۴۲۵٬۲۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - 'برخي' به 'برخی') |
جز (جایگزینی متن - 'براي' به 'برای') |
||
| خط ۶۹: | خط ۶۹: | ||
<ref>همان، ص 27</ref> | <ref>همان، ص 27</ref> | ||
بنابراین، مقدمه نويسنده، علمى نيست و بيشتر ذوقى است، پس در آن، روش و اهداف و زمينههاى پيدايش كتاب و نيز زمان و مكان و مشخصات آن، بهصورت روشن تبيين نشده است. | |||
مؤلف، پس از مقدمه زيبا و اديبانه خويش، وارد اصل بحث شده است. مباحث او در اين رساله، بيش از هر رساله ديگر وى، شامل ارزيابىهاى او درباره عقل و خرد آدمى است. در اين رساله مىبينيم كه عقل از طرف غربى قدس آمده و در وسط اقليم چهارم كه منسوب به حيوان است، رخت اقامت افكنده و همه را به ربقه طاعت و انقياد خود كشيده است. | مؤلف، پس از مقدمه زيبا و اديبانه خويش، وارد اصل بحث شده است. مباحث او در اين رساله، بيش از هر رساله ديگر وى، شامل ارزيابىهاى او درباره عقل و خرد آدمى است. در اين رساله مىبينيم كه عقل از طرف غربى قدس آمده و در وسط اقليم چهارم كه منسوب به حيوان است، رخت اقامت افكنده و همه را به ربقه طاعت و انقياد خود كشيده است. | ||
| خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
#:او، نواده ابوحامد صدرالدين است و كتاب جدش به نام «قواعد التوحيد» را شرح كرده و اسم شرحش را «تمهيد القواعد» گذاشته است. «تمهيد القواعد»، از مهمترين كتابهاى درسى عرفان نظرى به شمار مىرود كه شروح و تعليقات بسيارى نيز بر آن نوشته شده است. [[ترکه اصفهانی، علی بن محمد|صائنالدين]] در كتاب حاضر، تفصيل بحث «تطبيق بين عالَم كبير و عالَم صغير» را به كتاب «تمهيد القواعد» ارجاع داده است.<ref>عقل و عشق يا مناظرات خمس، ص 50</ref> | #:او، نواده ابوحامد صدرالدين است و كتاب جدش به نام «قواعد التوحيد» را شرح كرده و اسم شرحش را «تمهيد القواعد» گذاشته است. «تمهيد القواعد»، از مهمترين كتابهاى درسى عرفان نظرى به شمار مىرود كه شروح و تعليقات بسيارى نيز بر آن نوشته شده است. [[ترکه اصفهانی، علی بن محمد|صائنالدين]] در كتاب حاضر، تفصيل بحث «تطبيق بين عالَم كبير و عالَم صغير» را به كتاب «تمهيد القواعد» ارجاع داده است.<ref>عقل و عشق يا مناظرات خمس، ص 50</ref> | ||
#مصحح محترم، درباره سند روايت «الفقر فخرى» كه مؤلف به آن استناد كرده<ref>همان، ص 82</ref> و صوفيان نيز آن را بهوفور نقل كرده و به پيامبر اكرم(ص) منسوب مىدارند، توضيحى إرائه داده و با ذكر اين مطلب كه [[محدث، جلالالدین|محدث ارموى]]، آن را مجعول شمرده<ref>الرسالة العلية، ص 152 - 153</ref> و سخن مزبور را فاقد ارزش حديثى دانسته، يادآورى كرده كه حاج [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]]، در «سفينة البحار»، جمله «الفقر فخرى و به أفتخر على سائر الأنبياء» را همانند عبارت «اللهم أحينى مسكينا و أمتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»، حديث پيامبر(ص) دانسته و توضيح مىدهد كه گرچه اين احاديث با آنچه اهل سنت در نكوهش فقر روايت كردهاند، مانند: «كاد الفقر أن يكون كفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و «تعوذ من الفقر» منافات دارد، اما ميان اين دو دسته احاديث را مىتوان جمع كرد، زيرا آن فقرى كه مستلزم اجتناب است و بايد از آن به خدا پناه برد، فقرى است كه انسان به خاطر آن نتواند نيازهاى اوليه را هم برآورده كند و در نتيجه محتاج مردم شود، اما آنچه كه موجب فخر پيامبر است، فقر و نياز او به خداوند است، زيرا هيچ يك از پيامبران نتوانستهاند به اندازه پيامبر اسلام از دنيا منقطع شوند و به حضرت الوهيت تقرب جويند؛ ازاينرو، فقر او از فقر همه انبيا كاملتر بوده است. [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]] اشاره مىكند كه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]، راوندى و [[مجلسی، محمدباقر|مجلسى]] هم به اين مفاهيم توجه داشتهاند.<ref>نگاه كنيد به سفينة البحار، ج 2، ص 378، بنا به نقل «عقل و عشق يا مناظرات خمس»، مقدمه مصحح، ص 146 - 147</ref> | #مصحح محترم، درباره سند روايت «الفقر فخرى» كه مؤلف به آن استناد كرده<ref>همان، ص 82</ref> و صوفيان نيز آن را بهوفور نقل كرده و به پيامبر اكرم(ص) منسوب مىدارند، توضيحى إرائه داده و با ذكر اين مطلب كه [[محدث، جلالالدین|محدث ارموى]]، آن را مجعول شمرده<ref>الرسالة العلية، ص 152 - 153</ref> و سخن مزبور را فاقد ارزش حديثى دانسته، يادآورى كرده كه حاج [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]]، در «سفينة البحار»، جمله «الفقر فخرى و به أفتخر على سائر الأنبياء» را همانند عبارت «اللهم أحينى مسكينا و أمتنى مسكينا و احشرنى فى زمرة المساكين»، حديث پيامبر(ص) دانسته و توضيح مىدهد كه گرچه اين احاديث با آنچه اهل سنت در نكوهش فقر روايت كردهاند، مانند: «كاد الفقر أن يكون كفرا»، «الفقر سواد الوجه فى الدارين» و «تعوذ من الفقر» منافات دارد، اما ميان اين دو دسته احاديث را مىتوان جمع كرد، زيرا آن فقرى كه مستلزم اجتناب است و بايد از آن به خدا پناه برد، فقرى است كه انسان به خاطر آن نتواند نيازهاى اوليه را هم برآورده كند و در نتيجه محتاج مردم شود، اما آنچه كه موجب فخر پيامبر است، فقر و نياز او به خداوند است، زيرا هيچ يك از پيامبران نتوانستهاند به اندازه پيامبر اسلام از دنيا منقطع شوند و به حضرت الوهيت تقرب جويند؛ ازاينرو، فقر او از فقر همه انبيا كاملتر بوده است. [[قمی، عباس|شيخ عباس قمى]] اشاره مىكند كه [[غزالی، محمد بن محمد|غزالى]]، راوندى و [[مجلسی، محمدباقر|مجلسى]] هم به اين مفاهيم توجه داشتهاند.<ref>نگاه كنيد به سفينة البحار، ج 2، ص 378، بنا به نقل «عقل و عشق يا مناظرات خمس»، مقدمه مصحح، ص 146 - 147</ref> | ||
#درباره محتواى رسالههاى شيرين و خواندنى مناظره عقل و عشق و سرانجام اين مناظرات در ادبيات فارسى و عربى، نظر استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] بسيار راهگشا و سرنوشتساز و تأملبرانگيز است: «چون كسانى كه وارد اين بحث شدهاند اغلب خودشان اهل عرفان بودهاند، هميشه عشق را بر عقل پيروز كردهاند.» <ref>انسان كامل، ص 125</ref> منظور استاد اين است كه هيچيك از اين دو، برترى مطلق بر ديگرى ندارد، بلكه هر يك از جهت خاصى ترجيح دارد؛ | #درباره محتواى رسالههاى شيرين و خواندنى مناظره عقل و عشق و سرانجام اين مناظرات در ادبيات فارسى و عربى، نظر استاد [[مطهری، مرتضی|شهيد مطهرى]] بسيار راهگشا و سرنوشتساز و تأملبرانگيز است: «چون كسانى كه وارد اين بحث شدهاند اغلب خودشان اهل عرفان بودهاند، هميشه عشق را بر عقل پيروز كردهاند.» <ref>انسان كامل، ص 125</ref> منظور استاد اين است كه هيچيك از اين دو، برترى مطلق بر ديگرى ندارد، بلكه هر يك از جهت خاصى ترجيح دارد؛ بنابراین، عقل و عشق مانند زن و مردند كه مكمل يكديگرند و تفضيل هر كدام بر ديگرى، نسبى است و نمىتوان هيچكدام را از همه جهات برتر شمرد و در نتيجه، نظر عارفانه ترجيح عشق بر عقل، يكسويهنگرى و برخلاف اعتدال است و قابل دفاع نيست. | ||
== وضعيت كتاب == | == وضعيت كتاب == | ||
ویرایش