برخی از کلمات متن، پرداخته شده است<ref>ر.ک: پاورقی، ص155</ref>. | فهرست مطالب، در ابتدای کتاب آمده و در پاورقیها، به توضیح برخی از کلمات متن، پرداخته شده است.<ref>ر.ک: پاورقی، ص155</ref>. | ||
==پانویس== | ==پانویس== |
ویرایش