۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'شهرهاي' به 'شهرهای') |
جز (جایگزینی متن - 'براى' به 'برای') |
||
خط ۵۴: | خط ۵۴: | ||
در اين هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهيم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در اين زمينه سخت جویا و پویا و با همۀ شيوههاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود. | در اين هنگام دانشمندى به نام ابوعبداللّه (حسين بن ابراهيم الطبرى) ناتلى كه مدعى فلسفه دانى بود، به بخارا آمد. پدر ابن سينا وى را در خانۀ خود جاى داد و ابن سينا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وى پيش از آمدن ناتلى به بخارا، نزد مردى به نام اسماعيل زاهد فقه آموخته و در اين زمينه سخت جویا و پویا و با همۀ شيوههاى اعتراض، به روش فقيهان آشنا شده بود. | ||
آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق [[ارسطو]]» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در اين راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازهاى كشف مىكرد و سبب شگفتى بسيار استادش مىشد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را يكباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق اين دانش ناآگاه يافت، از اين رو به خواندن کتابهاى منطق [[ارسطو]] و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در اين دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضىدان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگيسته سونتاكسيس) اثر بطلميوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به اين كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمىدانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را | آنگاه ابن سينا نزد ناتلى به خواندن «مدخل منطق [[ارسطو]]» (ايساگوگه ايساغوجى) اثر پرفوريوس فيلسوف نوافلاطونى (234-301 يا 305 م) پرداخت و در اين راه تا بدانجا پيش رفت كه نكات تازهاى كشف مىكرد و سبب شگفتى بسيار استادش مىشد چنانكه وى پدر ابن سينا را وادار ساخت كه فرزندش را يكباره و تنها در راه دانش مشغول كند. ابن سينا بخشهاى سادۀ منطق را نزد ناتلى فرا گرفت، اما او را در بارۀ دقايق اين دانش ناآگاه يافت، از اين رو به خواندن کتابهاى منطق [[ارسطو]] و مطالعۀ شرحهاى ديگران بر آنها پرداخت، تا اينكه در اين دانش چيره دست شد. وى همزمان کتاب «عناصر يا اصول هندسه» اثر اقليدس (يوكلايدس) رياضىدان مشهور يونانى (سدۀ 4 و 3ق م) را اندكى نزد ناتلى خواند و سپس بقيۀ مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل كرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطى (مگيسته سونتاكسيس) اثر بطلميوس (كلاوديوس پتولمايوس) ستاره شناس بزرگ يونانى (ثلث دوم سدۀ 2ق م) را نزد ناتلى آغاز كرد و پس از خواندن مقدمات و رسيدن به شكلهاى هندسى آن، ناتلى به وى گفت كه بقيۀ کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل كند و مشكلات را از وى بپرسد، اما به اين كار نپرداخت و ابن سينا نزد خودش مسائل آن را حل كرد، چنانكه بسيارى از مشكلها را ناتلى نمىدانست، مگر پس از آنكه ابن سينا آنها را برای وى توضيح مىداد. در اين هنگام، ناتلى بخارا را به قصد گرگانج و رسيدن به دربار ابوعلى مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترك كرد. | ||
در اين ميان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى کتابهايى در طبیعیات و الهيات پرداخت تا به گفتۀ خودش «درهاى دانش به رویش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشكى گرايش يافت و خواندن کتابهايى را در اين زمينه آغاز كرد. وى پزشكى را دانشى مىشمارد كه دشوار نيست و بدين سان مىگوید كه وى در اندك زمانى در آن مبرّز شده، چنانكه پزشكان برجسته نزد او آموختن پزشكى را آغاز كردند. | در اين ميان ابن سينا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهاى کتابهايى در طبیعیات و الهيات پرداخت تا به گفتۀ خودش «درهاى دانش به رویش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشكى گرايش يافت و خواندن کتابهايى را در اين زمينه آغاز كرد. وى پزشكى را دانشى مىشمارد كه دشوار نيست و بدين سان مىگوید كه وى در اندك زمانى در آن مبرّز شده، چنانكه پزشكان برجسته نزد او آموختن پزشكى را آغاز كردند. | ||
خط ۶۰: | خط ۶۰: | ||
خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مىپرداخت و در اين رهگذر شيوههايى درمانى، برگرفته از تجربه، بر وى آشكار مىشد كه به گفتۀ خودش نمىتوان آنها را وصف كرد. وى همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با ديگران در اين زمينه ادامه مىداد. وى در اين هنگام 16 ساله بوده است. | خود ابن سينا نيز به درمان بيماران مىپرداخت و در اين رهگذر شيوههايى درمانى، برگرفته از تجربه، بر وى آشكار مىشد كه به گفتۀ خودش نمىتوان آنها را وصف كرد. وى همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با ديگران در اين زمينه ادامه مىداد. وى در اين هنگام 16 ساله بوده است. | ||
پس از آن، ابن سينا يك سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در اين ميان حتى يك شب را در سراسر آن نمىخوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمىپرداخت. انبوهى از دستههاى كاغذ در برابر خود مىنهاد و مسائل گوناگون را | پس از آن، ابن سينا يك سال و نيم ديگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار ديگر خواندن کتابهاى منطق و همۀ بخشهاى فلسفه را از سر گرفت. وى در اين ميان حتى يك شب را در سراسر آن نمىخوابيد و روزها نيز جز به كار خواندن و آموختن نمىپرداخت. انبوهى از دستههاى كاغذ در برابر خود مىنهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح مىكرد و در هر مسألهاى مقدمات قياس و شروط آن را در نظر مىگرفت. | ||
هر گاه نيز با قياسى رو به رو مىشد كه نمىتوانست به «حد اوسط» آن دست يابد، برمىخاست و به مسجد مىرفت و نماز مىگزارد و از خداوند حل مشكل خویش را خواستار مىشد تا بر وى گشوده مىگشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز مىگشت، چراغ پيش روى مىنهاد و به خواندن و نوشتن مشغول مىشد؛ هرگاه كه خواب بر چشمانش چيره مىشد يا احساس ناتوانى در تن خود مىكرد، پيالهاى شراب مىنوشيد (برخى معتقدند كه در اينجا شراب مطلق نوشيدنى است) و توان خود را باز مىيافت و بار ديگر به خواندن مىپرداخت. | هر گاه نيز با قياسى رو به رو مىشد كه نمىتوانست به «حد اوسط» آن دست يابد، برمىخاست و به مسجد مىرفت و نماز مىگزارد و از خداوند حل مشكل خویش را خواستار مىشد تا بر وى گشوده مىگشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز مىگشت، چراغ پيش روى مىنهاد و به خواندن و نوشتن مشغول مىشد؛ هرگاه كه خواب بر چشمانش چيره مىشد يا احساس ناتوانى در تن خود مىكرد، پيالهاى شراب مىنوشيد (برخى معتقدند كه در اينجا شراب مطلق نوشيدنى است) و توان خود را باز مىيافت و بار ديگر به خواندن مىپرداخت. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۳: | ||
وى در حدود 392ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در اين هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار اين گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. | وى در حدود 392ق در جامۀ فقيهان با طيلسان و تحت الحنك از بخارا به گرگانج در شمال غربى خوارزم رفت و در آنجا به حضور على ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروايان آل مأمون (تا ح 387-399 ق) معرفى شد. در اين هنگام ابوالحسين سهيلى كه به گفتۀ خود ابن سينا «دوستدار اين گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. | ||
نام اين مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن [[بیهقی، علی بن زید|على بن زيد بيهقى]] (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مىگوید وى در 404ق به بغداد رفت و در آنجا در 418ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانهاى | نام اين مرد در متن گزارش ابن سينا و نيز متن [[بیهقی، علی بن زید|على بن زيد بيهقى]] (ص 45) ابوالحسين آمده است، اما ثعالبى در يتيمة الدهر (254/4) نام وى را ابوالحسن احمد بن محمد سهيلى آورده است و مىگوید وى در 404ق به بغداد رفت و در آنجا در 418ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهيانهاى برای ابن سينا مقرر گرديد كه به گفتۀ خودش برای «معاش كسى چون او كفايت مىكرد». | ||
پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى اين ضرورت چيزى نمىگوید، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مىآورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد. | پس از چندى، به گفتۀ ابن سينا، بار ديگر «ضرورت وى را بر آن داشت» كه گرگانج را ترك كند. وى در بارۀ چگونگى اين ضرورت چيزى نمىگوید، اما از سوى ديگر، نظامى عروضى (ص 77) داستانى را مىآورد كه بنا بر آن، سلطان محمود غزنوى (حك 388-421 ق) از خوارزمشاه ابوالعباس مأمون بن مأمون درخواست كرد كه چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سينا را به دربار وى گسيل دارد. | ||
خط ۹۱: | خط ۹۱: | ||
در اين داستان مىتوان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگيش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرویده بود). | در اين داستان مىتوان بذرى از حقيقت را يافت. محمود غزنوى سنى مذهب متعصبى بوده است، در حالى كه ابن سينا، بنا بر سنت خانوادگيش شيعى مذهب بوده است (چنانكه ديديم پدرش به اسماعيليان گرویده بود). | ||
محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان ميانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آویختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود اين نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را | محمود غزنوى همچنين با فلسفه و فيلسوفان ميانۀ خوشى نداشته است، چنانكه وى را در هجوم به رى در 420ق مىيابيم كه در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنيان و فلاسفه، از سراهاى ايشان بيرون آورد و زير درختهاى آویختگان (يعنى كسانى كه ايشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» مجمل التواريخ و القصص، 404 با وجود اين نمىتوان انگيزۀ اصلى ابن سينا را برای ترك گرگانج معين كرد و به حقيقت تاريخى اين «ضرورت» پىبرد. | ||
به هر حال در حدود 402ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهايى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسيد. به گفتۀ خود ابن سينا، قصد وى از اين سفر پيوستن به دربار شمس المعالى قابوس بن وشمگير (حك 367-402 ق) فرمانرواى زيارى گرگان بوده است. اما در اين ميان، سپاهيان قابوس بر وى شوريده و او را خلع و زندانى كرده بودند. | به هر حال در حدود 402ق ابن سينا از راه شهرهاى نسا، ابيورد (يا باورد)، طوس، سمنگان (سمنقان) به جاجرم سرحد نهايى خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسيد. به گفتۀ خود ابن سينا، قصد وى از اين سفر پيوستن به دربار شمس المعالى قابوس بن وشمگير (حك 367-402 ق) فرمانرواى زيارى گرگان بوده است. اما در اين ميان، سپاهيان قابوس بر وى شوريده و او را خلع و زندانى كرده بودند. | ||
خط ۹۹: | خط ۹۹: | ||
در اين ميان ابوعبيد جوزجانى، شاگرد وفادارش به وى پيوست و تا پایان عمر ابن سينا، يار و همراه او بود و نيز نخستين نویسندۀ سرگذشت ابن سينا به نقل از خودش بود. | در اين ميان ابوعبيد جوزجانى، شاگرد وفادارش به وى پيوست و تا پایان عمر ابن سينا، يار و همراه او بود و نيز نخستين نویسندۀ سرگذشت ابن سينا به نقل از خودش بود. | ||
از اينجا به بعد، جوزجانى به تكميل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مىپردازد و مىگوید كه در گرگان مردى بود به نام ابومحمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، | از اينجا به بعد، جوزجانى به تكميل بقيۀ زندگانى و سرگذشت ابن سينا مىپردازد و مىگوید كه در گرگان مردى بود به نام ابومحمد شيرازى كه دوستدار دانشها بود و در همسايگى خود، برای ابن سينا خانهاى خريد و او را در آنجا مسكن داد. | ||
در حدود 404ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بویه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. | در حدود 404ق ابن سينا گرگان (جرجان) را به قصد رى ترك كرد. وى در رى به خدمت سيّده (با نام شيرين دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوك (د 419 ق) بيوۀ فخر الدوله على بویه (د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابوطالب رستم بن فخر الدوله) پيوست. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
در اين ميان شايد تهديدهايى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصميم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند مير (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت. | در اين ميان شايد تهديدهايى كه از سوى محمود غزنوى به رى مىشد، در تصميم ابن سينا به ترك آن شهر بى تأثير نبوده باشد، زيرا در گزارشى از خواند مير (ص 128-129) آمده است كه «در آن وقت كه سلطان محمود غزنوى به طرف عراق رايت آفتاب اشراق برافراشت، شيخ (يعنى ابن سينا) از رى به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روى، ابن سينا به همدان رفت. | ||
در اين ميان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پایان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزدیک ان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله | در اين ميان شمس الدوله به بيمارى قولنج دچار شد. ابن سينا را به كاخ وى بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود يافت. ابن سينا چهل روز را در كاخ گذرانيد و در پایان خلعتهاى فراوان گرفت و به خانۀ خود بازگشت، در حالى كه در شمار نزدیک ان و همنشينان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندى شمس الدوله برای نبرد با عنّاز به سوى قرميسن لشكر كشيد. | ||
حسام الدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى ميان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمينهايش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمينها را تصرف كند. | حسام الدين ابوشوك فارس بن محمد بن عنّاز سركردۀ قبيلۀ كرد شاذنجان بود كه در دو سوى رشته كوههاى ميان کرمانشاه و قصر شيرين كنونى فرمانروايى داشت. پس از شكست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمينهايش، عنّاز كه همسايۀ دورتر او بود، بر آن شد كه آن سرزمينها را تصرف كند. | ||
بنا براین شمس الدوله | بنا براین شمس الدوله برای پيشگيرى از دست اندازيهاى عناز به جنگ وى رفت، در حالى كه ابن سينا نيز همراه او بود. در اين نبرد، شمس الدوله شكست خورد و به همدان بازگشت. اين واقعه در 406ق بود. | ||
در اين هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى ميان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگيرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرامتر شده بودند و | در اين هنگام شمس الدوله ابن سينا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندى ميان ابن سينا و سپاهيان شمس الدوله كه تركيبى از پياده نظام ديلمى و سواره نظام ترك بودند، درگيرى روى داد. سپاهيان كه شايد از شكست خوردن از عنّاز ناآرامتر شده بودند و برای خود از سوى ابن سينا احساس خطر مىكردند، بر وى شوريدند، خانهاش را محاصره كردند و پس از دستگيرى وى همۀ دارایى او را به تاراج بردند. افزون بر اين از شمس الدوله خواستار كشتن وى شدند، اما شمس الدوله از اين كار سر باز زد و برای آرام كردن سپاهيان، ابن سينا را فقط از دستگاه دولت دور كرد. ابن سينا متوارى شد و 40 روز را در خانۀ مردى به نام ابوسعد (يا ابوسعيد) بن دخدول (يا دخدوك) به سر برد. | ||
در اين هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در اين ميان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشتههاى [[ارسطو]] بنویسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى | در اين هنگام، شمس الدوله بار ديگر دچار بيمارى قولنج شد و ابن سينا را احضار كرد و از وى بسيار پوزش خواست. ابن سينا به معالجۀ وى پرداخت تا بهبود يافت. شمس الدوله بار ديگر وزارت را به وى سپرد. بنا بر گزارش جوزجانى، شمس الدوله در اين ميان از ابن سينا خواسته بود كه شرحى بر نوشتههاى [[ارسطو]] بنویسد، اما ابن سينا به وى گفته بود كه فراغتى برای اين كار ندارد، اما اگر وى راضى شود، به نوشتن کتابى در بارۀ دانشهاى فلسفى (بى آنكه در آن با مخالفان مناظره يا عقايد ايشان را رد كند) خواهد پرداخت و بدين سان تأليف کتاب شفا را از «طبیعیات» آن آغاز كرد. | ||
وى کتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در اين ميان چنين مىنمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مىگذراند و شبها دانشجویان بر وى گرد مىآمدند و از کتاب شفا و قانون مىخواندند. | وى کتاب اول قانون در پزشكى را پيش از آن تأليف كرده بود. در اين ميان چنين مىنمايد كه ابن سينا از زندگانى آرامى برخوردار بوده است، زيرا بنا بر گزارش جوزجانى، روزها را به كارهاى وزارت شمس الدوله مىگذراند و شبها دانشجویان بر وى گرد مىآمدند و از کتاب شفا و قانون مىخواندند. | ||
چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله | چند سالى بدين سان گذشت، تا هنگامى كه شمس الدوله برای جنگ با امير طارم برخاست. طارم ناحيهاى بود در كوهستانهاى ميان قزوین و گيلان. امير آن در هنگام حملۀ شمس الدوله به آنجا (412 ق) ابراهيم بن مرزبان بن اسماعيل بن وهسودان بود كه پس از مرگ فخر الدوله (387 ق) شهرهایى را در ناحيۀ طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420ق كه محمود غزنوى به جبال هجوم آورد، در دست داشت ([[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 420 ق). اين فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسلهاى بوده است كه به آل افراسياب (يا سالاريان با كنگريان) معروف است. | ||
اما در نزدیک ى طارم، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بيمارى قولنج شد كه بيماريهاى ديگرى را نيز به همراه داشت. سپاهيان از مرگ وى بيمناك شدند و او را در تخت روان به سوى همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (412 ق) | اما در نزدیک ى طارم، شمس الدوله دوباره به سختى دچار بيمارى قولنج شد كه بيماريهاى ديگرى را نيز به همراه داشت. سپاهيان از مرگ وى بيمناك شدند و او را در تخت روان به سوى همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت. (412 ق) | ||
پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابوالحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن اين مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421ق كه علاء الدوله فرماندارى | پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابوالحسن به جاى او نشست و از ابن سينا خواست كه وزارت او را بپذيرد، اما ابن سينا از پذيرفتن اين مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412ق دو سال مستقلا فرمانروايى كرد و سپس زير فرمانروايى علاء الدوله قرار گرفت و از 421ق كه علاء الدوله فرماندارى برای همدان منصوب كرد، خبرى از وى در دست نيست. همو، حوادث سال 421ق در اين ميان روزگار آل بویه به سر آمده بود و نشانههاى انحطاط و فرو ريزش دولت آنان آشكار مىشد. | ||
ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گيرد. جوزجانى گزارش مىدهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مىآورد و آن ملك به ویرانى مىگراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه | ابن سينا صلاح خود را در آن ديد كه كناره گيرد. جوزجانى گزارش مىدهد كه «روزگار ضربات خود را فرود مىآورد و آن ملك به ویرانى مىگراييد. وى (ابن سينا) ترجيح داد كه ديگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد كه احتياط در آن است كه برای رسيدن به دلخواه خود، پنهان بزيد و منتظر فرصتى باشد تا از آن ديار دور شود.» نك:جوزجانى، 2 | ||
بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابوغالب عطار پنهان مىزيست و نوشتن بقيۀ کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پایان دادن به همۀ بخشهاى «طبیعیات» (جز کتاب «الحيوان») و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت. | بدين سان ابن سينا چندى متوارى بود و در خانۀ مردى به نام ابوغالب عطار پنهان مىزيست و نوشتن بقيۀ کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پایان دادن به همۀ بخشهاى «طبیعیات» (جز کتاب «الحيوان») و «الهيات» آن، بخش «منطق» را آغاز كرد و برخى از آن را نوشت. | ||
در اين ميان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكویه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مىكرده است. علاء الدوله را سيّده از 398ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز | در اين ميان ظاهرا ابن سينا نهانى با علاء الدوله (بو جعفر محمد بن دشمنزار يا دشمنزيار معروف به ابن كاكویه) فرمانرواى اصفهان مكاتبه مىكرده است. علاء الدوله را سيّده از 398ق به حكومت اصفهان منصوب كرده بود. علاء الدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دايى يا خالوى (كاكوى) سيّده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وى تا سال مرگش (431 ق) -جز برای مدت كوتاهى كه سرداران سلطان مسعود غزنوى، وى را از آنجا بيرون راندند-بر اصفهان حكومت مىكرد. از سوى ديگر، بنا بر گزارش [[بیهقی، علی بن زید|على بن زيد بيهقى]] (ص 50) علاء الدوله خود مكاتبه با ابن سينا را آغاز كرده و از وى خواسته است كه به اصفهان و دربار وى برود. | ||
به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابونصر ابراهيم بن بهرام) كه بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله | به هر روى، پس از چندى تاج الملك كوهى (ابونصر ابراهيم بن بهرام) كه بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]] (حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سينا از پذيرفتن وزارت شمس الدوله برای بار دوم، وزير وى شده بود، ابن سينا را متهم كرد كه با علاء الدوله نهانى نامه نگارى مىكند. سپس كسان را به جست و جوى وى برانگيخت. | ||
دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابوغالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگير كردند و به قلعهاى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) ناميده مىشده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان ناميده مىشود و در 110 كيلومترى راه ميان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:[[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 421ق ابن سينا 4 ماه را در آن قلعه سپرى كرد. | دشمنان ابن سينا نهانگاه وى (خانۀ ابوغالب عطار) را نشان دادند و وى را يافتند و دستگير كردند و به قلعهاى به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانى كردند. قلعۀ فردجان كه همچنين برهان يا براهان (فراهان) ناميده مىشده است، به گفتۀ ياقوت (870/3) در 15 فرسنگى همدان در ناحيۀ جرّا قرار داشته و اكنون پردگان ناميده مىشود و در 110 كيلومترى راه ميان همدان و اصفهان قرار دارد. نك:[[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، حوادث سال 421ق ابن سينا 4 ماه را در آن قلعه سپرى كرد. | ||
بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، در نبردى كه در 411ق ميان سربازان كرد و ترك شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملك سركردۀ سربازان كرد بوده است.همو، حوادث سال 411ق وى از علاء الدوله | بنا بر گزارش [[ابن اثیر، علی بن محمد|ابن اثير]]، در نبردى كه در 411ق ميان سربازان كرد و ترك شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملك سركردۀ سربازان كرد بوده است.همو، حوادث سال 411ق وى از علاء الدوله برای سركوب سربازان ترك يارى خواست، اما سه سال بعد، يعنى در 414 ق، سماء الدوله پسر شمس الدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداویج از علاء الدوله يارى خواست و هر دو همدان را محاصره كردند، اما كمبود خواربار ايشان را ناچار به عقب نشينى كرد. سپس در نبردى با تاج الملك، علاء الدوله نخست به جرفاذقان (گلپايگان) عقب نشست، بار ديگر به همدان هجوم برد. در نبردى سماء الدوله شكست خورد و تسليم شد. | ||
اما علاء الدوله مقدم وى را گرامى داشت و تاج الملك به همان قلعۀ فردجان پناه برد.همو، حوادث سال 414ق سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعۀ فردجان رفت و تاج الملك تسليم شد و آنگاه همۀ ايشان همراه ابن سينا به همدان بازگشتند و ابن سينا در خانۀ مردى علوى سكنى گزيد و به نوشتن بقيۀ بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در بارۀ نام اين مرد علوى چيزى نمىدانيم، اما از سوى ديگر، ابن سينا در همدان رسالۀ ادویۀ قلبيّۀ خود را به مردى به نام شريف السعيد ابوالحسين على بن حسين الحسنى تقديم كرده است كه چنانكه پيداست علوى بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نك:مهدوى، 335 | اما علاء الدوله مقدم وى را گرامى داشت و تاج الملك به همان قلعۀ فردجان پناه برد.همو، حوادث سال 414ق سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعۀ فردجان رفت و تاج الملك تسليم شد و آنگاه همۀ ايشان همراه ابن سينا به همدان بازگشتند و ابن سينا در خانۀ مردى علوى سكنى گزيد و به نوشتن بقيۀ بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در بارۀ نام اين مرد علوى چيزى نمىدانيم، اما از سوى ديگر، ابن سينا در همدان رسالۀ ادویۀ قلبيّۀ خود را به مردى به نام شريف السعيد ابوالحسين على بن حسين الحسنى تقديم كرده است كه چنانكه پيداست علوى بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نك:مهدوى، 335 | ||
خط ۱۶۹: | خط ۱۶۹: | ||
در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را | در بارۀ سرگذشت ابن سينا، در آن بخشى كه خودش آن را برای شاگردش جوزجانى تقرير كرده است و مىتوان آن را «اتوبيوگرافى» وى ناميد، نكات مبهمى وجود دارد كه شايسته است به آنها اشاره شود. | ||
از يك سو، ابن سينا هنگامى كه به يكى از رویدادهاى زندگیش اشاره مىكند، به انگيزههاى عينى و ذهنى آن نمىپردازد و زمينۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمىدهد، بلكه با اشارهاى كوتاه از كنار آن مىگذرد و به ویژه، گویى تعمّد دارد كه پيوند ميان انگيزههاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى يك رویداد زندگیش را با انگيزههاى درونى تصميم خودش، | از يك سو، ابن سينا هنگامى كه به يكى از رویدادهاى زندگیش اشاره مىكند، به انگيزههاى عينى و ذهنى آن نمىپردازد و زمينۀ تاريخى و زمانى آن را توضيح نمىدهد، بلكه با اشارهاى كوتاه از كنار آن مىگذرد و به ویژه، گویى تعمّد دارد كه پيوند ميان انگيزههاى عينى، يعنى سياسى-اجتماعى يك رویداد زندگیش را با انگيزههاى درونى تصميم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مكررا به تعبيرهايى مانند «ضرورت مرا بر آن داشت كه...» اكتفا مىكند و نمىگوید كه آن چه «ضرورتى» بوده است. از سوى ديگر گویى زندگى و سرگذشت انديشهاى و علمى برای ابن سينا برای او از زندگى بيرونيش از اهميت بيشترى برخوردار بوده است. بنا براین رویدادهاى درونى و تاريخ روحى و عقلى او برایش از «بعد زمان» بيرون بوده است. از اينجاست كه شايد بتوان گمان برد كه چرا وى از تصريح به «تاريخ» (سالهاى) رویدادهاى بيرونى زندگیش خوددارى مىكرده است.(در اينباره نك:لولينگ،، 513-/496 III | ||
==كتب و رسالات ابن سينا== | ==كتب و رسالات ابن سينا== | ||
خط ۱۸۲: | خط ۱۸۲: | ||
جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مىگوید «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازهاى به دستش مىرسيد، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلكه يك باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نویسندۀ کتاب مىپرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68 | جوزجانى در جاى ديگرى از سرگذشت ابن سينا مىگوید «من بيست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز نديدم كه هرگاه کتاب تازهاى به دستش مىرسيد، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلكه يك باره به قسمتهاى دشوار و مسائل پيچيدۀ آن و نظريات نویسندۀ کتاب مىپرداخت تا به مرتبۀ وى در آن دانش و درجۀ فهم او پى ببرد.» همو، 68 | ||
برای آگاهى از مجموعۀ نوشتههاى اصيل ابن سينا و نوشتههاى منسوب به وى، اكنون فهرست جامعى به كوشش يحيى مهدوى در دست است كه ما را از همۀ كوششهاى ديگر در اين راه بى نياز مىسازد. نك:مهدوى، فهرست نسخههاى مصنفات ابن سينا در اين فهرست 131 نوشتۀ اصيل از ابن سينا و 111 اثر منسوب به وى يا نوشتههايى با عنوانهاى ديگر معرفى شده است. ما در اينجا تنها نوشتههاى چاپ شده و ترجمه شده به زبانهاى ديگر را ذكر مىكنيم: | |||
==تأليفات عربى== | ==تأليفات عربى== | ||
#الشفاء:از اين مهم ترين اثر فلسفى ابن سينا، بخشهاى «طبیعیات» و «الهيات» | #الشفاء:از اين مهم ترين اثر فلسفى ابن سينا، بخشهاى «طبیعیات» و «الهيات» برای نخستين بار يك چاپ سنگى در تهران (1303 ق1886/ م) منتشر شده است. بخش «منطق» و همۀ بخشهاى ديگر آن از 1952 تا 1983م به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا، زير نظر ابراهيم مذكور و به كوشش شمارى از محققان ديگر در قاهره منتشر شده است. بخش «برهان» از «منطق» شفا، جداگانه به كوشش عبدالرحمن بدوى در قاهره، 1954م (چاپ دوم 1966 م) منتشر شده است. متن عربى و ترجمۀ فرانسوى بخش روان شناسى (کتاب النفس) شفا را، يان باكوش در دو جلد، در 1956م در پراگ و متن عربى آن را فضل الرحمن در آكسفورد (انگلستان) منتشر كرده است. ترجمۀ قديمى لاتينى آن نيز برای نخستين بار در 1508م در ونيز ايتاليا و چاپ انتقادى جديد آن ترجمه به كوشش سيمون فان ريت در دو جلد زير عنوان «ابن سيناى لاتينى، کتاب در بارۀ روان» در لوون سویس در سالهاى 1968 و 1972م همراه مقدمهاى در بارۀ نظريات روان شناسى ابن سينا از ج. وربكه منتشر شده است. چاپ انتقادى جديد ترجمۀ لاتينى «الهيات» شفا نيز به كوشش سيمون فان ريت، با مقدمهاى از وربكه در دو جلد (ج 1، مقاله 4-1 و ج 2، مقاله 10-5 را در بر مىگيرد) در سالهاى 1977 و 1980م در لوون سویس انتشار يافته است. | ||
#النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيدهاى از مطالب شفا است، از مهمترين نوشتههاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيىالدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمدتقى دانش پژوه در 1364ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952م و بار دوم در 1981م در لندن منتشر شده است. | #النّجاة:اين کتاب كه مطالب آن مختصر و گزيدهاى از مطالب شفا است، از مهمترين نوشتههاى ابن سيناست كه فشردۀ فلسفۀ وى را در بر دارد. نخستين بار در 1331 ق1913/ م، به كوشش محيىالدين صبرى الكردى و بار دوم در 1357 ق1938/ م، در قاهره منتشر شد. چاپ ديگرى از آن به كوشش محمدتقى دانش پژوه در 1364ش در تهران انتشار يافته است. بخش «الهيات» آن به وسيلۀ نعمت اللّه كرم به لاتينى ترجمه و در 1926م در رم منتشر شده است. ترجمۀ انگليسى بخش «نفس» (روان شناسى) آن نيز به وسيله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسى ابن سينا» نخست در 1952م و بار دوم در 1981م در لندن منتشر شده است. | ||
#الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجستهترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ویژگیهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892م در ليدن و دومين بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصير الدين طوسى]] بر آن، به كوشش سليمان دنيا ميان سالهاى 1957-1960م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951م در پاريس انتشار يافته است. | #الاشارات و التنبيهات:ظاهرا آخرين نوشتۀ ابن سينا و از برجستهترين آثار اوست. نثر عربى ادبى شيوا از ویژگیهاى آن است. نخستين بار به كوشش ژ. فورژه در 1892م در ليدن و دومين بار در سه جلد (چهار بخش) همراه با شرح [[نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد|نصير الدين طوسى]] بر آن، به كوشش سليمان دنيا ميان سالهاى 1957-1960م در قاهره منتشر شده است. ترجمۀ فرانسوى آن به وسيلۀ ابن سينا شناس فرانسوى، آن مارى گواشون در 1951م در پاريس انتشار يافته است. | ||
خط ۲۰۷: | خط ۲۰۷: | ||
ابن سينا چند نوشته به فارسى دارد كه مهم ترين آنها دانشنامۀ علائى است. وى آن را | ابن سينا چند نوشته به فارسى دارد كه مهم ترين آنها دانشنامۀ علائى است. وى آن را برای علاء الدوله كاكویه و به درخواست او نوشته و به وى تقديم كرده است. در کتاب نزهت نامۀ علائى نكتۀ توجه انگيزى آمده است كه مىگوید: «شنودم كه خداوند ماضى علاء الدوله قدّس اللّه روحه... خواجه رئيس [[ابنسینا، حسین بن عبدالله|ابوعلى سينا]] را گفت: اگر علوم اوائل به عبارت پارسى بودى، مىتوانستمى دانستن، بدين سبب به حكم فرمان دانشنامۀ علائى بساخت، و چون بپرداخت و عرضه كرد، از آن هيچ نتوانست دريافتن.» نك:شهمردان، 22، متن | ||
بخش «منطق» و «الهيات» دانشنامه نخستين بار به كوشش احمد خراسانى در 1315ش در تهران منتشر شد. سپس به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا بخش «الهيات» آن به كوشش محمد معين در 1331ش و بخش «طبیعیات» آن به كوشش [[مشکوة، محمد|سيد محمد مشكوة]] در همان سال در تهران انتشار يافت. ترجمۀ فرانسوى بخشهاى «طبیعیات» و «رياضيات» به وسيلۀ محمد آشنا و هانرى ماسه در دو جلد در سالهاى 1955 و 1956م در پاريس منتشر شد. بخش «الهيات» آن را پرویز مروج با شرح و حواشى به انگليسى ترجمه كرده و در 1973م در نيویورك منتشر كرده است. افزون بر اينها، رسالۀ «رگ شناسى» از ابن سينا نيز به كوشش [[مشکوة، محمد|سيد محمد مشكوة]] در 1330ش و بخش «رياضيات» دانشنامه به وسيلۀ [[مینوی، مجتبی|مجتبى مينوى]] در 1331ش در تهران منتشر شده است. همچنين رسالۀ فارسى كنوز المعزمين و رسالۀ جرّثقيل از ابن سينا هر دو به كوشش جلالالدين همايى در 1331ش در تهران انتشار يافته است. | بخش «منطق» و «الهيات» دانشنامه نخستين بار به كوشش احمد خراسانى در 1315ش در تهران منتشر شد. سپس به مناسبت هزارۀ تولد ابن سينا بخش «الهيات» آن به كوشش محمد معين در 1331ش و بخش «طبیعیات» آن به كوشش [[مشکوة، محمد|سيد محمد مشكوة]] در همان سال در تهران انتشار يافت. ترجمۀ فرانسوى بخشهاى «طبیعیات» و «رياضيات» به وسيلۀ محمد آشنا و هانرى ماسه در دو جلد در سالهاى 1955 و 1956م در پاريس منتشر شد. بخش «الهيات» آن را پرویز مروج با شرح و حواشى به انگليسى ترجمه كرده و در 1973م در نيویورك منتشر كرده است. افزون بر اينها، رسالۀ «رگ شناسى» از ابن سينا نيز به كوشش [[مشکوة، محمد|سيد محمد مشكوة]] در 1330ش و بخش «رياضيات» دانشنامه به وسيلۀ [[مینوی، مجتبی|مجتبى مينوى]] در 1331ش در تهران منتشر شده است. همچنين رسالۀ فارسى كنوز المعزمين و رسالۀ جرّثقيل از ابن سينا هر دو به كوشش جلالالدين همايى در 1331ش در تهران انتشار يافته است. |
ویرایش