پرش به محتوا

المحاسن و الأضداد: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - '== گزارش محتوا ==' به '==گزارش محتوا=='
جز (جایگزینی متن - '== منابع مقاله ==' به '==منابع مقاله==')
جز (جایگزینی متن - '== گزارش محتوا ==' به '==گزارش محتوا==')
خط ۳۷: خط ۳۷:
به هر حال، اين كتاب چه از آن جاحظ باشد چه نباشد، شامل مطالب جالبى است كه به احتمال زياد، بخشى از آن حاصل ترجمه متن‌هاى پهلوى است كه در جريان نهضت ترجمه به عربى كه در قرن‌هاى 2- 4ق/ 8- 10م در جهان اسلام روى داد، گوشه‌هايى از تاريخ و فرهنگ ايران را براى مسلمانان و عرب‌زبانان جهان، آشكار ساخت.<ref>همان</ref>
به هر حال، اين كتاب چه از آن جاحظ باشد چه نباشد، شامل مطالب جالبى است كه به احتمال زياد، بخشى از آن حاصل ترجمه متن‌هاى پهلوى است كه در جريان نهضت ترجمه به عربى كه در قرن‌هاى 2- 4ق/ 8- 10م در جهان اسلام روى داد، گوشه‌هايى از تاريخ و فرهنگ ايران را براى مسلمانان و عرب‌زبانان جهان، آشكار ساخت.<ref>همان</ref>


== گزارش محتوا ==
==گزارش محتوا==
جاحظ در مقدمه كتاب، زبان به گلايه از اهل علم گشوده است؛ از اينكه نسبت به آثار او حسادت مى‌ورزند و بر آن‌اند تا كتاب‌ها و رسائل وى را با همه استوارى و گران‌مايگى، بى‌ارزش نشان دهند. وى مى‌گويد: «... چون كتابى را بنگارم و به يكى از بزرگان تقديم دارم، گروهى چون شتران سركش و افسار گسيخته، نزد وى شتابند و با نيرنگ، زبان به بدگويى از آن كتاب گشايند تا آن را از چشم وى، بيندازند و گر در آن توفيق نيابند، موضوعات و معانى آن را سرقت كنند و از لابه‌لاى آن، كتابى به نام خود برسازند و به ديگرى تقديم دارند... اما چون كتابى هرچند كم‌بارتر و كم‌مايه‌تر بنگارم و آن را به [[ابن‌مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و خليل بن احمد و... منسوب دارم، هم ايشان مشتاقانه نزد من مى‌شتابند تا نسخه‌اى از آن فراهم آرند...». شايد همين امر محققان را به اشتباه انداخته تا كتاب را از آن جاحظ بدانند. مسعودى در «[[التنبيه و الإشراف]]» نيز همين موضوع را از قول جاحظ نقل كرده است. اما جالب توجه آنكه اين روايت در رسائل جاحظ «فصل ما بين العداوة و الحسد» آمده است و احتمالاً مسعودى اين روايت را از رسائل جاحظ گرفته است.<ref>فاتحى‌نژاد، عنايت‌الله، ج17، ص217</ref>
جاحظ در مقدمه كتاب، زبان به گلايه از اهل علم گشوده است؛ از اينكه نسبت به آثار او حسادت مى‌ورزند و بر آن‌اند تا كتاب‌ها و رسائل وى را با همه استوارى و گران‌مايگى، بى‌ارزش نشان دهند. وى مى‌گويد: «... چون كتابى را بنگارم و به يكى از بزرگان تقديم دارم، گروهى چون شتران سركش و افسار گسيخته، نزد وى شتابند و با نيرنگ، زبان به بدگويى از آن كتاب گشايند تا آن را از چشم وى، بيندازند و گر در آن توفيق نيابند، موضوعات و معانى آن را سرقت كنند و از لابه‌لاى آن، كتابى به نام خود برسازند و به ديگرى تقديم دارند... اما چون كتابى هرچند كم‌بارتر و كم‌مايه‌تر بنگارم و آن را به [[ابن‌مقفع، عبدالله بن دادویه|ابن مقفع]] و خليل بن احمد و... منسوب دارم، هم ايشان مشتاقانه نزد من مى‌شتابند تا نسخه‌اى از آن فراهم آرند...». شايد همين امر محققان را به اشتباه انداخته تا كتاب را از آن جاحظ بدانند. مسعودى در «[[التنبيه و الإشراف]]» نيز همين موضوع را از قول جاحظ نقل كرده است. اما جالب توجه آنكه اين روايت در رسائل جاحظ «فصل ما بين العداوة و الحسد» آمده است و احتمالاً مسعودى اين روايت را از رسائل جاحظ گرفته است.<ref>فاتحى‌نژاد، عنايت‌الله، ج17، ص217</ref>


۵۳٬۳۲۷

ویرایش