پرش به محتوا

اسرارنامه: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۳ اکتبر ۲۰۱۸
جز
جایگزینی متن - 'يك' به 'یک'
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک')
خط ۳۳: خط ۳۳:
«اسرارنامه» كه در 3305 بيت، 22 مقاله و 98 حكايت سروده شده است، به‌رغم مثنوى‌هاى ديگر عطار؛ يعنی «منطق الطير» و «الهى‌نامه» و «مصيبت‌نامه»، پى‌رنگ كلان و طرحى سراسرى ندارد كه داستان‌هاى كوتاهى با توجه به باب‌هايش در آن بگنجد و شاعر، آرايش طبيعى داستان اصلى را از راه داستان‌هاى فرعى و نتيجه‌گيرى خود از آنها به سامان برساند، بلكه به مثنوى‌هاى عرفانى - اخلاقى پيش از خود، مانند«حديقة الحقيقة» سنايى و «مخزن الاسرار» نظامى مى‌ماند كه بر پايه ابواب و فصول خاص تدوين شده‌اند و هر فصل و مقاله حكايت‌هايى را در بر گرفته است.
«اسرارنامه» كه در 3305 بيت، 22 مقاله و 98 حكايت سروده شده است، به‌رغم مثنوى‌هاى ديگر عطار؛ يعنی «منطق الطير» و «الهى‌نامه» و «مصيبت‌نامه»، پى‌رنگ كلان و طرحى سراسرى ندارد كه داستان‌هاى كوتاهى با توجه به باب‌هايش در آن بگنجد و شاعر، آرايش طبيعى داستان اصلى را از راه داستان‌هاى فرعى و نتيجه‌گيرى خود از آنها به سامان برساند، بلكه به مثنوى‌هاى عرفانى - اخلاقى پيش از خود، مانند«حديقة الحقيقة» سنايى و «مخزن الاسرار» نظامى مى‌ماند كه بر پايه ابواب و فصول خاص تدوين شده‌اند و هر فصل و مقاله حكايت‌هايى را در بر گرفته است.


شاعر، در 150 بيت نخستين کتاب، به حمد خداوند مى‌پردازد، سپس رسول گرامى اسلام(ص) را نعت مى‌كند. بيت‌هاى ويژه هر يك از خلفاى چهارگانه پيامبر، با يك‌ديگر برابرند، اما ساختار باب‌ها و فصل‌هايش بر پايه نسخه‌هاى گوناگون، با يك‌ديگر متفاوتند؛ يعنى بنا بر برخى از نسخه‌ها، کتاب، 22 فصل يا مقاله و بنا بر پاره‌اى از آنها، تنها بيست باب(مقاله) دارد. گويى عطار برای هيچ‌يك از ابواب يا مقالات «اسرارنامه» عنوان ويژه‌اى نياورده، اما هر يك از كاتبان به سليقه خود، هر مقاله يا فصلى را به چيزى معنوَن كرده است.
شاعر، در 150 بيت نخستين کتاب، به حمد خداوند مى‌پردازد، سپس رسول گرامى اسلام(ص) را نعت مى‌كند. بيت‌هاى ويژه هر یک از خلفاى چهارگانه پيامبر، با یک‌ديگر برابرند، اما ساختار باب‌ها و فصل‌هايش بر پايه نسخه‌هاى گوناگون، با یک‌ديگر متفاوتند؛ يعنى بنا بر برخى از نسخه‌ها، کتاب، 22 فصل يا مقاله و بنا بر پاره‌اى از آنها، تنها بيست باب(مقاله) دارد. گويى عطار برای هيچ‌یک از ابواب يا مقالات «اسرارنامه» عنوان ويژه‌اى نياورده، اما هر یک از كاتبان به سليقه خود، هر مقاله يا فصلى را به چيزى معنوَن كرده است.


==گزارش محتوا==
==گزارش محتوا==
«اسرارنامه»، به‌رغم اينكه نامه اسرار صوفيان به شمار مى‌رود، مبين طريقه پرداختن به زندگانى معيشتى است، اما انگيزه شاعر در سرايش اين اثر، پرداختن به سياست مدن و تدبير منزل يا تصوير يك مدينه فاضله نيست، بلكه در حكايات عرفانى منظومه خود، چيزهايى را برای تطبيق زندگى مريد نوپا با معيشت مسلمان پاك‌دل غيرصوفى مى‌گنجاند. چيرگى بر نفس نيز كه ويژگى عارف مسلمان و مسلمان غير عارف است، در اين کتاب بيشتر ديده مى‌شود؛ چنان‌كه كسى در خواب [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را با سر بريده و جامى در كف مى‌بيند و از او در مورد سر بريده و جام مى‌پرسد و او توضيح مى‌دهد كه سلطان ازل به شرطى جام در دست كسى مى‌گذارد كه او در راه عشقش سرداده باشد:
«اسرارنامه»، به‌رغم اينكه نامه اسرار صوفيان به شمار مى‌رود، مبين طريقه پرداختن به زندگانى معيشتى است، اما انگيزه شاعر در سرايش اين اثر، پرداختن به سياست مدن و تدبير منزل يا تصوير یک مدينه فاضله نيست، بلكه در حكايات عرفانى منظومه خود، چيزهايى را برای تطبيق زندگى مريد نوپا با معيشت مسلمان پاك‌دل غيرصوفى مى‌گنجاند. چيرگى بر نفس نيز كه ويژگى عارف مسلمان و مسلمان غير عارف است، در اين کتاب بيشتر ديده مى‌شود؛ چنان‌كه كسى در خواب [[حلاج، حسین بن منصور|حلاج]] را با سر بريده و جامى در كف مى‌بيند و از او در مورد سر بريده و جام مى‌پرسد و او توضيح مى‌دهد كه سلطان ازل به شرطى جام در دست كسى مى‌گذارد كه او در راه عشقش سرداده باشد:


{{شعر}}{{ب|''چنان در اسم او كن جسم پنهان''|2=''كه مى‌گردد الف در بسم پنهان''}}{{ب|''چو جسمت رفت، جان را كن مصفا''|2=''برآى از جان و گم شو در مسما''}}{{پایان شعر}}
{{شعر}}{{ب|''چنان در اسم او كن جسم پنهان''|2=''كه مى‌گردد الف در بسم پنهان''}}{{ب|''چو جسمت رفت، جان را كن مصفا''|2=''برآى از جان و گم شو در مسما''}}{{پایان شعر}}
خط ۴۹: خط ۴۹:
نخستين مقاله کتاب، در خطاب به انسان و ستايش مقام او سروده شده است. شايد سخنان كوتاه و بيت‌هاى اندك و ناب و زيبايى درباره ستايش انسان در ادب فارسی پيش از عطار بتوان يافت، اما به لطافت و زيبايى شعرهاى عطار در اين‌باره، كسى انسان را نستوده است. او به انسان يادآورى مى‌كند كه اين مقام والاى انسانى او، پى‌آمد حس‌هاى پنج‌گانه او نيست، زيرا موش و گنجشك و خرگوش نيز از اين حس‌ها برخوردارند.
نخستين مقاله کتاب، در خطاب به انسان و ستايش مقام او سروده شده است. شايد سخنان كوتاه و بيت‌هاى اندك و ناب و زيبايى درباره ستايش انسان در ادب فارسی پيش از عطار بتوان يافت، اما به لطافت و زيبايى شعرهاى عطار در اين‌باره، كسى انسان را نستوده است. او به انسان يادآورى مى‌كند كه اين مقام والاى انسانى او، پى‌آمد حس‌هاى پنج‌گانه او نيست، زيرا موش و گنجشك و خرگوش نيز از اين حس‌ها برخوردارند.


مقاله دوم، به ستايش يكى از شيواترين مسائل بنيادى شعر عارفانه فارسی؛ يعنى عشق مى‌پردازد و از رويارويى آن با عقل سخن مى‌گويد و به‌رغم، ستايش خرَد، آن را فروتر از عشق مى‌نشاند و اگرچه خرد را دست‌مايه زاهدان مى‌بيند، عشق را، «شنگى لاابالى» تصوير مى‌كند كه از چشم‌انداز سود و زيان به جهان نمى‌نگرد. وى پس از اين، به عرصه «سريان عشق در همه اجزاى كاينات» گام مى‌نهد و كمال را به عشق نيازمند مى‌خواند و به شيوايى توضيح مى‌دهد كه خداوند در زنجيره كمال هستى، عشق را نيروى پيش‌برنده آفريده است.
مقاله دوم، به ستايش یکى از شيواترين مسائل بنيادى شعر عارفانه فارسی؛ يعنى عشق مى‌پردازد و از رويارويى آن با عقل سخن مى‌گويد و به‌رغم، ستايش خرَد، آن را فروتر از عشق مى‌نشاند و اگرچه خرد را دست‌مايه زاهدان مى‌بيند، عشق را، «شنگى لاابالى» تصوير مى‌كند كه از چشم‌انداز سود و زيان به جهان نمى‌نگرد. وى پس از اين، به عرصه «سريان عشق در همه اجزاى كاينات» گام مى‌نهد و كمال را به عشق نيازمند مى‌خواند و به شيوايى توضيح مى‌دهد كه خداوند در زنجيره كمال هستى، عشق را نيروى پيش‌برنده آفريده است.


اين مقاله، با يكى از مهم‌ترين مسائل عرفانى؛ يعنی «حركت جوهرى» پایان مى‌يابد و عطار در طرح اين انديشه يونانى در زبان شعر و قلمرو عرفان ايرانى، آغازگر است.
اين مقاله، با یکى از مهم‌ترين مسائل عرفانى؛ يعنی «حركت جوهرى» پایان مى‌يابد و عطار در طرح اين انديشه يونانى در زبان شعر و قلمرو عرفان ايرانى، آغازگر است.


مقاله دوم، به انسان و بار امانت الهى بر دوش او مى‌پردازد و توصيه مى‌كند كه در راه عشق بايد به دريا زد و از اين دريا گوهرهايى به غواصى به در آورد. مقاله سوم، با طرح اين مسئله آغاز مى‌شود كه جهان ديدنى (دنياى مادى) كفى بر درياى اصلى وجود است و انسان كف روى دريا را دريا مى‌پندارد. او هنگامى به حقيقت خواهد رسيد‌ ‎كه از خويشتن خويش و هواهاى نفس كناره بگيرد. عطار در دنباله اين داستان مى‌گويد: اگر آدمى، «من» خويش را رها كند، ميان «جان» و «تن» خود مرزى نخواهد ديد. اين مقاله با توضيح درباره حقيقت بهشت و دوزخ پایان مى‌يابد.
مقاله دوم، به انسان و بار امانت الهى بر دوش او مى‌پردازد و توصيه مى‌كند كه در راه عشق بايد به دريا زد و از اين دريا گوهرهايى به غواصى به در آورد. مقاله سوم، با طرح اين مسئله آغاز مى‌شود كه جهان ديدنى (دنياى مادى) كفى بر درياى اصلى وجود است و انسان كف روى دريا را دريا مى‌پندارد. او هنگامى به حقيقت خواهد رسيد‌ ‎كه از خويشتن خويش و هواهاى نفس كناره بگيرد. عطار در دنباله اين داستان مى‌گويد: اگر آدمى، «من» خويش را رها كند، ميان «جان» و «تن» خود مرزى نخواهد ديد. اين مقاله با توضيح درباره حقيقت بهشت و دوزخ پایان مى‌يابد.
خط ۵۷: خط ۵۷:
دشمنى عطار با فلسفه و فيلسوفان و نقد او درباره «عليت فلسفى»، در سخنان بعدى وى آشكار مى‌شود و او توضيح مى‌دهد كه چنين تجربه‌هاى روحى با عقل فلسفى فراچنگ نمى‌آيد، بلكه انسان به «طورى وراى عقل» نياز دارد.
دشمنى عطار با فلسفه و فيلسوفان و نقد او درباره «عليت فلسفى»، در سخنان بعدى وى آشكار مى‌شود و او توضيح مى‌دهد كه چنين تجربه‌هاى روحى با عقل فلسفى فراچنگ نمى‌آيد، بلكه انسان به «طورى وراى عقل» نياز دارد.


مقاله چهارم، با پرسش درباره چيستى حقيقت آغاز مى‌شود و عطار سخنانش را در مقاله پيشين پى مى‌گيرد و ازچشم‌انداز ديگرى بدانها مى‌نگرد. مقاله پنجم، به بازگويى حقيقت مرگ مى‌پردازد و عطار در آن، دنيا و آخرت را به يك‌ديگر نزدیک و «وجود آدمى» را ديوارى ميان آن دو مى‌بيند. مقاله ششم كه دنباله مقاله پنجم است، مسئله «حشر» و چگونگى آن را توضيح مى‌دهد و از صورت‌هاى بى‌پایان حشر آدميان سخن مى‌گويد.
مقاله چهارم، با پرسش درباره چيستى حقيقت آغاز مى‌شود و عطار سخنانش را در مقاله پيشين پى مى‌گيرد و ازچشم‌انداز ديگرى بدانها مى‌نگرد. مقاله پنجم، به بازگويى حقيقت مرگ مى‌پردازد و عطار در آن، دنيا و آخرت را به یک‌ديگر نزدیک و «وجود آدمى» را ديوارى ميان آن دو مى‌بيند. مقاله ششم كه دنباله مقاله پنجم است، مسئله «حشر» و چگونگى آن را توضيح مى‌دهد و از صورت‌هاى بى‌پایان حشر آدميان سخن مى‌گويد.


مقاله هفتم، با تصويرى از درياى بى‌پایان غيب آغاز مى‌شود كه ميان آن و درياى جان انسان راهى گشاده‌اند و در توصيف آن از چشم‌اندازى سخن مى‌گويد كه نشان مى‌دهد اين دريا را با ديد عقل نمى‌توان ديد و دنياى حسى، خس و خاشاك روى موج‌هاى اين درياست.
مقاله هفتم، با تصويرى از درياى بى‌پایان غيب آغاز مى‌شود كه ميان آن و درياى جان انسان راهى گشاده‌اند و در توصيف آن از چشم‌اندازى سخن مى‌گويد كه نشان مى‌دهد اين دريا را با ديد عقل نمى‌توان ديد و دنياى حسى، خس و خاشاك روى موج‌هاى اين درياست.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش