پرش به محتوا

امام جعفر صادق علیه‌السلام: تفاوت میان نسخه‌ها

جز
جایگزینی متن - 'شيعيان' به 'شیعیان '
جز (جایگزینی متن - 'رسيد‌‎' به 'رسيد‌ ‎')
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
جز (جایگزینی متن - 'شيعيان' به 'شیعیان ')
خط ۴۹: خط ۴۹:


== فرزندان ==
== فرزندان ==
آن حضرت ده فرزند داشت به ترتيب ذيل: 1) اسماعيل،2) عبدالله،3) ام فروه كه مادر ايشان فاطمه دختر حسين بن على بن حسين(ع) بود،4) امام موسى كاظم(ع)، 5) اسحاق، 6) محمد، 7) عباس، 8) على، 9) اسماء، 10) فاطمه، كه از مادران مختلف بودند. اسماعيل بزرگترين اولاد حضرت صادق(ع) بود و حضرت او را بسيار دوست مى‌داشت تا آنجا كه بعضى گمان مى‌بردند او پس از پدرش امام شيعيان خواهد بود. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت و مردم جنازه او را از عريض (موضعى در مدينه) تا بقيع حمل كردند. پس از وفات حضرت صادق(ع) جمعى همچنان اسماعيل را امام دانستند و فرقه اسماعيليه از همين جا منشعب شد.
آن حضرت ده فرزند داشت به ترتيب ذيل: 1) اسماعيل،2) عبدالله،3) ام فروه كه مادر ايشان فاطمه دختر حسين بن على بن حسين(ع) بود،4) امام موسى كاظم(ع)، 5) اسحاق، 6) محمد، 7) عباس، 8) على، 9) اسماء، 10) فاطمه، كه از مادران مختلف بودند. اسماعيل بزرگترين اولاد حضرت صادق(ع) بود و حضرت او را بسيار دوست مى‌داشت تا آنجا كه بعضى گمان مى‌بردند او پس از پدرش امام شیعیان  خواهد بود. اما اسماعيل در زمان حيات پدر از دنيا رفت و مردم جنازه او را از عريض (موضعى در مدينه) تا بقيع حمل كردند. پس از وفات حضرت صادق(ع) جمعى همچنان اسماعيل را امام دانستند و فرقه اسماعيليه از همين جا منشعب شد.


== درياى بى‌كران دانش ==
== درياى بى‌كران دانش ==
خط ۵۵: خط ۵۵:


== نظر علماى اهل سنت==
== نظر علماى اهل سنت==
اهل سنت و جماعت در برترى علمى و روحانى حضرت صادق(ع) متفقند، چنانكه [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] گفته است: «جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود.» مالك درباره ایشان گفته است: «هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و در خاطر هيچكس خطور نكرده كه در فضل و علم و ورع و عبادت، كسى بر جعفر بن محمد مقدم باشد.» [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] در وفيات الاعيان آورده است: «مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است كه حاجت به شرح و بيان باشد.» ابن حجر هيتمى در الصواعق المحرقة نوشته است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حكمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وى آموخته و نقل كرده‌اند.» نيز گفته‌اند كه وى هنوز نوجوان بود كه علما و محدثين و مفسرين عصر از محضرش كسب فيض مى‌كردند. حضرت صادق(ع) که در ميان ائمه(ع) از عمر نسبتاً طولانى برخوردار بوده است در عصر خود مرجع دينى شيعيان و معتقدان به اهل‌البيت(ع) بوده است. خود آن حضرت در آشفته بازار حديث و مدعيان علم و دين و فقه، ابواب علم را بر روى دوستان و معتقدان خود گشود و فقه اهل‌بيت(ع) را به جهانيان شناساند. ذهبى در سير اعلام النبلاء (ج 257/6) مى‌گويد: از عمرو بن ابى‌المقدام روايت شده است كه (مى‌گويد): هر گاه به جعفر بن محمد(ع) نگاه مى‌كردى در مى‌يافتى كه او از نسل پيامبران است.او را ديدم كه در «جمره» ايستاده بود و مى‌گفت: «از من بپرسيد، از من بپرسيد» و نيز از صالح بن ابى الاسود روايت شده است كه گفت: شنيدم كه جعفر بن محمد مى‌گفت: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا كسى پس از من به مانند حديث من شما را حديث نخواهد كرد. اين فرمايش حضرت صادق(ع) مؤيد گفته ماست، زيرا حديث او از طريقى بود كه هيچيك از محدثان ديگر آن طريق را نداشتند. «فقه جعفرى» چون بر مبناى علم مستقيم و مستند به منبع وحى است مخالف قياس است. ولى [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] كه معاصر آن حضرت بود چنانكه مشهور است بيشتر احاديث مشهور ميان معاصران خود را قبول نداشت و ناچار بود كه در بسيارى از موارد به جهت فقدان دليل نقلى دست به قياس بزند.
اهل سنت و جماعت در برترى علمى و روحانى حضرت صادق(ع) متفقند، چنانكه [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] گفته است: «جعفر بن محمد افقه اهل زمان بود.» مالك درباره ایشان گفته است: «هيچ چشمى نديده و هيچ گوشى نشنيده و در خاطر هيچكس خطور نكرده كه در فضل و علم و ورع و عبادت، كسى بر جعفر بن محمد مقدم باشد.» [[ابن خلکان، احمد بن محمد|ابن خلكان]] در وفيات الاعيان آورده است: «مقام فضل جعفر بن محمد مشهورتر از آن است كه حاجت به شرح و بيان باشد.» ابن حجر هيتمى در الصواعق المحرقة نوشته است: «جعفر بن محمد در سراسر جهان اسلام به علم و حكمت مشهور بود و مسلمانان علم را از وى آموخته و نقل كرده‌اند.» نيز گفته‌اند كه وى هنوز نوجوان بود كه علما و محدثين و مفسرين عصر از محضرش كسب فيض مى‌كردند. حضرت صادق(ع) که در ميان ائمه(ع) از عمر نسبتاً طولانى برخوردار بوده است در عصر خود مرجع دينى شیعیان  و معتقدان به اهل‌البيت(ع) بوده است. خود آن حضرت در آشفته بازار حديث و مدعيان علم و دين و فقه، ابواب علم را بر روى دوستان و معتقدان خود گشود و فقه اهل‌بيت(ع) را به جهانيان شناساند. ذهبى در سير اعلام النبلاء (ج 257/6) مى‌گويد: از عمرو بن ابى‌المقدام روايت شده است كه (مى‌گويد): هر گاه به جعفر بن محمد(ع) نگاه مى‌كردى در مى‌يافتى كه او از نسل پيامبران است.او را ديدم كه در «جمره» ايستاده بود و مى‌گفت: «از من بپرسيد، از من بپرسيد» و نيز از صالح بن ابى الاسود روايت شده است كه گفت: شنيدم كه جعفر بن محمد مى‌گفت: پيش از آنكه مرا از دست بدهيد از من بپرسيد، زيرا كسى پس از من به مانند حديث من شما را حديث نخواهد كرد. اين فرمايش حضرت صادق(ع) مؤيد گفته ماست، زيرا حديث او از طريقى بود كه هيچيك از محدثان ديگر آن طريق را نداشتند. «فقه جعفرى» چون بر مبناى علم مستقيم و مستند به منبع وحى است مخالف قياس است. ولى [[ابن حیون، نعمان بن محمد|ابوحنيفه]] كه معاصر آن حضرت بود چنانكه مشهور است بيشتر احاديث مشهور ميان معاصران خود را قبول نداشت و ناچار بود كه در بسيارى از موارد به جهت فقدان دليل نقلى دست به قياس بزند.


رواياتى كه از حضرت صادق(ع) در مذمت قياس و نهى از به كار بردن آن در احكام شرعى در كتب شيعه آمده است معروف است، زيرا آن حضرت مى‌فرمودند كه با دسترسى به منبع علم ديگر حاجتى به قياس نيست و چه بسا كه قياس خطا كند و قياس كننده را در خطا و ضلالت افكند. امام مالك بن انس پيشواى مذهب فقهى مالكى چون اهل مدينه بود و در آن شهر بزرگ شده بود عمل اهل مدينه را منبع مهم و عمده فقه اسلامى مى‌شمرد زيرا به گفته او مردم اين شهر احكام فقهى را از پدران و اجداد خود كه افتخار هم عصرى با حضرت رسول(ص) و اصحاب را داشته‌اند فرا گرفته‌اند و بنابراین عمل ايشان مى‌تواند معيار و مأخذ خوبى براى اطلاع از افعال و اقوال رسول‌الله(ص) و اصحاب او باشد. اين معيار بيشتر از همه در خاندان آن حضرت و اهل‌بيت(ع) موجود بود. [[امام على(ع)]] نزدیک ‌ترين شخص به حضرت رسول(ص) بوده، افعال و اقوال رسول‌الله(ص) بيش از همه در افعال و اقوال [[امام على(ع)]] منعكس بود. همينطور افعال و اقوال على(ع) در فرزندانش حسن و حسين و احفاد و اسباطش على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد(ع) بهتر و بيشتر از هر كس ديگر تجلى مى‌كرد. پس فقه جعفرى از اين جهت بر فقه مالكى ارجحيت آشكارى دارد. فقه شافعى كه دنباله فقه مالكى و صورت كاملتر و گسترده‌تر آن است نيز از جهت مبانى و موازين نمى‌تواند با فقه اهل‌البيت(ع) هم‌تراز باشد و فقه [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم كه تكيه عمده بر احاديث و روايات دارد به همين حال است.
رواياتى كه از حضرت صادق(ع) در مذمت قياس و نهى از به كار بردن آن در احكام شرعى در كتب شيعه آمده است معروف است، زيرا آن حضرت مى‌فرمودند كه با دسترسى به منبع علم ديگر حاجتى به قياس نيست و چه بسا كه قياس خطا كند و قياس كننده را در خطا و ضلالت افكند. امام مالك بن انس پيشواى مذهب فقهى مالكى چون اهل مدينه بود و در آن شهر بزرگ شده بود عمل اهل مدينه را منبع مهم و عمده فقه اسلامى مى‌شمرد زيرا به گفته او مردم اين شهر احكام فقهى را از پدران و اجداد خود كه افتخار هم عصرى با حضرت رسول(ص) و اصحاب را داشته‌اند فرا گرفته‌اند و بنابراین عمل ايشان مى‌تواند معيار و مأخذ خوبى براى اطلاع از افعال و اقوال رسول‌الله(ص) و اصحاب او باشد. اين معيار بيشتر از همه در خاندان آن حضرت و اهل‌بيت(ع) موجود بود. [[امام على(ع)]] نزدیک ‌ترين شخص به حضرت رسول(ص) بوده، افعال و اقوال رسول‌الله(ص) بيش از همه در افعال و اقوال [[امام على(ع)]] منعكس بود. همينطور افعال و اقوال على(ع) در فرزندانش حسن و حسين و احفاد و اسباطش على بن الحسين و محمد بن على و جعفر بن محمد(ع) بهتر و بيشتر از هر كس ديگر تجلى مى‌كرد. پس فقه جعفرى از اين جهت بر فقه مالكى ارجحيت آشكارى دارد. فقه شافعى كه دنباله فقه مالكى و صورت كاملتر و گسترده‌تر آن است نيز از جهت مبانى و موازين نمى‌تواند با فقه اهل‌البيت(ع) هم‌تراز باشد و فقه [[ابن حنبل، احمد بن محمد|احمد بن حنبل]] هم كه تكيه عمده بر احاديث و روايات دارد به همين حال است.
خط ۶۶: خط ۶۶:
روايات ديگرى هم هست كه به قول مجلسى دلالت دارد بر اينكه اولاد حسن در آن هنگام به حق امام صادق(ع) عارف بوده‌اند. در اينجا بايد گفت كه اگر چه آن حضرت از بيعت با محمد بن عبدالله ابا كرد اما از قتل اولاد امام حسن(ع) به دست منصور هم ابداً راضى نبود و بلكه ملول و محزون بود و اگر ايشان را از قيام بر ضد منصور نهى مى‌فرمود نه به جهت طرفدارى از منصور بود كه اين معنى به دلايل قاطع به هيچ وجه درست نيست بلكه به جهت آن بود كه مى‌دانست در اين مبارزه نابرابر اولاد امام حسن(ع) شكست خواهند خورد و كشته خواهند شد و هرگز نمى‌خواست كه چنين حوادثى اتفاق افتد و بر حسب وظيفه شرعى، ايشان را از وقوع در مهلكه باز مى‌داشت، اما نفس قيام بر ضد منصور و خلفاى بنى‌عباس و عمّال ايشان در نزد امام امرى درست بود زيرا قيام بر ضد ظلم و سياهكارى بود. منصور پس از غلبه بر محمد بن بنى‌عباس و ابراهيم بن بنى‌عباس، امام صادق(ع) را از مدينه به عراق فرا خواند. روايات متعددى در باب رفتن امام به نزد منصور در دست است و مجلسى آنها را در [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] در شرح احوال امام صادق(ع) در باب «ما جرى بينه(ع) و بين المنصور و ولاته و...» آورده است. از مجموع اين روايات چنين بر مى‌آيد كه ظاهراً منصور نخست قصد ايذا و اهانت و حتى قصد قتل آن حضرت را داشته است ولى پس از ديدن آن حضرت، در نتيجه ظهور كرامات و آيات الهى از قتل آن حضرت چشم پوشيده و او را با احترام برگردانده است. اگر ما بعضى از خوارق عاداتى را كه در اين ملاقات به آن حضرت نسبت داده شده است كنار بگذاريم و بخواهيم بر طبق موازين عام تاريخى نه دينى و مذهبى و اعتقادى اظهار نظر كنيم، بايد بگوييم كه منصور پس از آنكه خيالش از جانب اولاد امام حسن(ع) آسوده شد و براى او مخالفى نماند از نفوذ معنوى و روحانى حضرت صادق(ع) كه تنها فرد شاخص و مبرز علويان و مطمح نظر علما و بزرگان عصر بود در انديشه فرو رفت؛ زيرا چه پيش از كشته شدن حسنيان و چه پس از قتل ايشان هيچ شخصيتى در جهان اسلام از لحاظ معنويت و شرافت حسب و نسب بالاتر از امام صادق(ع) نبود و چون امام نه خروج كرده بود و نه كسى را بر ضد عباسيان تحريك و اغوا كرده بود بهانه‌اى براى جلب و حبس و ايذاى او در دست نبود. به هر حال منصور كه از انديشه نفوذ شخصيت امام خواب راحت نداشت او را از مدينه فرا خواند و قصدش كشتن او بود. اما همينكه او را ديد و جمال و هيبت و وقار او را مشاهده كرد و پاسخهاى متين و محكم او را به سؤالات خود شنيد خود تحت تأثير شخصيت او قرار گرفت و نه تنها از قتل و آزار او صرف نظر كرد، بلكه او را با احترام بى‌مانندى روانه منزل ساخت.
روايات ديگرى هم هست كه به قول مجلسى دلالت دارد بر اينكه اولاد حسن در آن هنگام به حق امام صادق(ع) عارف بوده‌اند. در اينجا بايد گفت كه اگر چه آن حضرت از بيعت با محمد بن عبدالله ابا كرد اما از قتل اولاد امام حسن(ع) به دست منصور هم ابداً راضى نبود و بلكه ملول و محزون بود و اگر ايشان را از قيام بر ضد منصور نهى مى‌فرمود نه به جهت طرفدارى از منصور بود كه اين معنى به دلايل قاطع به هيچ وجه درست نيست بلكه به جهت آن بود كه مى‌دانست در اين مبارزه نابرابر اولاد امام حسن(ع) شكست خواهند خورد و كشته خواهند شد و هرگز نمى‌خواست كه چنين حوادثى اتفاق افتد و بر حسب وظيفه شرعى، ايشان را از وقوع در مهلكه باز مى‌داشت، اما نفس قيام بر ضد منصور و خلفاى بنى‌عباس و عمّال ايشان در نزد امام امرى درست بود زيرا قيام بر ضد ظلم و سياهكارى بود. منصور پس از غلبه بر محمد بن بنى‌عباس و ابراهيم بن بنى‌عباس، امام صادق(ع) را از مدينه به عراق فرا خواند. روايات متعددى در باب رفتن امام به نزد منصور در دست است و مجلسى آنها را در [[بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم‌السلام|بحار الانوار]] در شرح احوال امام صادق(ع) در باب «ما جرى بينه(ع) و بين المنصور و ولاته و...» آورده است. از مجموع اين روايات چنين بر مى‌آيد كه ظاهراً منصور نخست قصد ايذا و اهانت و حتى قصد قتل آن حضرت را داشته است ولى پس از ديدن آن حضرت، در نتيجه ظهور كرامات و آيات الهى از قتل آن حضرت چشم پوشيده و او را با احترام برگردانده است. اگر ما بعضى از خوارق عاداتى را كه در اين ملاقات به آن حضرت نسبت داده شده است كنار بگذاريم و بخواهيم بر طبق موازين عام تاريخى نه دينى و مذهبى و اعتقادى اظهار نظر كنيم، بايد بگوييم كه منصور پس از آنكه خيالش از جانب اولاد امام حسن(ع) آسوده شد و براى او مخالفى نماند از نفوذ معنوى و روحانى حضرت صادق(ع) كه تنها فرد شاخص و مبرز علويان و مطمح نظر علما و بزرگان عصر بود در انديشه فرو رفت؛ زيرا چه پيش از كشته شدن حسنيان و چه پس از قتل ايشان هيچ شخصيتى در جهان اسلام از لحاظ معنويت و شرافت حسب و نسب بالاتر از امام صادق(ع) نبود و چون امام نه خروج كرده بود و نه كسى را بر ضد عباسيان تحريك و اغوا كرده بود بهانه‌اى براى جلب و حبس و ايذاى او در دست نبود. به هر حال منصور كه از انديشه نفوذ شخصيت امام خواب راحت نداشت او را از مدينه فرا خواند و قصدش كشتن او بود. اما همينكه او را ديد و جمال و هيبت و وقار او را مشاهده كرد و پاسخهاى متين و محكم او را به سؤالات خود شنيد خود تحت تأثير شخصيت او قرار گرفت و نه تنها از قتل و آزار او صرف نظر كرد، بلكه او را با احترام بى‌مانندى روانه منزل ساخت.


جلالت قدر و عظمت شأن حضرت صادق(ع) و پدر بزرگوارش امام باقر(ع) به اندازه‌اى بود كه جمعى از شيعيان و پيروان ناآگاه در حق ايشان غلو كردند و مقام ايشان را تا به مرتبه الوهيت بالا بردند. از جمله اين اشخاص ابوالخطاب محمد بن ابى‌زينب يا مقلاص بن ابى‌الخطاب الاجدع اسدى است كه بارها به جهت عقايد افراطى و غلوآميز در حق آن حضرت، از سوى ايشان مورد لعن و نفرين قرار گرفته است و اخبار او در [[اختيار معرفة الرجال (تصحیح مصطفوی)|رجال كشى]] (290-308ق)آمده است. در يكى از اين روايات حضرت صادق(ع) به صراحت عقيده ابوالخطاب را درباره اينكه آن حضرت علم غيب دارد با نفى اين مطلب فرموده است: «سوگند به خدايى كه آفريننده‌اى جز او نيست كه من غيب نمى‌دانم و خداوند از مردگان من پاداش نيك به من ندهد و از خويشان من مرا خير و بركت نبخشايد اگر من چنين چيزى به او گفته باشم...». آنگاه فرمود كه من با عبدالله بن حسن زمين محصورى را كه من و او در آن شریک بوديم قسمت كرديم و در اين قسمت زمينهاى هموار و آبگير به او رسيد‌ ‎و زمينهاى درشت و ناهموار به من رسيد‌ ‎و اگر من علم غيب مى‌دانستم چنان مى‌كردم كه كار بر عكس مى‌شد و زمينهاى هموار و آبگير به من مى‌رسيد. در روايت ديگر ابوبصير به آن حضرت عرض مى‌كند كه آنها (يعنى خطابيه) مى‌گويند شما شمار قطره‌هاى باران و عدد ستارگان و برگهاى درختان و شمار خاکها و وزن درياها را مى‌دانيد، حضرت سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: «سبحان الله، سبحان الله نه، به خدا كه اينهمه را جز خدا كسى نمى‌داند.»
جلالت قدر و عظمت شأن حضرت صادق(ع) و پدر بزرگوارش امام باقر(ع) به اندازه‌اى بود كه جمعى از شیعیان  و پيروان ناآگاه در حق ايشان غلو كردند و مقام ايشان را تا به مرتبه الوهيت بالا بردند. از جمله اين اشخاص ابوالخطاب محمد بن ابى‌زينب يا مقلاص بن ابى‌الخطاب الاجدع اسدى است كه بارها به جهت عقايد افراطى و غلوآميز در حق آن حضرت، از سوى ايشان مورد لعن و نفرين قرار گرفته است و اخبار او در [[اختيار معرفة الرجال (تصحیح مصطفوی)|رجال كشى]] (290-308ق)آمده است. در يكى از اين روايات حضرت صادق(ع) به صراحت عقيده ابوالخطاب را درباره اينكه آن حضرت علم غيب دارد با نفى اين مطلب فرموده است: «سوگند به خدايى كه آفريننده‌اى جز او نيست كه من غيب نمى‌دانم و خداوند از مردگان من پاداش نيك به من ندهد و از خويشان من مرا خير و بركت نبخشايد اگر من چنين چيزى به او گفته باشم...». آنگاه فرمود كه من با عبدالله بن حسن زمين محصورى را كه من و او در آن شریک بوديم قسمت كرديم و در اين قسمت زمينهاى هموار و آبگير به او رسيد‌ ‎و زمينهاى درشت و ناهموار به من رسيد‌ ‎و اگر من علم غيب مى‌دانستم چنان مى‌كردم كه كار بر عكس مى‌شد و زمينهاى هموار و آبگير به من مى‌رسيد. در روايت ديگر ابوبصير به آن حضرت عرض مى‌كند كه آنها (يعنى خطابيه) مى‌گويند شما شمار قطره‌هاى باران و عدد ستارگان و برگهاى درختان و شمار خاکها و وزن درياها را مى‌دانيد، حضرت سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: «سبحان الله، سبحان الله نه، به خدا كه اينهمه را جز خدا كسى نمى‌داند.»


== شخصيت معنوى ==
== شخصيت معنوى ==
۴۲۵٬۲۲۵

ویرایش