۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
جز (جایگزینی متن - 'يك' به 'یک') |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
==ساختار== | ==ساختار== | ||
کتاب، مشتمل بر | کتاب، مشتمل بر یک مقدّمه و رئوس مطالب و متن اثولوجيا است كه در ده ميمر (طريق، راه) تدوین شده و با تحقيق عبدالرحمن بدوى به چاپ رسيده است. | ||
==گزارش محتوا== | ==گزارش محتوا== | ||
کتاب، از سه بخش مجزا تشكيل يافته است كه به بيان هر كدام از آنها مىپردازيم: بخش اوّل، مقدّمه رساله است و ظاهراً از آن كندى است و سبک نگارش آن با سبک ساير بخشهاى رساله متفاوت است. شرح و بررسى مقدّمه اثولوجيا از اهميّت خاصى برخوردار است، چون اوّلاً در مقدّمه با نام كندى به عنوان سفارش دهنده اين متن برمىخوريم. ثانياً انگيزه ترجمه اين رساله آشكار مىشود؛ اصولاً بسياى از متون ترجمه شده در عصر ترجمه با سفارش خلفا، درباريان، وزرا و دانشمندان نامى صورت مىگرفته است. اثولوجيا نيز به سفارش كندى و برای استفاده تعليمى پسر خليفه عباسى ترجمه شده است. ثالثاً شباهتهاى مفهومى و محتوايى زيادى ميان مقدّمه اثولوجيا و مقدّمه متن ترجمه شده ما بعد الطبيعه [[ارسطو]] به چشم مىخورد. | کتاب، از سه بخش مجزا تشكيل يافته است كه به بيان هر كدام از آنها مىپردازيم: بخش اوّل، مقدّمه رساله است و ظاهراً از آن كندى است و سبک نگارش آن با سبک ساير بخشهاى رساله متفاوت است. شرح و بررسى مقدّمه اثولوجيا از اهميّت خاصى برخوردار است، چون اوّلاً در مقدّمه با نام كندى به عنوان سفارش دهنده اين متن برمىخوريم. ثانياً انگيزه ترجمه اين رساله آشكار مىشود؛ اصولاً بسياى از متون ترجمه شده در عصر ترجمه با سفارش خلفا، درباريان، وزرا و دانشمندان نامى صورت مىگرفته است. اثولوجيا نيز به سفارش كندى و برای استفاده تعليمى پسر خليفه عباسى ترجمه شده است. ثالثاً شباهتهاى مفهومى و محتوايى زيادى ميان مقدّمه اثولوجيا و مقدّمه متن ترجمه شده ما بعد الطبيعه [[ارسطو]] به چشم مىخورد. | ||
در قسمت بعدى مقدّمه، نظريه ديگرى مطرح شده است كه آشكارا نشان مىدهد خود كندى اين مقدّمه را نگاشته است نه اينكه بعدها به او نسبت داده باشند. در اين کتاب غايت هر تخصّصى، وصول به حقيقت و غايت هر علمى تحقق آن در عمل است كه اين مفهوم در | در قسمت بعدى مقدّمه، نظريه ديگرى مطرح شده است كه آشكارا نشان مىدهد خود كندى اين مقدّمه را نگاشته است نه اينكه بعدها به او نسبت داده باشند. در اين کتاب غايت هر تخصّصى، وصول به حقيقت و غايت هر علمى تحقق آن در عمل است كه اين مفهوم در متافيزیک [[ارسطو]] کتاب آلفاى صغير آمده است. قسمت بعدى مقدّمه اشارهاى به علل اربعه است كه هيولى، صورت، فاعل و تمام را نام مىبرد و مىگوید كه پيشتر به آنها پرداخته است و افاضل فلاسفه آنها را مطرح كردهاند. اين قسمت نيز مىتواند تأثيرى از ما بعد الطبيعه [[ارسطو]] باشد. نكته جالب در اين قسمت اين است كه علّت غايى با عنوان تمام ياد مىشود. همين مفهوم در اثر خود كندى در باب فلسفه اولى با عنوان علت متمم ياد مىشود و همين مفهوم در ترجمه و گردآورى عربى در کتاب النفس [[ارسطو]] نيز با عنوان تماميّة ياد شده است. قسمت بعدى مقدّمه، اولين ارجاع مستقيم به ما بعد الطبيعه [[ارسطو]]ست كه در واقع اشاره غيرمستقيمى به کتاب النفس [[ارسطو]] نيز مىباشد. | ||
نيمه اول مقدّمه، اشاراتى به آراى [[ارسطو]] و برگرفته از آثار ترجمه شده اوست، امّا نيمه دوّم، آشكارا ملهم از عبارات افلوطين است؛ به ویژه آنجا كه در مورد اقانيم(عقل، نفس، طبيعت و عالم محسوس و جسمانى) صحبت مىشود. اينكه در اين قسمت، طبيعت به عنوان اقنوم جداگانه ذكر شده است، تنها مىتواند مشتق از نهگانههاى افلوطين باشد، البته عبارت پردازى عربى مصنف مقدّمه نشان مىدهد كه او با ترجمه عربى آثار افلوطين آشنا بوده است. به طور خلاصه مىتوان گفت قسمت اوّل مقدّمه كاملاً رنگ و بوى [[ارسطو]]يى و بخش دوّم آن حال و هواى افلوطينى دارد. | نيمه اول مقدّمه، اشاراتى به آراى [[ارسطو]] و برگرفته از آثار ترجمه شده اوست، امّا نيمه دوّم، آشكارا ملهم از عبارات افلوطين است؛ به ویژه آنجا كه در مورد اقانيم(عقل، نفس، طبيعت و عالم محسوس و جسمانى) صحبت مىشود. اينكه در اين قسمت، طبيعت به عنوان اقنوم جداگانه ذكر شده است، تنها مىتواند مشتق از نهگانههاى افلوطين باشد، البته عبارت پردازى عربى مصنف مقدّمه نشان مىدهد كه او با ترجمه عربى آثار افلوطين آشنا بوده است. به طور خلاصه مىتوان گفت قسمت اوّل مقدّمه كاملاً رنگ و بوى [[ارسطو]]يى و بخش دوّم آن حال و هواى افلوطينى دارد. | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
عبدالرحمن بدوى اشاره مىكند كه علاوه بر مطلب بالا، آغاز اثولوجيا نيز با عنوان «تفسير فرفوريوس الصورى»، با توجه به متن رئوس مطالب آشكار مىسازد كه اين بخش از آن فرفوريوس است و شامل صدو چهل و دو مسئله است. لازم به ذكر است كه اين رئوس ريشه در نهگانههاى افلوطين دارند و از نهگانههاى چهارم قسمت چهارم برگرفته شدهاند. اين مسائل، پرسشهايى پيرامون نفس هستند؛ نه عناوینى كه به صورت گزارههاى خبرى بيان شده باشند. افلوطين آنها را به صورت پرسش مطرح كرده است، پس مىبايد رئوس مسائل مطرح شده در رساله اثولوجيا باشند نه در رسالات ديگرى كه تحت عنوان افلوطين به زبان عربى مىشناسیم. هدف نهايى از آوردن رئوس مسائل، خلاصه كردن مباحث مطرح شده در متن اثولوجيا بوده است نه اينكه صرفاً به عنوان معرّفى يا مقدّمهاى برای آنها باشد؛ از همين روى به صورت پرسش و بحث مطرح شده است و نيز از همين روى ترجمههاى موجود در متن اثولوجيا از عبارات مشابه در نهگانه چهارم طولانىتر از ترجمه همان عبارات در رئوس مسائل است، چرا كه متن اثولوجيا همان پرسشها را به طور مفصّل مطرح كرده و پاسخ داده است. رئوس مسائل همان مسائل و مباحث موجود در اثولوجيا را به صورت غير مستقيم بيان مىكنند. امّا صرف نظر از اين نگاه كلى، مهمترين مسئله فلسفى را كه به طور ویژه مىتوان در رئوس مسائل يافت، عبارت است از اينكه مفهوم جهل فراتر از مفهوم معرفت عنوان شده است(مسئله 16 و 117). در مسئله 44 جاودانگى و زمان، دو ویژگى عقل و نفس مطرح شدهاند؛ اين تصوّر به خوبى با تصوّر خدا كه فراتر از جاودانگى و نفس و خالق هر دو است مرتبط مىباشد كه در متن اثولوجيا نيز بدان اشاره شده است. | عبدالرحمن بدوى اشاره مىكند كه علاوه بر مطلب بالا، آغاز اثولوجيا نيز با عنوان «تفسير فرفوريوس الصورى»، با توجه به متن رئوس مطالب آشكار مىسازد كه اين بخش از آن فرفوريوس است و شامل صدو چهل و دو مسئله است. لازم به ذكر است كه اين رئوس ريشه در نهگانههاى افلوطين دارند و از نهگانههاى چهارم قسمت چهارم برگرفته شدهاند. اين مسائل، پرسشهايى پيرامون نفس هستند؛ نه عناوینى كه به صورت گزارههاى خبرى بيان شده باشند. افلوطين آنها را به صورت پرسش مطرح كرده است، پس مىبايد رئوس مسائل مطرح شده در رساله اثولوجيا باشند نه در رسالات ديگرى كه تحت عنوان افلوطين به زبان عربى مىشناسیم. هدف نهايى از آوردن رئوس مسائل، خلاصه كردن مباحث مطرح شده در متن اثولوجيا بوده است نه اينكه صرفاً به عنوان معرّفى يا مقدّمهاى برای آنها باشد؛ از همين روى به صورت پرسش و بحث مطرح شده است و نيز از همين روى ترجمههاى موجود در متن اثولوجيا از عبارات مشابه در نهگانه چهارم طولانىتر از ترجمه همان عبارات در رئوس مسائل است، چرا كه متن اثولوجيا همان پرسشها را به طور مفصّل مطرح كرده و پاسخ داده است. رئوس مسائل همان مسائل و مباحث موجود در اثولوجيا را به صورت غير مستقيم بيان مىكنند. امّا صرف نظر از اين نگاه كلى، مهمترين مسئله فلسفى را كه به طور ویژه مىتوان در رئوس مسائل يافت، عبارت است از اينكه مفهوم جهل فراتر از مفهوم معرفت عنوان شده است(مسئله 16 و 117). در مسئله 44 جاودانگى و زمان، دو ویژگى عقل و نفس مطرح شدهاند؛ اين تصوّر به خوبى با تصوّر خدا كه فراتر از جاودانگى و نفس و خالق هر دو است مرتبط مىباشد كه در متن اثولوجيا نيز بدان اشاره شده است. | ||
بخش سوّم، متن اثولوجيا است. اين متن، مشتمل بر ده ميمر است و در بعضى ميمرها عناوین فرعى نيز ديده مىشود. ميمر نخست درباره نفس است و عنوانى فرعى دارد با نام كلامى شبيه به رمز در باب نفس كلّى. در اين ميمر بيان مىشود كه نفس جرم ندارد و فساد و تباهى را در آن راهى نيست؛ همچنين چگونگى تنزّل از عالم عقلى به عالم حسّى تبيين مىگردد كه نفس همان عقل متصوّر به صورت شوق است كه محصور در جسم نيست، بلكه گاهى در جسم است و گاهى در خارج از جسم و به همين جهت نفس، مشتاق سلوك است. وى در توضيح مطلب به | بخش سوّم، متن اثولوجيا است. اين متن، مشتمل بر ده ميمر است و در بعضى ميمرها عناوین فرعى نيز ديده مىشود. ميمر نخست درباره نفس است و عنوانى فرعى دارد با نام كلامى شبيه به رمز در باب نفس كلّى. در اين ميمر بيان مىشود كه نفس جرم ندارد و فساد و تباهى را در آن راهى نيست؛ همچنين چگونگى تنزّل از عالم عقلى به عالم حسّى تبيين مىگردد كه نفس همان عقل متصوّر به صورت شوق است كه محصور در جسم نيست، بلكه گاهى در جسم است و گاهى در خارج از جسم و به همين جهت نفس، مشتاق سلوك است. وى در توضيح مطلب به یکى از مكاشفات خود اشاره كرده و مىفرمايد: در خلوتى به توجّه نشسته بودم كه ناگاه از بدن خود خلع شده و خود را به صورت جوهر مجرّد نورانى مشاهده نمودم، پس من یکپارچه علم و عالم و معلوم بودم و در ذات خود حسن و بهاء و ضياء را مىديدم، پس دانستم كه جزيى از اجزاى حيات فعّاله هستم. ميمر دوّم با پرسش از رجعت نفس به عقل و اينكه چه چيزى را در آنجا به خاطر مىآورد، آغاز مىشود. ميمر سوّم با ماهيّت جوهر نفس آغاز مىشود. ميمر چهارم، در شرف عالم عقل و حسن اوست. ميمر پنجم در باب ذكر بارى، آنچه كه ابداع كرده و حال اشياء نزد اوست. ميمر ششم در باب كواكب است. ميمر هفتم در باب نفس شريفه است. ميمر هشتم در باب صفت آتش است. اين ميمر عنوانى فرعى نيز دارد با نام «در باب قوّه و فعل». ميمر نهم در باب نفس ناطقه و اينكه مرگ و فناء در آن راه ندارد، است. اين ميمر عنوانى فرعى نيز دارد كه بابى از نوادر است. ميمر دهم در باب علّت اولى و اشيايى است كه از او ابداع مىشوند. اين ميمر سه عنوان فرعى دارد: بابى درباره نوادر، بابى درباره انسان عقلى و انسان حسّى، بابى درباره عالم عقلى. | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== |
ویرایش