پرش به محتوا

جعفری لنگرودی، محمدجعفر: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - ' ' به ' '
جز (جایگزینی متن - 'برخي' به 'برخی')
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ')
خط ۲۷: خط ۲۷:
|-class='articleCode'
|-class='articleCode'
|کد مؤلف  
|کد مؤلف  
|data-type='authorCode'|AUTHORCODE992AUTHORCODE
|data-type='authorCode'|AUTHORCODE00992AUTHORCODE
|}
|}
</div>
</div>
خط ۳۵: خط ۳۵:
وى در شرح زندگى خويش مى‌نويسد:
وى در شرح زندگى خويش مى‌نويسد:


«پدرم نتوانست خرج تحصيل مرا مرتبا بدهد و من ترجيح دادم كه ترك تحصيل كنم و در فكر كارى باشم تا در فرصت مناسب، تحصيلات قطع‌شده را دنبال كنم. دست روزگار مرا به اداره ذوب آهن بندر نوشهر كشانيد و مدتى حسابدار آنجا بودم. قرار بود كه محمولات كارخانه كه از آلمان از طريق روسيه شوروى و بحر خزر به مرز ايران مى‌رسيد، به كرج حمل شود و كارخانه را در آنجا بسازند، اما وقوع جنگ جهانى دوم، آن برنامه را به هم زد. به خاطر دارم كه يك روز صبح زود دوستى نزد من آمد و گفت برخیز! سربازان روسى به ساحل نزدیک مى‌شوند. واقعا چه روز تلخ و وحشتناكى!
«پدرم نتوانست خرج تحصيل مرا مرتبا بدهد و من ترجيح دادم كه ترك تحصيل كنم و در فكر كارى باشم تا در فرصت مناسب، تحصيلات قطع‌شده را دنبال كنم. دست روزگار مرا به اداره ذوب آهن بندر نوشهر كشانيد و مدتى حسابدار آنجا بودم. قرار بود كه محمولات كارخانه كه از آلمان از طريق روسيه شوروى و بحر خزر به مرز ايران مى‌رسيد، به كرج حمل شود و كارخانه را در آنجا بسازند، اما وقوع جنگ جهانى دوم، آن برنامه را به هم زد. به خاطر دارم كه يك روز صبح زود دوستى نزد من آمد و گفت برخیز! سربازان روسى به ساحل نزدیک مى‌شوند. واقعا چه روز تلخ و وحشتناكى!


كار من هم در آن اداره تمام شد و شيرازه مملكت از هم گسيخت و اوضاع به‌كلى دگرگون شد و من دوباره به فكر ادامه تحصيل افتادم، اما در همين اوقات پدرم هم بدرود زندگى گفت و ما به‌كلى بدون سرپرست مانديم. پس از مشورت مختصر با برادر بزرگ‌ترمان قرار شد كه من دنبال تحصيلاتم را بگيرم، اما يك‌دفعه به خاطرم خطور كرد كه سفرى به قم بكنم و از وضع حوزه علميه اطلاعات به دست آورم. حالا كه فكر مى‌كنم، باعث و انگيزه اين سفر مطالعات من در تاريخ و شرح حال بزرگان علم و ادب ايران بود.
كار من هم در آن اداره تمام شد و شيرازه مملكت از هم گسيخت و اوضاع به‌كلى دگرگون شد و من دوباره به فكر ادامه تحصيل افتادم، اما در همين اوقات پدرم هم بدرود زندگى گفت و ما به‌كلى بدون سرپرست مانديم. پس از مشورت مختصر با برادر بزرگ‌ترمان قرار شد كه من دنبال تحصيلاتم را بگيرم، اما يك‌دفعه به خاطرم خطور كرد كه سفرى به قم بكنم و از وضع حوزه علميه اطلاعات به دست آورم. حالا كه فكر مى‌كنم، باعث و انگيزه اين سفر مطالعات من در تاريخ و شرح حال بزرگان علم و ادب ايران بود.
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش