۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'مدارك ' به 'مدارک ') |
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک') |
||
خط ۳۴: | خط ۳۴: | ||
اين دوره از تاريخ ايران عصر انحطاط دولت صفوى است. اين انحطاط درست از روز مرگ شاه عباس اول شروع شد، همچنان كه در دوره سلطنت شاه عباس اول ايران به اوج قدرت سياسى و نظامى خود رسيد. روزى كه شاه عباس درگذشت مرزهاى ايران از شرق به هندوستان و از غرب به دجله و فرات رسيده بود و حد شمالى ايران اعماق منطقه گرجستان و لگزستان بود و حد جنوبى آن جزاير بحرين. اما از همان روز كه نوه نالايق شاه عباس به نام شاه صفى بر تخت نشست دوران انحطاط قدرت سلطنت و تجزيه امپراتورى صفوى آغاز شد. | اين دوره از تاريخ ايران عصر انحطاط دولت صفوى است. اين انحطاط درست از روز مرگ شاه عباس اول شروع شد، همچنان كه در دوره سلطنت شاه عباس اول ايران به اوج قدرت سياسى و نظامى خود رسيد. روزى كه شاه عباس درگذشت مرزهاى ايران از شرق به هندوستان و از غرب به دجله و فرات رسيده بود و حد شمالى ايران اعماق منطقه گرجستان و لگزستان بود و حد جنوبى آن جزاير بحرين. اما از همان روز كه نوه نالايق شاه عباس به نام شاه صفى بر تخت نشست دوران انحطاط قدرت سلطنت و تجزيه امپراتورى صفوى آغاز شد. | ||
بحث درباره علت اين ضعف و انحطاط كه به تجزيه كشور و بدبختىهاى مردم انجاميد، از حوصله اين مقال خارج است. اما اگر پاى بحث به ميان آيد، مسلما روشن مىشود كه | بحث درباره علت اين ضعف و انحطاط كه به تجزيه كشور و بدبختىهاى مردم انجاميد، از حوصله اين مقال خارج است. اما اگر پاى بحث به ميان آيد، مسلما روشن مىشود كه یکى از علل مهم اين ضعف و انحطاط همان طبيعت حسود و خشن و خودخواه و خودراى شاه عباس بوده است. اين مرد كه شجاعت و كفايتش را نمىتوان منكر شد، برای حفظ سلطنت مستبدانه خويش از كشتن و كور كردن جگر گوشگان خود نيز مضايقه نكرد و محمدباقر ميرزا، فرزند ارشد خود را به دست یکى از مقربان درگاه خود به خاک و خون كشيد و دو پسر ديگر خود و یک پسر محمدباقر ميرزا را از بينايى محروم كرد. تنها نوه پسرى وى همين صفى ميرزا يا به تعبير درستتر «سام ميرزا» بود كه شاه عباس وى را برای روز مبادا نگهداشت. با اين حال دستور داد تا او را به ترياك معتاد كنند كه مبادا روزى فيلش ياد هندوستان كند و برای انتقام خون پدر يا تحصيل سلطنت پاى در ركاب نهد. شاه عباس از اين امر وحشت داشت، زيرا او خود بر ضد پدر خويش كودتا كرده و سلطنت را قبضه نموده و پدر را هرچند محترمانه محبوس و منزوى ساخته بود. وى مىترسيد كه مبادا همين بلا بر سر او آيد. | ||
شاه صفى بىكفايت كه هنرى جز كشتن خويشان و شرابخوارى بىامان نداشت، چهارده سال بيش در سلطنت نپاييد. در همين دوران كوتاه سلطنت وى، در غرب امپراتورى صفويه، عراق عرب از ايران جدا شد و به خاک عثمانى پيوست و در شرق امپراتورى ناحيه قندهار از ايران منتزع گرديد و به تصرف گوركانيان هند در آمد. | شاه صفى بىكفايت كه هنرى جز كشتن خويشان و شرابخوارى بىامان نداشت، چهارده سال بيش در سلطنت نپاييد. در همين دوران كوتاه سلطنت وى، در غرب امپراتورى صفويه، عراق عرب از ايران جدا شد و به خاک عثمانى پيوست و در شرق امپراتورى ناحيه قندهار از ايران منتزع گرديد و به تصرف گوركانيان هند در آمد. | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
عهدنامه مزبور هرچند موجب آسايش بندگان خدا از ايرانيان و تركان شد و مرزنشينان ايرانى و ترك مدتى در حدود 86 سال از آرامش و آسايش برخوردار شدند، اثرات بدى در جامعه ايرانيان قزلباش گذاشت. به اين معنى كه دولت صفويه بر اثر فراغت خاطر از جنگ با دشمنان ديرين، كوشش و جوشش خود را از دست داد و به جمع ثروت و كسب لذت افتاد و سران قزلباش نيز به جاى جنگيدن با دشمنان كشور و تصرف اراضى مخالفان به جان رعايا افتادند و به قيمت دسترنج آنان به ايجاد كاخها و خريدن سراها و باغها و انباشتن سرمايه فراوان پرداختند. شجاعت و جلادت جاى خود را به نيرنگبازى و توطئه سازى داد و قزلباشان به جاى آن كه سينه دشمنان را سفره كنند، به سفرههاى رنگين و ميهمانىهاى سنگين يورش بردند. دستى را كه پيش از اين بر قبضه شمشير داشتند، بر گردن صراحى و ساغر افكندند. نيزههاى بلند را به دور انداختند و به نازنينان بالا بلند پرداختند. آن كه روزى جريد بازى مىكرد، شاهد بازى برگزيد و آن كه از اين پيش دست از قبضه خنجر بر نمىداشت، آنك سيب ز نخدان يار از دست نمىگذاشت. شمشير كج قزلباشان كه روزگارى در سرزمين پهناور ايران از قندهار تا بغداد و از داغستان تا بحرين مايه اميد دوستان و موجب وحشت دشمنان بود، به تدريج زنگ گرفت و چندان در نيام ماند كه مشتى افغان بر اصفهان استيلا يافتند. | عهدنامه مزبور هرچند موجب آسايش بندگان خدا از ايرانيان و تركان شد و مرزنشينان ايرانى و ترك مدتى در حدود 86 سال از آرامش و آسايش برخوردار شدند، اثرات بدى در جامعه ايرانيان قزلباش گذاشت. به اين معنى كه دولت صفويه بر اثر فراغت خاطر از جنگ با دشمنان ديرين، كوشش و جوشش خود را از دست داد و به جمع ثروت و كسب لذت افتاد و سران قزلباش نيز به جاى جنگيدن با دشمنان كشور و تصرف اراضى مخالفان به جان رعايا افتادند و به قيمت دسترنج آنان به ايجاد كاخها و خريدن سراها و باغها و انباشتن سرمايه فراوان پرداختند. شجاعت و جلادت جاى خود را به نيرنگبازى و توطئه سازى داد و قزلباشان به جاى آن كه سينه دشمنان را سفره كنند، به سفرههاى رنگين و ميهمانىهاى سنگين يورش بردند. دستى را كه پيش از اين بر قبضه شمشير داشتند، بر گردن صراحى و ساغر افكندند. نيزههاى بلند را به دور انداختند و به نازنينان بالا بلند پرداختند. آن كه روزى جريد بازى مىكرد، شاهد بازى برگزيد و آن كه از اين پيش دست از قبضه خنجر بر نمىداشت، آنك سيب ز نخدان يار از دست نمىگذاشت. شمشير كج قزلباشان كه روزگارى در سرزمين پهناور ايران از قندهار تا بغداد و از داغستان تا بحرين مايه اميد دوستان و موجب وحشت دشمنان بود، به تدريج زنگ گرفت و چندان در نيام ماند كه مشتى افغان بر اصفهان استيلا يافتند. | ||
بارى در اين ميان، تنها در دوران شاه عباس ثانى دولت صفويه حركت مذبوحى كرد و آن تصرف قندهار بود، در سال 1059. اين فتح هرچند روشنايى گرمى فراوان اميد به دلهاى سرد و | بارى در اين ميان، تنها در دوران شاه عباس ثانى دولت صفويه حركت مذبوحى كرد و آن تصرف قندهار بود، در سال 1059. اين فتح هرچند روشنايى گرمى فراوان اميد به دلهاى سرد و تاریک ايرانيان بخشيد؛ ولى به علت مى گسارى فراوان شاه و شيفتگى او به زنان زيبا و مجالس عيش و طرب، از اين پيشرفت نتيجهاى حاصل نيامد و بار ديگر خواب گران دولت صفوى آغاز گرديد، چنان كه ديگر از خواب برنخاست و هم در خواب به انقراض پيوست و به تعبيرى درستتر خواب به خواب رفت. مردم ايران نيز به علت آرامش طولانى و درآمد ناشى از زراعت و تجارتى كه در آرامش و امنيت رو به افزونى مىرفت، در عيش و نوش و تنپرورى و بادهنوشى و ساده بازى افتادند. نمودارى از اين بىخيالىها و راحت طلبىها و بادهگسارىها و شاهد بازىها را مىتوان در خلال اشعار سخنوران آن روزگار در وصف قهوه خانه و بيت اللطفها و بوزه خانهها و قمار خانهها جستجو كرد. سياحان خارجى نيز چون تاورنيه و شاردن و سانسون كشيش و پررافائل دومان و انگلبرت كمپفر در کتابهاى خويش بدان اشاره كردهاند. شرحى كه از اين مسائل در کتاب «رستم التواريخ» آمده وحشت آور است. | ||
در اين ميان پادشاهان صفوى حقا برای رعاياى خود «مرشد كامل» بودند. | در اين ميان پادشاهان صفوى حقا برای رعاياى خود «مرشد كامل» بودند. |
ویرایش