۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'نزدیک ى' به 'نزدیکى') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
جز (جایگزینی متن - ' ' به ' ') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
ابوالفرج با بسيارى از بزرگترين نویسندگان فرهنگ عربى معاصر، و با بسيارى نيز دوست و همنشين بود: تنوخى و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] به او نزدیک | ابوالفرج با بسيارى از بزرگترين نویسندگان فرهنگ عربى معاصر، و با بسيارى نيز دوست و همنشين بود: تنوخى و [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] به او نزدیک بودند و ابونعيم اصفهانى در بغداد به ديدار او شتافت (نك: تنوخى، نشوار، 18/1، الفرج، 383/4؛ [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]]، 158؛ ابونعيم، 22/2). با اينكه ثعالبى و ابوحيان توحيدى و [[خطيب بغدادى]] اندكى بعد از زمان ابوالفرج کتابهاى بزرگى در زمينۀ ادب تأليف كردند، ملاحظه مىشود كه هيچ يك به زندگى ابوالفرج نپرداختهاند. تنوخى در نشوار تنها يك بار به صلههاى كلانى كه وزير مهلبى به ابوالفرج مىداده است، اشاره مىكند (74/1). [[ابن ندیم، محمد بن اسحاق|ابن نديم]] فهرست نسبتا خوبى از آثار او به دست داده است (ص 128). ثعالبى عمدتاً شعر او را مورد توجه قرار داده و 12 قطعۀ كوتاه و بلند از آثار او نقل كرده است (109/3-113). | ||
اطلاعاتى كه [[خطيب بغدادى]] مىدهد، اندكى بيشتر است، اما او هم چيز عمدهاى بر اين آگاهيها نمىافزايد. حدود دو سده پس از خطيب، ياقوت مىكوشد كه اطلاعات جامعترى از احوال ابوالفرج فراهم آورد. وى پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابوالفرج و نيز بحث جالبى دربارۀ تاريخ وفات او، از شيوخ و شاگردان او نام مىبرد و آنگاه به روايات و داستانهايى كه دربارۀ او نقل كردهاند، مىپردازد و در همۀ موارد منابع خود را نيز ذكر مىكند. از همين امر اهميت كار او آشكار مىشود، زيرا چند روايت جالب-هرچند قابل انتقاد-از وزير مغربى و نيز از ادب الغرباى ابوالفرج نقل كرده است كه برخى از آنها منحصر به فرد هستند، مثلاًروايات مهمى را كه وى از نشوار تنوخى آورده است، در چاپهاى اين کتاب نمىتوان يافت. | اطلاعاتى كه [[خطيب بغدادى]] مىدهد، اندكى بيشتر است، اما او هم چيز عمدهاى بر اين آگاهيها نمىافزايد. حدود دو سده پس از خطيب، ياقوت مىكوشد كه اطلاعات جامعترى از احوال ابوالفرج فراهم آورد. وى پس از ذكر نام و نسب و دامنۀ اطلاعات ابوالفرج و نيز بحث جالبى دربارۀ تاريخ وفات او، از شيوخ و شاگردان او نام مىبرد و آنگاه به روايات و داستانهايى كه دربارۀ او نقل كردهاند، مىپردازد و در همۀ موارد منابع خود را نيز ذكر مىكند. از همين امر اهميت كار او آشكار مىشود، زيرا چند روايت جالب-هرچند قابل انتقاد-از وزير مغربى و نيز از ادب الغرباى ابوالفرج نقل كرده است كه برخى از آنها منحصر به فرد هستند، مثلاًروايات مهمى را كه وى از نشوار تنوخى آورده است، در چاپهاى اين کتاب نمىتوان يافت. | ||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
از کتابهاى ديگر در اين باره، يكى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى في الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971م چاپ شده است. | از کتابهاى ديگر در اين باره، يكى اثر داوود سلّوم، به نام کتاب الاغانى و منهج مؤلفه است كه در 1969م در بغداد منتشر گرديده و ديگر ابوالفرج الاصفهانى في الاغانى، تأليف ممدوح حقى است كه در بيروت در 1971م چاپ شده است. | ||
مؤلفان شيعه نيز گویى نخواستهاند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نویسندگان عموماًروايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كردهاند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان | مؤلفان شيعه نيز گویى نخواستهاند احوال او را با ديدى انتقادى و همه جانبه مورد تدقيق قرار دهند: [[نجاشی، احمد بن علی|نجاشى]] تنها 3 يا 4 بار (ص 145، 263، 269) نام او را ذكر كرده و [[طوسی، محمد بن حسن|شيخ طوسى]]، دو کتاب شگفت و كاملا شيعى به او نسبت داده است (ص 224). در زمانهاى اخير نویسندگان عموماًروايات مربوط به او را، گاه به اختصار و گاه به تفصيل، نقل كرده و از هر گونه اظهار نظر پرهيز كردهاند، مگر خوانسارى كه سخت به او تاخته و از جرگۀ شیعیان بيرونش نهاده است. | ||
==زندگى او== | ==زندگى او== | ||
خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت (خلف الله، 36، 37). | محمد جد ابوالفرج نيز از اديبان زمان بود و خود روايت كرده كه در مجلس عبيدالله بن سليمان حاضر مىشده است، او بعدها با عبيدالله كه در 279ق وزير معتضد شد، دوستى استوارى يافت (خلف الله، 36، 37). | ||
از سوى ديگر، وى با بزرگان علوى و هاشمى بسيار نزدیک | از سوى ديگر، وى با بزرگان علوى و هاشمى بسيار نزدیک بوده، چنانكه خود گفته است: اين بزرگان در منزل او گرد مىآمدند (مقاتل، 698). با اينهمه، در هيچ جا به نظر نرسيده كه از اين خانواده، كسى جز ابوالفرج به تشيع گراييده باشد و بعيد نيست كه سبب دوستى آنان با علویان آن روزگار، كينۀ مشتركى بوده باشد كه از عباسيان در دل داشتهاند. ابوالفرج بارها از طريق عمویش حسن، از نيايش محمد رواياتى نقل كرده است. علاوه بر اين دو تن، از پسر عمویش احمد، دوبار (الاغانى، 396/16، 119/18) و از عموى پدرش عبدالعزيز نيز 10 بار روايت كرده است (نك: خلف الله، 40). اين روايات، گاه از طريق عبدالعزيز، به مشاهيرى چون رياشى، ثعلب، احمد بن حارث خرّاز و زبير بن بكار مىرسد (همو، 39). از آنجا كه بنابر قول [[ابن حزم، علی بن احمد|ابن حزم]] مىدانيم كه حسن و عبدالعزيز و اصولا همۀ اين خاندان در سامره مىزيستهاند، ناچار حضور ابوالفرج در سامره محتملتر به نظر مىرسد، تا در اصفهان. | ||
ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه (ه. م) وابسته بود. او از نياى مادريش يحيى بن محمد بن ثوابه بارها نام برده (نك:خلف الله، 43) و از کتابش رواياتى نقل كرده است (مثلاًالاغانى، 103/9). ابوالفرج در شرح حال بحترى نيز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرايى را كه در آن بحترى پدرش احمد بن ثوابه راهجا گفته بود، آورده است (همان، 44/21-45)؛ اما شايد خویشاوندى با او موجب شده است كه از ذكر هجاهاى بحترى چشم بپوشد و باز شايد به همين جهت باشد كه در باب شعر بحترى گوید: در همۀ انواع شعر، جز هجا زبردست است (همان، 37/21؛نيز نك: خلف الله، 46). | ابوالفرج از طريق مادر، به خاندان بزرگ ابن ثوابه (ه. م) وابسته بود. او از نياى مادريش يحيى بن محمد بن ثوابه بارها نام برده (نك:خلف الله، 43) و از کتابش رواياتى نقل كرده است (مثلاًالاغانى، 103/9). ابوالفرج در شرح حال بحترى نيز از قول عباس بن احمد بن محمد بن ثوابه ماجرايى را كه در آن بحترى پدرش احمد بن ثوابه راهجا گفته بود، آورده است (همان، 44/21-45)؛ اما شايد خویشاوندى با او موجب شده است كه از ذكر هجاهاى بحترى چشم بپوشد و باز شايد به همين جهت باشد كه در باب شعر بحترى گوید: در همۀ انواع شعر، جز هجا زبردست است (همان، 37/21؛نيز نك: خلف الله، 46). | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
اكنون پيش از آنكه به بغداد، يعنى شهرى كه وى همۀ عمر فعال خود را در آن گذرانيده است، بپردازيم، به ديگر سفرهاى او اشاره مىكنيم: | اكنون پيش از آنكه به بغداد، يعنى شهرى كه وى همۀ عمر فعال خود را در آن گذرانيده است، بپردازيم، به ديگر سفرهاى او اشاره مىكنيم: | ||
وى در زمانى كه بر ما معلوم نيست، به انطاكيه رفته است و دو بار در اغانى تصريح مىكند كه در آنجا از عبدالملك بن مسلمۀ قرشى و از ابوالمعتصم عاصم رواياتى شنيده است (31/13، 63/14). سفر ديگر او كه احتمالا در اواخر عمر صورت گرفته، به شهر بصره بوده است، اما در اغانى به آن اشارهاى نرفته و از راویان بزرگ آن سرزمين روايتى نقل نشده است. بعيد نيست كه در آن زمان كار كاتب اغانى پايان يافته بوده است. روايت اين سفر در کتاب ديگر او ادب الغرباء آمده است (ص 37؛ نيز نك: ياقوت، همان، 115/13). وى در اين روايت گوید كه چندين سال پيش از به بصره رفت و در كاروانسرايى، در كوى قريش، خانهاى يافت و غريب وار در آن مسكن گزيد. پس از چند روز كه آنجا را به قصد «حصن مهدى» (شهركى در شمال بصره، نزدیک | وى در زمانى كه بر ما معلوم نيست، به انطاكيه رفته است و دو بار در اغانى تصريح مىكند كه در آنجا از عبدالملك بن مسلمۀ قرشى و از ابوالمعتصم عاصم رواياتى شنيده است (31/13، 63/14). سفر ديگر او كه احتمالا در اواخر عمر صورت گرفته، به شهر بصره بوده است، اما در اغانى به آن اشارهاى نرفته و از راویان بزرگ آن سرزمين روايتى نقل نشده است. بعيد نيست كه در آن زمان كار كاتب اغانى پايان يافته بوده است. روايت اين سفر در کتاب ديگر او ادب الغرباء آمده است (ص 37؛ نيز نك: ياقوت، همان، 115/13). وى در اين روايت گوید كه چندين سال پيش از به بصره رفت و در كاروانسرايى، در كوى قريش، خانهاى يافت و غريب وار در آن مسكن گزيد. پس از چند روز كه آنجا را به قصد «حصن مهدى» (شهركى در شمال بصره، نزدیک نهر ابله) ترك مىگفت، قطعهاى شامل 8 بيت بر ديوار خانه نوشت (ادب، 37-39). | ||
اين روايت چند نكته را در زندگى ابوالفرج آشكار مىكند: نخست آنكه در بصره كسى وى را نمىشناخته است، حال آنكه در شهرت او و خاصه کتابش اغانى، داستانها گفتهاند؛ ديگر آنكه جز با كسانى كه نامشان را شنيده بوده است، ملاقات نمىكرده و چندان غريب بوده كه ناچار در كاروانسرايى منزل گزيده است. شعرى كه ابوالفرج بر ديوار آن خانه نوشته، شعرى دردناك است: در اين قطعه وى مردى تنگدست و گمنام است كه به ياد نعمتهاى گذشته و سراى زيبايش در بغداد اندوه مىخورد و مردم بصره را به سبب بىمهرى هجا مىگوید (نك: خلف الله، 27-28). وى به هنگام اقامت در بصره، گاه به اطراف رود ابله مىرفته و يك بار بر ديوار يكى از باغهاى كنار آن رود شعرى يافته است (ادب، 51-52). | اين روايت چند نكته را در زندگى ابوالفرج آشكار مىكند: نخست آنكه در بصره كسى وى را نمىشناخته است، حال آنكه در شهرت او و خاصه کتابش اغانى، داستانها گفتهاند؛ ديگر آنكه جز با كسانى كه نامشان را شنيده بوده است، ملاقات نمىكرده و چندان غريب بوده كه ناچار در كاروانسرايى منزل گزيده است. شعرى كه ابوالفرج بر ديوار آن خانه نوشته، شعرى دردناك است: در اين قطعه وى مردى تنگدست و گمنام است كه به ياد نعمتهاى گذشته و سراى زيبايش در بغداد اندوه مىخورد و مردم بصره را به سبب بىمهرى هجا مىگوید (نك: خلف الله، 27-28). وى به هنگام اقامت در بصره، گاه به اطراف رود ابله مىرفته و يك بار بر ديوار يكى از باغهاى كنار آن رود شعرى يافته است (ادب، 51-52). | ||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالبا از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهايى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از ميان اين همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معز الدوله (وزارت: 339-352 ق) از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در اين كار زياده روى مىكرد (ياقوت، همان، 133/9). | از استادان ابوالفرج كه بگذريم، وى را دوستان و همنشينانى بود كه غالبا از بزرگان روزگار بودند، اما تنها جاهايى كه ابوالفرج را در كنارشان مىبينيم، همانا مجالس عشرت است. از ميان اين همنشينان، حسن بن محمد مهلبى، وزير معز الدوله (وزارت: 339-352 ق) از همه مشهورتر است. مهلبى وزيرى زيرك و سخت كوش و مقتدر و پر هيبت بود، اما همۀ اوقات فراغ خود را در محافل بادهنوشى و نكتهپردازى و شعر خوانى مىگذارد و در اين كار زياده روى مىكرد (ياقوت، همان، 133/9). | ||
ابوالفرج اصفهانى تنها در مجالس خلوت مهلبى حضور داشت و سخت به او نزدیک | ابوالفرج اصفهانى تنها در مجالس خلوت مهلبى حضور داشت و سخت به او نزدیک بود؛ او را مدح بسيار مىگفت و از نديمانش به شمار مىآمد (ثعالبى، 109/3؛ياقوت، ادبا، 100/13-101، به نقل از صابى). تنوخى بارها ديده است كه وزير به او و جهنى، جايزههاى 5000 درهمى مىبخشيده است (نشوار، 74/1). از روابط ميان اين دو، چند «مجلس» نقل كردهاند: يك مجلس ماجراى خوراك خوردن ابوالفرج بر سر سفرۀ وزير است (نك: ياقوت، همان، 102/13-103)؛ در مجلسى ديگر ابوالفرج، جهنى را كه چندى محتسب بصره بود و گاه سخن به گزاف مىگفت، به استهزاء مىگيرد و شرمسار مىسازد (همان، 123/13-124)؛آخرين مجلس آن است كه ياقوت از قول هلال صابى نقل كرده است. در اين مجلس، مهلبى كه مست باده بوده است، به ابوالفرج مىگوید: مىدانم كه تو مرا هجو مىكنى. سپس وادارش مىسازد كه شعرى در هجو او بسرايد. ابوالفرج ناچار مصرعى مىسرايد و مهلبى در معنايى بس زشتتر، آن را تكميل مىكند (همان، 108/13-109؛نيز نك: ابن ظافر، 70). | ||
مهلبى، گویى برای آنكه دوست دانشمندش پيوسته به كار روايت و شعر و موسيقى مشغول باشد، هرگز شغلى جدى به او محول نكرد. ياقوت نيز تصريح مىكند كه مهلبى كارهاى ساده به او مىسپرد (همان، 105/13). اين روايات حكايت از دوستى استوار ميان آن دو دارد و به قول ياقوت تنها مرگ بود كه مىتوانست ميانشان جدايى اندازد. به همين سبب ملاحظه مىشود كه تقريبا همۀ مدايح ابوالفرج (ثعالبى، 109/3-112: 7 قطعه، شامل 55 بيت) به اين وزير تقديم شده است. با اينهمه، بايد يادآور شد كه در هيچ يك از صحنههاى غم انگيز و مفصلى كه دربارۀ مغضوب شدن وزير و مرگ او نقل كردهاند، خبرى از اين يار ديرينه نيست و وى هيچ شعرى در رثاى او نسروده است. مهلبى اندكى پيش از مرگ در 352ق به مأموريتى ناخواسته در عمان گسيل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معز الدوله سعايت كردند كه معز الدوله بر وى سخت خشم گرفت (نك: [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، 546/8-547). در اينكه اين احوال سبب دورى گزيدن ابوالفرج از وى شده باشد، بايد تأمل كرد. | مهلبى، گویى برای آنكه دوست دانشمندش پيوسته به كار روايت و شعر و موسيقى مشغول باشد، هرگز شغلى جدى به او محول نكرد. ياقوت نيز تصريح مىكند كه مهلبى كارهاى ساده به او مىسپرد (همان، 105/13). اين روايات حكايت از دوستى استوار ميان آن دو دارد و به قول ياقوت تنها مرگ بود كه مىتوانست ميانشان جدايى اندازد. به همين سبب ملاحظه مىشود كه تقريبا همۀ مدايح ابوالفرج (ثعالبى، 109/3-112: 7 قطعه، شامل 55 بيت) به اين وزير تقديم شده است. با اينهمه، بايد يادآور شد كه در هيچ يك از صحنههاى غم انگيز و مفصلى كه دربارۀ مغضوب شدن وزير و مرگ او نقل كردهاند، خبرى از اين يار ديرينه نيست و وى هيچ شعرى در رثاى او نسروده است. مهلبى اندكى پيش از مرگ در 352ق به مأموريتى ناخواسته در عمان گسيل شد و سپس دشمنان او چندان نزد معز الدوله سعايت كردند كه معز الدوله بر وى سخت خشم گرفت (نك: [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، 546/8-547). در اينكه اين احوال سبب دورى گزيدن ابوالفرج از وى شده باشد، بايد تأمل كرد. | ||
يكى ديگر از كسانى كه نامش در روايات مربوط به ابوالفرج آمده، قاضيى است كه در مجالس وزير مهلبى پديدار مىشود. اين قاضى، ابوعلى حسن بن سهل ايذجى است كه چندى قضاى ايذه و رامهرمز را داشت و سپس به حلقۀ نديمان مهلبى پيوست و «چندانكه او هرزگى و پردهدرى كرد، قاضيان را نشايد» (ياقوت، همان، 210/16، به نقل از تنوخى). ابوالفرج او را با الفاظى ناشايست هجا گفته (ثعالبى، 113/3؛ ياقوت، همان، 134/13) و مىدانيم كه اين هجا نه دليل بر دشمنى، كه نشان دوستى نزدیک | يكى ديگر از كسانى كه نامش در روايات مربوط به ابوالفرج آمده، قاضيى است كه در مجالس وزير مهلبى پديدار مىشود. اين قاضى، ابوعلى حسن بن سهل ايذجى است كه چندى قضاى ايذه و رامهرمز را داشت و سپس به حلقۀ نديمان مهلبى پيوست و «چندانكه او هرزگى و پردهدرى كرد، قاضيان را نشايد» (ياقوت، همان، 210/16، به نقل از تنوخى). ابوالفرج او را با الفاظى ناشايست هجا گفته (ثعالبى، 113/3؛ ياقوت، همان، 134/13) و مىدانيم كه اين هجا نه دليل بر دشمنى، كه نشان دوستى نزدیک آن دو بوده است. | ||
در مجالس مهلبى قاضى ديگرى نيز شركت مىجست كه ابوالقاسم على تنوخى نام داشت و به قول ثعالبى از اعيان اهل علم بود (335/2). ابوالفرج، در يك قطعۀ 10 بيتى اين قاضى را ستوده است (همو، 113/3). | در مجالس مهلبى قاضى ديگرى نيز شركت مىجست كه ابوالقاسم على تنوخى نام داشت و به قول ثعالبى از اعيان اهل علم بود (335/2). ابوالفرج، در يك قطعۀ 10 بيتى اين قاضى را ستوده است (همو، 113/3). | ||
خط ۱۶۶: | خط ۱۶۶: | ||
چند سده پس از آن، عالم شيعى مذهب، خوانسارى نيز از جهتى با [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] هم عقيده شده، مىگوید: او زيدى است، نه شيعى، سخنانى كه در مدح اهلبيت گفته است، هيچ يك صريح نيست؛ اگر هم چنين باشد، بايد حمل بر آن كرد كه وى مىخواسته است به بارگاه شاهان آن زمان كه غالبا به ولايت اهلبيت اعتقاد داشتند، تقرب جوید و مانند شاعران ديگر آن زمان، از صلات كلان ايشان بهره برد...، من اغانى را اجمالا تصفح كردهام و در بيش از 80000 بيتى كه نقل كرده است، چيزى جز هزل و گمراهى... و دورى از اهلبيت رسالت نيافتم. علاوه بر اين، او از شجرۀ ملعونه[يعنى بنى اميه]بوده است (221/5). | چند سده پس از آن، عالم شيعى مذهب، خوانسارى نيز از جهتى با [[ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی|ابن جوزى]] هم عقيده شده، مىگوید: او زيدى است، نه شيعى، سخنانى كه در مدح اهلبيت گفته است، هيچ يك صريح نيست؛ اگر هم چنين باشد، بايد حمل بر آن كرد كه وى مىخواسته است به بارگاه شاهان آن زمان كه غالبا به ولايت اهلبيت اعتقاد داشتند، تقرب جوید و مانند شاعران ديگر آن زمان، از صلات كلان ايشان بهره برد...، من اغانى را اجمالا تصفح كردهام و در بيش از 80000 بيتى كه نقل كرده است، چيزى جز هزل و گمراهى... و دورى از اهلبيت رسالت نيافتم. علاوه بر اين، او از شجرۀ ملعونه[يعنى بنى اميه]بوده است (221/5). | ||
ابوالفرج آيين زيدى را احتمالا از خاندان مادريش آل ثوابه-كه به ظن قوى زيدى بودهاند-به ارث برده بود. همانگونه كه پيش از اين گفته شد، بعيد نيست كه كينه از بنى عباس، دو خاندان اموى (پدران ابوالفرج) و شيعى ثوابه را به هم نزدیک | ابوالفرج آيين زيدى را احتمالا از خاندان مادريش آل ثوابه-كه به ظن قوى زيدى بودهاند-به ارث برده بود. همانگونه كه پيش از اين گفته شد، بعيد نيست كه كينه از بنى عباس، دو خاندان اموى (پدران ابوالفرج) و شيعى ثوابه را به هم نزدیک كرده باشد. ابوالفرج در مقاتل مىنویسد كه بزرگان علوى و هاشمى در منزل نياى او محمد گرد مىآمدند (ص 698). علت دوستى و اقبال اين مروانى سنى مذهب بلند پايه با فرزندان ثوابه هر چه باشد، نتيجهاش آن شد كه فرزندش از آن خاندان شيعى مذهب همسر اختيار كرد و نوادهاش ابوالفرج به آيين مادر گروید. دوران كودكى و نوجوانى او نيز احتمالا از برخى تعصبات و علايق مذهبى تهيه نبوده است، زيرا محيط سامره و كوفه از اينگونه عواطف آكنده بود. | ||
==دانش او== | ==دانش او== | ||
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
ابوالفرج مردى سخت حساس و تند مزاج بود (ذهبى، ميزان، 123/3)؛ عيب ديگر مردمان را به آسانى مىديد و به آسانى آنان را به استهزا مىگرفت، چندانكه به گفتۀ ياقوت، هجايش از شعرهاى ديگرش بهتر بود و مردم از زخم زبانش بيمناك بودند (همان، 101/13). مثلاًگزاف گویى جهنى، محتسب بصره را برنتافت و نزد همگان شرمسارش گردانيد (همان، 123/13-124). حتى چنانكه اشاره شد، ولى نعمت خود، وزير مهلبى را نيز هجا مىگفت (همان، 109/13). | ابوالفرج مردى سخت حساس و تند مزاج بود (ذهبى، ميزان، 123/3)؛ عيب ديگر مردمان را به آسانى مىديد و به آسانى آنان را به استهزا مىگرفت، چندانكه به گفتۀ ياقوت، هجايش از شعرهاى ديگرش بهتر بود و مردم از زخم زبانش بيمناك بودند (همان، 101/13). مثلاًگزاف گویى جهنى، محتسب بصره را برنتافت و نزد همگان شرمسارش گردانيد (همان، 123/13-124). حتى چنانكه اشاره شد، ولى نعمت خود، وزير مهلبى را نيز هجا مىگفت (همان، 109/13). | ||
با اينهمه دو قطعهاى كه وى دربارۀ موش و گربه (همان، 105/13-107) و در رثاى خروس سروده، به گمان ما زيباترين اشعار اوست. مرثيۀ خروس وى چندان ابن شاكر | با اينهمه دو قطعهاى كه وى دربارۀ موش و گربه (همان، 105/13-107) و در رثاى خروس سروده، به گمان ما زيباترين اشعار اوست. مرثيۀ خروس وى چندان ابن شاكر را شيفته ساخت كه به سبب زيبايى وصف و استوارى كلام و دل آویزى الفاظ و بديع بودن معانى هر 39 بيت آن را نقل كرده است. | ||
==نثر او== | ==نثر او== | ||
خط ۲۸۶: | خط ۲۸۶: | ||
1. ايام العرب، كه به قول [[خطيب بغدادى]] شامل 1700 «يوم» بوده است، | 1. ايام العرب، كه به قول [[خطيب بغدادى]] شامل 1700 «يوم» بوده است، | ||
2. التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید | 2. التعديل و الانتصاف في مآثر العرب و مثالبها. ابوالفرج خود گوید كه اين، عنوان کتابى است در باب «جمهرة انساب العرب». | ||
و-کتابهاى مذهبى | و-کتابهاى مذهبى |
ویرایش