۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب | تصویر =NUR34643J1.jpg | عنوان =دیوان غالب دهلوی مشتمل بر غزلیا...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
غالب با قصیدههای صمیمی و غزلهای دلنشین و مثنویها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیالپروران و نازکاندیشان و آتشنفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آنسان که بایسته شناخته نیست. | غالب با قصیدههای صمیمی و غزلهای دلنشین و مثنویها و رباعیات دلپذیر خود در محفل خیالپروران و نازکاندیشان و آتشنفسان دوران خود بر صدر نشسته و قدر دیده است و این در حالی است که در درون مرزهای سیاسی ایران، آنسان که بایسته شناخته نیست. | ||
شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیالپروریهای سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است. | شیوه غالب در اشعارش همان روش و کیفیت سخن عرفی و کلیم و صائب است که به سبک خیالپروریهای سعدی و حافظ و مولوی رنگ و بوی یافته است. | ||
او در گونههای نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوههای گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرحهای رنگارنگ، نگارخانهای خیالانگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردنفرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است: | او در گونههای نظم و نثر فارسی قلم خویش را بر روش طرز خداداد جنبانده و به شیوههای گوناگون، طبع آزموده و با نقش طرحهای رنگارنگ، نگارخانهای خیالانگیز برپای داشته و در آن سوی مرزها بر مسند سخنوران گردنفرازی چون نظامی و خاقانی تکیه زده است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''امروز من نظامی و خاقانیم به دهر''|2=''دهلی ز من به گنجه و شروان برابر است''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
او خود کلک خیالانگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است: | او خود کلک خیالانگیز خویش را که از مبدأ فیاضش در نگارش دیده چنین شناخته و شناسانده است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''اگر به باغ ز کلکم سخن رود غالب''|2='' نسیم، روی گل از باغبان بگرداند''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و نکته نعز این است که او راست این سروده: | و نکته نعز این است که او راست این سروده: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''نگویم تا نباشد نعز غالب''|2=''چه غم گر هست اشعار من اندک''}}{{پایان شعر}} | |||
<ref>ر.ک: دیباچه چاپ دوم، ص7-8</ref>. | |||
نکتهای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلعها و مقطعهای اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در اینباره میگوید: | نکتهای که درباره کلام غالب گفتنی است این است که همواره مقطع غزل خویش را به تخلص «غالب» آراسته است و غالب مطلعها و مقطعهای اشعار وی از تخیل و شکوهی خاص برخوردار است. خود در اینباره میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''هر مطلعی که ریزد از خامهام فغانی است''|2=''جز نغمه محبت سازم نوا ندارد''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
از آن جمله است این چند نمونه: | از آن جمله است این چند نمونه: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''نومیدی ما گردش ایام ندارد''|2=''روزی که سیه شد سحر و شام ندارد''}} | |||
{{ب|''باید ز می هرآینه پرهیز گفتهاند''|2=''آری دروغ مصلحتآمیز گفتهاند''}} | |||
{{ب|''پروا اگر از عربده دوش نکردند''|2=''امشب چه خطر بود که می نوش نکردند''}} | |||
{{ب|''شبهای غم که چهره به خوناب شستهایم''|2=''از دیده نقش وسوسه خواب شستهایم''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
ردیفها و قافیههای اشعار غالب بهگونهای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری بهمنظور تکمیل دیوان میباشد. | ردیفها و قافیههای اشعار غالب بهگونهای است که در همه حروف الفبا از او غزل برجای مانده است و این خود حاکی از تعمد شاعر در سرودن اشعاری بهمنظور تکمیل دیوان میباشد. | ||
تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینههای فکری ایرانیان میباشد. از آن جمله است واژههای زندخوانی، آتشپرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات: | تأثیر اساطیر ایرانی و فرهنگ زرتشتی در سخن غالب نشانگر تعلق خاطر وی به تمدن و فرهنگ و پیشینههای فکری ایرانیان میباشد. از آن جمله است واژههای زندخوانی، آتشپرستی، مغ، آتشکده، لهراسب، جمشید، سیاووش، زرتشت و این ابیات: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گر مسلمانی یکی بین، زردهشت است آنکه او''|2=''اختلافی در میان ظلمت و نور افگند''}} | |||
{{ب|''شرار آتش زردشت در نهانم بود''|2=''که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
{{ب|''فرمانروا نگشت مسلمان به هیچ عصر''|2=''گر رفت مغ ز میکده ترسا فروگرفت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
طنزپردازی و لطیفهگویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامهای که به یکی از دوستان خود بهمناسبت درگذشت همسرش مینگارد، این بیت را مینویسد: | طنزپردازی و لطیفهگویی غالب نیز رنگ ایرانی به خود گرفته است. او در نامهای که به یکی از دوستان خود بهمناسبت درگذشت همسرش مینگارد، این بیت را مینویسد: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''زن نو کن ای دوست در هر بهار''|2='' که تقویم پارینه ناید بهکار''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و در یکی از رباعیهای خود چنین آورده است: | و در یکی از رباعیهای خود چنین آورده است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''آن مرد که زن گرفت دانا نبود''|2=''از غصه فراغتش همانا نبود''}} | |||
{{ب|''دارد به جهان خانه و زن نیست درو''|2='' نازم به خدا چرا توانا نبود''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، میگوید: | او در خطاب به مردی که برای فریضه حج عزم سفر کرده است، میگوید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''ای آنکه به راه کعبه رویی داری''|2='' نازم که گزیده آرزویی داری''}} | |||
{{ب|''زین گونه که تند میخرامی دانم''|2=''در خانه زن ستیزهخویی داری''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان میآورد چنین میسراید: | و آن زمان که از دختران انگلیسی سخن به میان میآورد چنین میسراید: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''گفتم این ماهپیکران چه کسند؟''|2=''گفت خوبان کشور لندن''}} | |||
{{ب|''گفتم اینان مگر دلی دارند؟''|2=''گفت دارند لیکن از آهن''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و راه گریز از نماز و روزه را بدینسان آرزو میکند: | و راه گریز از نماز و روزه را بدینسان آرزو میکند: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''در عالم بیزری که تلخ است حیات''|2=''طاعت نتوان کرد به امید نجات''}} | |||
{{ب|''ای کاش ز حق اشارت صوم و صلات''|2='' بودی به وجود مال چون حج و زکات''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و نیز در یک رباعی سروده: | و نیز در یک رباعی سروده: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''رنجورم و می به دهر درمان بُوَدم''|2='' نیروی دل و روشنی جان بودم''}} | |||
{{ب|''گفتم به پدر که خو به مینوشی کن''|2='' تا باده به میراث فراوان بودم''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
و در رباعی دیگر گفته است: | و در رباعی دیگر گفته است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''با دست غم آن باد که حاصل ببرد''|2=''آب رخ هوشمند و غافل ببرد''}} | |||
{{ب|''بگذاشتهام خمی ز صهبا به پسر ''|2='' کش انده مرگ پدر از دل ببرد''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
اگرچه سخن غالب سنتیتر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعهگویی نامیدهاند طبع آزموده است؛ از آن جمله است: | اگرچه سخن غالب سنتیتر از آن است که او را شاعر مکتب وقوع بنامیم، ولی در این مکتب که آن را به زبان وقوع و یا واقعهگویی نامیدهاند طبع آزموده است؛ از آن جمله است: | ||
{{شعر}} | |||
{{ب|''خواست کز ما رنجد و تقریب رنجیدن نداشت ''|2='' جرم غیر از دوست پرسیدیم و پرسیدن نداشت''}} | |||
{{ب|''آمد و از تنگی جا جبهه پرچین کرد و رفت''|2=''بر خود از ذوق قدوم دوست بالیدن نداشت''}} | |||
{{ب|''شد فگار از نازکی چندان که رفتارش نماند''|2='' نازنینپایش به کوی غیر بوسیدن نداشت''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
<ref>ر.ک: دیباچه، ص32-35</ref>. | |||
حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابیطالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. | حیدرستایی و حیدرپرستی و شیفتگی غالب به حضرت علی(ع) موجب شده است که وی «غالب» را تخلص خویش سازد تا به یاری نام خود که اسدالله است، با اسدالله غالب، یعنی علی بن ابیطالب(ع) همنامی کرده باشد. نام علی(ع) و یاد او همواره سخن غالب را رنگ و بوی بخشیده و کلام وی را وجد و حال داده است<ref>ر.ک: همان، ص38</ref>. | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۵۰: | ||
==منابع مقاله== | ==منابع مقاله== | ||
دیباچه چاپ دوم و دیباچه. | دیباچه چاپ دوم و دیباچه. | ||
== وابستهها == | == وابستهها == | ||
خط ۱۱۰: | خط ۱۵۵: | ||
[[رده:کتابشناسی]] | [[رده:کتابشناسی]] | ||
[[رده: | [[رده:زبانشناسی، علم زبان]] | ||
[[رده: | [[رده:زبان و ادبیات شرقی (آسیایی)]] | ||
[[رده: | [[رده:زبان و ادبیات فارسی]] | ||
[[رده: | [[رده:زبانها و ادبیات ایرانی]] | ||
[[رده: | |||
[[رده: 25 شهریور الی 24 مهر]] | |||
[[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]] | [[رده:سال97-25شهریور الی24 مهر]] |
ویرایش