۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای') |
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک') |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
1. الفت و يگانگى و اتحاد و همدلى ميان افراد و طبقات؛ | 1. الفت و يگانگى و اتحاد و همدلى ميان افراد و طبقات؛ | ||
2. خوددارى افراد از شرارت و آزار نسبت به | 2. خوددارى افراد از شرارت و آزار نسبت به یکديگر؛ | ||
3. تعاون و كمك كردن و همصدا شدن بر خير و حق. | 3. تعاون و كمك كردن و همصدا شدن بر خير و حق. | ||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
در ادامه، بحث اصول دين و اقسام آن را پيش كشيده و گفته كه اصول دين از مواردى است كه تقليد در آن راهى ندارد و آنچه انسان را به سعادت دنيا و آخرت مىرساند و او را از عذاب و هلاكت نجات مىدهد، اعتقاد قلبى و ايمان جزمى است... ايمان و تحصيل علم و يقين به اصول دين از فضايل نفسانى است. معرفت و اعتقاد به خدا و صفات كماليه او، شناخت حجج الهى و وسائط فيض و ولاة امر، كسب علم و يقين به معاد و رجوع الى الله، از كمالات انسانى و موجب خروج نفس از رذيله جهل و نادانى است و به حكم عقل تحصيل اين امور مطلوب و پسنديده و لازم است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص17</ref> | در ادامه، بحث اصول دين و اقسام آن را پيش كشيده و گفته كه اصول دين از مواردى است كه تقليد در آن راهى ندارد و آنچه انسان را به سعادت دنيا و آخرت مىرساند و او را از عذاب و هلاكت نجات مىدهد، اعتقاد قلبى و ايمان جزمى است... ايمان و تحصيل علم و يقين به اصول دين از فضايل نفسانى است. معرفت و اعتقاد به خدا و صفات كماليه او، شناخت حجج الهى و وسائط فيض و ولاة امر، كسب علم و يقين به معاد و رجوع الى الله، از كمالات انسانى و موجب خروج نفس از رذيله جهل و نادانى است و به حكم عقل تحصيل اين امور مطلوب و پسنديده و لازم است.<ref>ر.ک: متن کتاب، ص17</ref> | ||
ايشان در اثبات وجود خداوند متعال، از فطرت و نظم بهره گرفته و بيان كرده كه: «صاحب فهم و خرد با اندك توجهى احساس مىكند كه سراسر جهان هستى پر از حيات و شعور و بينايى و شنوايى است و | ايشان در اثبات وجود خداوند متعال، از فطرت و نظم بهره گرفته و بيان كرده كه: «صاحب فهم و خرد با اندك توجهى احساس مىكند كه سراسر جهان هستى پر از حيات و شعور و بينايى و شنوايى است و هریک از موجودات با زبان باطن با پديدآورنده خود در راز و نياز است و به وجود او اقرار دارد و او را تسبيح و تقديس مىكند...».<ref>همان، ص22 و 23</ref>و نيز «پديدههاى عالم هستى اگرچه داراى شكلهاى مختلف و حقيقتهاى متفاوت هستند، اما درعينحال همه آنها تابع نظم واحد و هریک در ظرف وجودى خود، مسير خاص خود را طى كرده و به اين جهت از فساد و تباهى محفوظند و اين مطلب جز با يگانه بودن پديدآورنده و ناظم آنها ممكن نيست».<ref>همان، ص25</ref> | ||
دومين اصل از اصول مذهب، عدل است و چون عدل | دومين اصل از اصول مذهب، عدل است و چون عدل یکى از صفات كمال مىباشد و خداوند تمام صفات كمال را دارا و از هر نقصى منزه و مبراست، پس خداوند اين صفت؛ يعنى عدل را داراست.<ref>همان، ص27</ref> | ||
سومين اصل از اصول دين نبوت است كه مؤلف از قاعده لطف برای مدعاى خود كمك گرفته و مىگوید: «لطف الهى ايجاب مىكند برای هدايت انسانها راهنمايانى تعيين كند و روا نيست خداوند رحيم و مهربان كه نيازهاى مادى و معنوى بشر را مىداند و راه سعادت و سلامت وى را مىشناسد، او را به حال خود رها كند.<ref>همان، ص30</ref> | سومين اصل از اصول دين نبوت است كه مؤلف از قاعده لطف برای مدعاى خود كمك گرفته و مىگوید: «لطف الهى ايجاب مىكند برای هدايت انسانها راهنمايانى تعيين كند و روا نيست خداوند رحيم و مهربان كه نيازهاى مادى و معنوى بشر را مىداند و راه سعادت و سلامت وى را مىشناسد، او را به حال خود رها كند.<ref>همان، ص30</ref> | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
ايشان در ادامه اين بحث، تعداد انبيا و نيز انبياى اولوالعزم را ذكر كرده و خلاصهاى از زندگانى پيامبر خاتم(ص) را متذكر شده است، سپس راههاى شناخت پيامبر را برشمرده و توضيح داده است. | ايشان در ادامه اين بحث، تعداد انبيا و نيز انبياى اولوالعزم را ذكر كرده و خلاصهاى از زندگانى پيامبر خاتم(ص) را متذكر شده است، سپس راههاى شناخت پيامبر را برشمرده و توضيح داده است. | ||
یکى ديگر از اصول اعتقادى كه ویژه پيروان مكتب اهلبيت(ع) است، مسئله امامت است. مؤلف همچون بحث نبوت، برای بحث امامت نيز از قاعده لطف استمداد طلبيده است.<ref>همان، ص40 و 41</ref>در ادامه نيز خصوصيات امام و اختلاف او با پيامبر را نيز متذكر شده است. سپس با اشاره به امام اول، حديث انذار و جريان آن، خلاصهاى از جريان غدير و اقوال فريقين در اين بحث، اين بخش را پيگيرى كرده است.<ref>همان، 42 الى 48</ref> | |||
در پایان اين اصل، فهرست رواياتى را كه از طريق فريقين درباره حضرت حجت(ع) رسيده است، ذكر نموده است.<ref>همان، ص50</ref> | در پایان اين اصل، فهرست رواياتى را كه از طريق فريقين درباره حضرت حجت(ع) رسيده است، ذكر نموده است.<ref>همان، ص50</ref> |
ویرایش