۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '== وابستهها ==' به '==وابستهها==') |
جز (جایگزینی متن - 'دعاي' به 'دعای') |
||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
وسعت تحقيق و بهرهجويى از منابع مختلف و كهن، بهخصوص از منابع اهل سنت، براى مدلل كردن نظريات شيعى و مدعاهاى نويسنده در كتاب حاضر، چندان است كه مىتوان آن را با «[[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]» [[علامه امينى]] در موضوع خود، مقايسه كرد. تقريباً هيچ مطلبى نيست كه نويسنده بدون ارائه حداقل يك سند نگاشته باشد، هر چند كه گاه متأسفانه مآخذ را ذكر نكرده است.<ref>همان، ص19- 20</ref> | وسعت تحقيق و بهرهجويى از منابع مختلف و كهن، بهخصوص از منابع اهل سنت، براى مدلل كردن نظريات شيعى و مدعاهاى نويسنده در كتاب حاضر، چندان است كه مىتوان آن را با «[[موسوعة الغدير في الكتاب و السنة و الأدب|الغدير]]» [[علامه امينى]] در موضوع خود، مقايسه كرد. تقريباً هيچ مطلبى نيست كه نويسنده بدون ارائه حداقل يك سند نگاشته باشد، هر چند كه گاه متأسفانه مآخذ را ذكر نكرده است.<ref>همان، ص19- 20</ref> | ||
امتياز ديگر كتاب، بررسى و تحقيق عالمانه و منصفانه نويسنده است كه در حد قابل قبولى صورت گرفته است. با اينكه نويسنده يك عالم شيعى است و در تشيع نيز كاملاً راسخ و استوار است، در عين حال، كوشيده است كه در دفاع از تشيع و يا در نقد و رد عقايد و آراى ديگر مذاهب فقهى و يا كلامى اسلامى، جانب اعتدال و انصاف علمى را نگه دارد و تلاش كرده است كه سخنى بىدليل نگويد و | امتياز ديگر كتاب، بررسى و تحقيق عالمانه و منصفانه نويسنده است كه در حد قابل قبولى صورت گرفته است. با اينكه نويسنده يك عالم شيعى است و در تشيع نيز كاملاً راسخ و استوار است، در عين حال، كوشيده است كه در دفاع از تشيع و يا در نقد و رد عقايد و آراى ديگر مذاهب فقهى و يا كلامى اسلامى، جانب اعتدال و انصاف علمى را نگه دارد و تلاش كرده است كه سخنى بىدليل نگويد و ادعایى سست و بىسند مطرح نكند. احتمالاً همين انگيزه و دغدغه نويسنده سبب شده است كه در هركجا، و لو به عنوان يك جمله معترضه و كاملاً حاشيهاى، نكتهاى و مطلبى طرح مىكند، توضيح و استدلالى نيز براى آن نكته در پى مىآورد و اين در حالى است كه نويسنده در نظر دارد كه در جاى خود به تفصيل به آن مطلب بپردازد؛ هر چند كه اين شيوه خود بر اطناب و بىنظمى كتاب افزوده است.<ref>ر.ک: همان</ref> | ||
ويژگى ممتاز ديگر نويسنده در اين كتاب، ديد سياسى و تحليلى اوست و اين خصوصيت كتاب را خواندنىتر و روشنگرتر كرده است. اين سخن به اين معناست كه نويسنده صرفاً به ادعاها و يا نقل خشك حوادث تاريخى بسنده نكرده، بلكه كوشيده است در وراى رويدادهاى اجتماعى و سياسى و حتى حوادث علمى و فقهى و اعتقادى محض، انگيزههاى سياسى قدرتمندان و خداوندان زمين و زمان را نيز كشف كند و به نمايش بگذارد. وى در اين هدف به خوبى از عهده بر آمده و به استناد واقعيتهاى تاريخى، نشان داده است كه چگونه پس از پيامبر(ص)، اسلام بر اساس خلافت ساخته و پرداخته شد، نه خلافت بر اساس اسلام؛ و چگونه فرقههاى كلامى و فقهى و سياسى به دست سياستبازان حرفهاى و دنيا طلب پديد آمدند و يا دست كم پرورده و تثبيت شدند و يا چگونه برخى از اين فرقههاى ضد حكومتى مورد بىمهرى قرار گرفته و از صحنه تاريخ محو شدند. نويسنده بسيار روشن نشان داده است كه «وقتى زور جام سبز تقوا به تن كند» و دين ابزار دست قدرت و جاهطلبى قرار گيرد، چه فاجعه عظيمى روى مىدهد، شرايطى پديد مىآيد كه دين به جاى اينكه عامل «آگاهى» و «آزادى» آدميان باشد و كرامت انسان را به او بازگرداند و عدالت اجتماعى را تأمين كند، خود زنجيرى مىشود بر دست و پاى آدمى. محقق آگاه زندگى [[امام صادق]](ع) را به نمايش مىگذارد و با تبيين همه جانبه شخصيت او نشان مىدهد كه امام(ع)، صرفنظر از اعتقاد خاص شيعى نسبت به آن بزرگوار، در زمان خود آگاهترين و عالیترین عالمان امت و از نظر صلاحيتهاى فكرى، اخلاقى، علمى و سياسى براى رهبرى امت، مناسبترين و لا يقترين فرد بوده است، اما به دلايلى وى از پذيرفتن رهبرى سياسى و زعامت جامعه تن مىزند و به رهبرى فكرى و معنوى بسنده مىكند؛ در عين حال، منصور دوانيقى صرفا به خاطر اينكه خطر بالقوه امام تبديل به خطر بالفعل نگردد و شخصيت عظيم او روزى پرچمدار رهايى و محور مخالفان نشود، آن همه سختىها را بر امام روا مىدارد و سرانجام وى را به شهادت مىرساند. بر اساس اين تحليل مستند تاريخى، انگيزه مخالفت خلفاى اموى، به ويژه منصور با [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]، چيزى جز جاهطلبى و قدرتپرستى نبوده و تمامى كوشش اين بوده است كه قدرت غاصبانه و ظالمانه آنان، پايدار بماند و لذا براى تحقق اين هدف، از هيچ جنايتى فروگذار نكردند.<ref>همان، ص21- 22</ref> | ويژگى ممتاز ديگر نويسنده در اين كتاب، ديد سياسى و تحليلى اوست و اين خصوصيت كتاب را خواندنىتر و روشنگرتر كرده است. اين سخن به اين معناست كه نويسنده صرفاً به ادعاها و يا نقل خشك حوادث تاريخى بسنده نكرده، بلكه كوشيده است در وراى رويدادهاى اجتماعى و سياسى و حتى حوادث علمى و فقهى و اعتقادى محض، انگيزههاى سياسى قدرتمندان و خداوندان زمين و زمان را نيز كشف كند و به نمايش بگذارد. وى در اين هدف به خوبى از عهده بر آمده و به استناد واقعيتهاى تاريخى، نشان داده است كه چگونه پس از پيامبر(ص)، اسلام بر اساس خلافت ساخته و پرداخته شد، نه خلافت بر اساس اسلام؛ و چگونه فرقههاى كلامى و فقهى و سياسى به دست سياستبازان حرفهاى و دنيا طلب پديد آمدند و يا دست كم پرورده و تثبيت شدند و يا چگونه برخى از اين فرقههاى ضد حكومتى مورد بىمهرى قرار گرفته و از صحنه تاريخ محو شدند. نويسنده بسيار روشن نشان داده است كه «وقتى زور جام سبز تقوا به تن كند» و دين ابزار دست قدرت و جاهطلبى قرار گيرد، چه فاجعه عظيمى روى مىدهد، شرايطى پديد مىآيد كه دين به جاى اينكه عامل «آگاهى» و «آزادى» آدميان باشد و كرامت انسان را به او بازگرداند و عدالت اجتماعى را تأمين كند، خود زنجيرى مىشود بر دست و پاى آدمى. محقق آگاه زندگى [[امام صادق]](ع) را به نمايش مىگذارد و با تبيين همه جانبه شخصيت او نشان مىدهد كه امام(ع)، صرفنظر از اعتقاد خاص شيعى نسبت به آن بزرگوار، در زمان خود آگاهترين و عالیترین عالمان امت و از نظر صلاحيتهاى فكرى، اخلاقى، علمى و سياسى براى رهبرى امت، مناسبترين و لا يقترين فرد بوده است، اما به دلايلى وى از پذيرفتن رهبرى سياسى و زعامت جامعه تن مىزند و به رهبرى فكرى و معنوى بسنده مىكند؛ در عين حال، منصور دوانيقى صرفا به خاطر اينكه خطر بالقوه امام تبديل به خطر بالفعل نگردد و شخصيت عظيم او روزى پرچمدار رهايى و محور مخالفان نشود، آن همه سختىها را بر امام روا مىدارد و سرانجام وى را به شهادت مىرساند. بر اساس اين تحليل مستند تاريخى، انگيزه مخالفت خلفاى اموى، به ويژه منصور با [[امام جعفر صادق(ع)|امام صادق(ع)]]، چيزى جز جاهطلبى و قدرتپرستى نبوده و تمامى كوشش اين بوده است كه قدرت غاصبانه و ظالمانه آنان، پايدار بماند و لذا براى تحقق اين هدف، از هيچ جنايتى فروگذار نكردند.<ref>همان، ص21- 22</ref> |
ویرایش